گفت و سریع از پله ها بالا رفت. منم درحالیکه حس می کردم ضربان قلبم ثانیه به ثانیه بیشتر می شه و لرزش دست و پاهام شدیدتر.. کنترل و برداشتم و فقط برای اینکه بفهمم میزان بدبختی جدید زندگیم.. چقدر جدی و بزرگه و من چقدر باید بابتش عذاب و زجر بکشم.. دکمه پلی و فشار دادم و با چشمای وق زده زل زدم به صفحه تلویزیونی که داشت فیلم بیچارگیم و به نمایش می ذاشت!
تو دوران مدرسه.. شنیده بودم از معلمای دینیمون.. که روز قیامت همه کارایی که کردیم.. مثل یه فیلم از جلوی چشممون رد می شه و تازه اونجا می فهمی که چقدر اشتباه داشتی توی زندگیت و چه کارایی کردی که حتی خودتم یادت نیست ولی می فهمی از ریشه غلط و گناه بوده..
حالا من.. به لطف میران.. قیامت زندگیم و خیلی زودتر داشتم تجربه می کردم و با دیدن این فیلم تیکه تیکه شده از چند تا صحنه مختلف.. به میزان حماقت.. سادگی یا همون ابله بودنی که میران بهش اشاره کرد پی بردم!
یه صحنه مال وقتی بود که من روی مبل خونه میران خواب بودم.. همون روزی که تو مترو حالم بد شد و بعد من و آورد خونه اش واسه استراحت کردن و خودش رفت!
تا اینجا چیز وحشتناکی نبود و اگه این فیلم بر فرض محال به دست داییم اینا می رسید هم.. قرار نبود به خاطرش مواخذه بشم! فقط من بودم تو یه خونه بزرگ و ناشناس که مشخصاً مال هیچ کدوم از فک و فامیل و دور و بریامون نمی تونست باشه!
ولی صحنه بعد.. خون توی رگم و منجمد کرد و آب پاکی رو ریخت رو دستم.. همون روزی بود که من میران و برای شام دعوت کرده بودم خونه ام و حالا دیگه دایی و زن دایی.. با اولین نگاه می تونستن ساختمون خونه خودشون و تشخیص بدن.. همینطور آدمی که خیلی راحت در براش باز شد و رفت داخل و با توجه به ساعت و تاریخ گوشه تصویر.. صبح فردا از خونه اومد بیرون!
ای خدا.. ای خدا.. من از کی اسیر نقشه های شوم و شیطانی میران بودم که این شکلی براش برنامه ریزی کرده بود.. اینا رو چه جوری گرفته بود؟
یعنی.. تک تک لحظه هایی که با هم گذروندیم.. میران فقط داشت به به دست آوردن این مدرک و تحقق اهدافش فکر می کرد؟!
دیگه نتونستم وزنم و روی پاهام تحمل کنم.. خودم و انداختم روی همون مبلی که کنارش بودم و نگاهم و حتی برای پلک زدن هم از تصویر نگرفتم.. حتی وقتی.. صدای باز و بسته شدن در ورودی رو شنیدم هم روم و برنگردوندم چون.. صحنه بعدی میخکوبم کرد!
مال روزی بود که من میران و توی استخر پیدا کردم و بعد اومدم توی سالن همین خراب شده آهنگ گذاشتم و با اون تاپ مزخرف و نازک توی تنم.. واسه خودم شروع کردم خوندن و رقصیدن!
یه کم بعد میران با حوله توی تنش اومد و فاجعه جایی بود که بعد از چند دقیقه من رفتم سمتش و خودم.. با میل خودم.. بدون اجبار کسی.. لبام و به لباش چسبوندم!
خدایا.. خدایا.. به دادم برس! دستام و زیر شکمم محکم فشار دادم و به جلو خم شدم.. ولی اون فیلم کوفتی هنوز تموم نشده بود.
تا همینجا بس بود برای فهمیدن اینکه تا چه حد رسوا شدم.. توی همه صحنه ها.. هم چهره من.. هم چهره میران کاملاً واضح بود و با یه نگاه می تونستن تشخیص بدن.. ولی یک دقیقه آخر فیلم.. عمق فاجعه بود و دیگه با خیال راحت حکم بی آبرو شدن یا حتی قتلم و امضا می کرد!
فیلمی که نه از سالن خونه.. نه از خیابون.. نه حتی توی ماشین بود.. یه فیلم خیلی آشنا برای قدرت حافظه ام.. چون همین دیشب با چشم خودم دیدم و تجربه اش کردم و زمان زیادی لازم نبود تا یادم بیاد کی این اتفاق افتاده!
میران با وقاحت تمام از رابطه امون.. بدون هیچ برش یا سانسوری فیلم گرفته بود و حالا من.. با دیدن این حجم از وضوح تصاویر که همه چیز و بدون هیچ کم و کاست به معرض نمایش گذاشته بود.. دلم می خواست زمین دهن باز کنه و من و تو خودش فرو ببره و دیگه هیچ وقت نذاره بیام بیرون!
فیلم صحنه آخر کوتاه بود.. ولی همونم انقدر واضح و کافی بود که دیگه هیچ جای شک و تردیدی باقی نمونه و هرکی که چشمش حتی به یه ثانیه از فیلم بیفته مطمئن بشه که من.. با میل و رغبت خودم.. بدون اینکه اثری از زور و اجبار باشه.. چه خبطی کردم و تن دادم به یه رابطه قبل از ازدواج.. که چند پله قبل از این مرحله اش هم برای خانواده داییم تعریف نشده بود.. چه برسه به این اصل کاری!
فیلم که به آخر رسید و دوباره از اول پلی شد.. بهم فرصت پلک زدن داد و همزمان با ریختن قطره های اشکی که اون تو تل انبار شده بود روی صورتم.. صدای جیغ پر از درموندگیم.. بلند شد و شیشه های خونه رو لرزوند!
انگشتام و توی موهام فرو کردم و حین ضجه زدن تا جایی که در توانم بود کشیدمشون.. پوست سرم به گز گز افتاده بود و وقتی دستم و عقب کشیدم و یه دسته مویی که کف دستام چسبیده بود و با نفرت و انزجار زمین انداختم و بعد افتادم به جون لباس تنم..
حالم از خودم بهم خورده بود.. از نقطه نقطه وجودم که دیشب اون عوضی لباش و روشون چسبونده بود و اگه چاره داشتم.. مثل این لباس نازکی که داشت توی دستام جر واجر می شد.. خودمم تیکه تیکه می کردم و هر تیکه رو پرت می کردم یه جایی که خوراک لاشخورا بشم.. بلکه یه فایده ای برای این دنیا و طبیعتش داشته باشم!
ولی حالا تنها کاری که تونستم بکنم این بود که با ناخونام به جون پوست تنم بیفتم و هرجایی رو که به دستم رسید خراش بدم و زخم و کبود کنم که از الآن تا هر وقت که ردشون کمرنگ یا کامل پاک شد یادم بیفته این روز و این لحظه رو.. تا دیگه هوس اعتماد به هرکسی رو نکنم.. تا دیگه انقدر راحت گول نخورم.. انقدر راحت.. دل نبندم!
نمی دونم چقدر تو اون وضعیت اسفناک و پر از بیچارگی گذشت.. ولی در اثر جیغ زدن. نه دیگه صدایی برام مونده بود نه دستام توان داشت و نه دیگه نقطه ای توی بدنم.. بدون آسیب وجود داشت که به جونش بیفتم و همه حرص و خشمم و سرش خالی کنم.
اما عجیب بود که هنوز.. ذره ای احساس سبکی نمی کردم و برعکس.. هر لحظه ای که می گذشت.. هر صحنه ای که از گذشته یا حتی همین امروز جلوی چشمم جون می گرفت.. هر کلمه ای از حرفای میران که تو گوشم زنگ می خورد.. سنگین ترم می کرد و من و یه قدم بیشتر به سمت مرگ می کشوند!
چشمم و از ناخونامم که زیرش پر از خون شده بود و لباس سفید تیکه پاره شده زیر پامم کثیف کرده بود گرفتم و خواستم بلند شم که یه بار دیگه نگاهم به صفحه تلویزون و اون یک دقیقه آخر فیلم افتاد.. تمام خشمی که شاید یه کم با آسیب زدن به خودم کم شده بود.. با قدرت بیشتری برگشت..
ته مونده نیروی بدنم و توی پاهام جمع کردم و بلند شدم و تلویزیون و با همه دم و دستگاهی که بهش وصل بود و نعره ای که حنجره ام با زور و مشقت تولیدش کرد انداختم روی زمین و صدای بلند شکسته و نابود شدنش که قاطی شده بود با نفس های خش دار و پر صدای من.. یه کم ضربان قلبم و آروم کرد!
به این رمان امتیاز بدهید
روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!
میانگین امتیاز 4 / 5. شمارش آرا 9
تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.
با خوندن این پارت خیلیییی از میران متنفر شدم و از حماقت درین
اقا این چه حوری از صحنه به صحنه عکس و فیلم گرفته ، چه حوری مثل اون شبی که رفت خونه درین چه یابویی اجر کرده که انقدر حرفه ای کارشو انجام داده بیشرف
حدسم اینه که اگه میران نامه هاو اون دفترچه رو بخونه نظرش عوض میشه و متوجه اشتباهش میشه و دوباره خوب میشه و میره تو فاز دلجویی😂
توروخدا یکی بیاد بگه این میران اون میران نیست
بیایید بگید خوابه😭بیایین بگید من دارم اشتباه میکنم
خب من اومدم بگم که عزیزم تو کاملاااا بیدری😂
میران از اول یه عوضی بوده از خواب بلند شو
سلام بچه ها من این رمان رو تا جایی خوندم که درین یه شب خونه ی میران می مونه ارزش خوندن داره
اگه از اینجا ب بعدشو بخونی اره ارزش خوندن داره😂
خودت میدونی😂فعلا که رسیدیم به جایگاه حساس
ارع ب نظر من که قشنگه
از این پارتم جذاب تر شده سعی کن زود تر بخونی خودت و برسونی ب ما😂
خیلییی
ای وای بیچاره .نامرد بیشرف قالتاق روانی
😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐
هیچی ندارم بگم 😐💔💔
فقط همیجوری یه کامنت میدم بدونین زندم😂😂
دلم خییییلی برای درین می سوزه هر چند که خودش
یا مته پاره شد که
اهههه از زبون میران بنویس
عجب دیوثیه این میران
نتیجه ی اعتماد بی جا همین
هعی یک بار در عمر خود را با کسی که نمیشناسید نگذرانید
که تهش بشود این و تهش مرگ
الان شاید جسما زندست ولی روحش میمیره خیلی بدددد میمیره 🙂🙂
کمه اینا برای گوهی که خوردی بیشتر بیشتر بیشتر نهههه بزااار خودممم بیااام
یاخوده جر😐
این رمانم داره روز به روز پارتهاش آب میره
من بودم میرانو با یه جاقو تو شاهرگش میکشتم خدایی
جسدشم یه خاکی تو سرم میکردم چه میدونم میرفتم سولفوریک اسید میخریدم وان حمومشو باهاش پر میکردم جنازشد مینداختم توش
البته بعدش باید کل خونه رو تمیز میکرد همه چیو پاک میکرد مدرک نمونه:)))))))هیچ فیلمی هم به دست کسی نمیرسید:))))💔💔💔💣💣💣
خیلی خاشقچیوار بود.
این دختره اگه از این جربزهها داشت!!!
من جدی جدی منتظر خودکشی، فرار همیشگی، یا روانی شدن و بستری درین تو همون دیوونه خونه کنار مادرش هستم.
خودکشی بیشترین احتماله:))))💔💔💔
ایشالله خودکشی کنه هم ما از دست خنگ بازیاش راحت شیم ، هم میران بمیره( حالا اینجوری میگم اگه خودکشی کنه یه جوری گریه میکنم هرکی ندونه فک میکنه چیشده😐😂)
شیطان درونم میگه بذاره بعد از مثبت شدن جواب آزمایش بارداریش خودکشی کنه. جواب آزمایش رو تو یه پاکت نامه خوشگل با یه یادداشت خداحافظ بفرسته برای میران و بعد یه ور دیگه شهر خودش رو خلاص کنه. بعد دختر پدرخوانده میران هم باشه. عمه خانمه هم ماجرا رو کامل تعریف کنه.
یه کرم هم هست که میگه خودکشی کنه اما نمیره، مثلاً نصف صورت نابود شه، یا حافظه جوری بپره که از میران غیر از این هیولا بودن هیچی یادش نیاد.
حیف آدم که حتی بخواد دست اش به خون موجود نجسی مثل میران آلوده بشه. فقط خدا جواب این طور آدم ها بده. هرچند که. درین هم خودش مقصر بود.
قاتلی هستی برا خودت🥲
هرچی چس عالمه تو دهن این پسره با اون اسم سوسولیش
اسمش قشنگه که😂😂
وایی قلبم…
آینه چون نقش تو بنمود راست
خود شکن آیینه شکستن خطاست.
وای فاجعه😐💔
اینو از ته دل میگم هیچ کس هیچ کس ارزش اینو نداره ک بخواین بخاطرش پا رو عزت نفستون بذارین و هیچ وقت توی زندگیتون ب هیچ کس اعتماد نکنین حتی پدرو مادرتون😣💔