با صدای خانومی از پشت سرم.. برگشتم و همینکه از ظاهرش فهمیدم پرسنل بیمارستان نیست.. با تعجب بهش زل زدم که خودش توضیح داد:
– من از همکارای درین جانم! اگه دیگه خودتون هستید.. من برم با اجازه..
سری به تایید تکون دادم ولی قبل از رفتن پرسیدم:
– شما.. نفهمیدید چرا حالش بد شد؟
– نه والا.. البته چند وقتی هست که مدام تو خودشه.. حالا نمی دونم درسته بگم یا نه ولی.. بچه ها دیدنش که چندبار توی اتاق استراحتمون داشت گریه می کرد. ولی ازش می پرسیم می گه مشکلی نداره و حالش خوبه. امروزم از نظر ظاهری خوب بود.. ولی یهو فشارش افتاد.. خدا رو شکر به موقع رسوندیمش.. ولی فشارش خیلی پایین بود.
نفهمیدم چرا ولی با شرمندگی سرم و انداختم پایین.. انگار که این زن می دونست مقصر این حال بد درین و افت فشار یهوییش منم.
ولی تو کار من دیگه.. شرمندگی معنایی نداشت و انتخابی بود که باید پاش وایمیستادم. واسه همین جز تشکر از اون خانوم بابت همراهیش.. دیگه چیزی نگفتم.
اون که رفت.. دوباره روم و برگردوندم سمت درین و کنارش لبه تخت نشستم.
حالش مثل همون وقتی شده بود که قبل از اولین قرارمون از حال رفته بود و باز به من زنگ زدن که بیام بیمارستان.
اون موقع نفهمیدم چرا یهو وسط خیابون از حال رفت ولی الآن.. مطمئن بودم که تک تک حرفایی که تو این مدت بهش زدم.. تک تک کارایی که کردم مثل یه ضربه کاری روش اثر گذاشته و یهو از پا درش آورده.
آره جنگ ناعادلانه ای بود.. من خیلی از حریف قوی تر بودم و روی اون.. حتی به عنوان حریف هم نمی شد حساب کرد..
اون برای جنگ نیومده بود.. انگار یه رهگذری بود که من حین رد شدن از کنارش.. از سر جنون و کینه و عقده.. یه ضربه بهش زدم و پرتش کردم رو زمین.. اونم نه یه ضربه معمولی.. یه جوری که چند تا از استخوناش همزمان با هم شکست و دیگه توانی برای بلند شدن نداشت.
البته.. شاید از یه زاویه دیگه کاملاً عادلانه بود ولی.. انتقام اصلی من برای وقتی بود.. که خبر این طوفان هولناک زندگی درین.. به گوش مادر عوضیشم برسه و بفهمه کارایی که تو گذشته کرده.. چه عواقبی به همراه داره.. اون موقع شاید یه کم از بار عذاب وجدان روی دوش منم کم می شد!

×××××
چند دقیقه ای بود که چشمام اتوماتیک وار باز شده بود و من بدون اینکه انگیزه ای برای چشم چرخوندن و نگاه کردن به اطرافم داشته باشم.. خیره به رو به روم منتظر موندم یه نفر بیاد و من و از اینجا بیرون ببره.
یه نفری که از تصور دیدن دوباره اش به این روز افتاده بودم و حالا.. از شانس بدم.. جایی از هوش رفته بودم که همه فکر می کردن اون آدم.. نزدیک ترین شخص به منه!
واسه اولین بار که چشمام و تو بیمارستان باز کردم.. همکارم بهم گفت که زنگ زدن تا نامزدم برسه و من.. چقدر دلم می خواست حتی توی همون حال داغون و رو به موتم.. بهش بفهمونم اون آدم دیگه از هیچ طریقی به من وصل نمی شه و بلاهایی که سرم آورده من و.. به این روز انداخته.
ولی نه جونی برای این کار داشتم و نه انگیزه ای.. میران تو همون چند ماه با هم بودنمون.. جوری خودش و به بقیه شناسوند.. که حالا اگه یه چشمه از رفتارهاش و برای بقیه تعریف می کردم.. هیچ کس باورش نمی شد.. این آدم.. همون فرشته ایه که اینهمه سنگش و به سینه می زدم.
شایدم مثل آفرین.. حرفم و باور می کردن ولی.. من دیگه روم نمی شد همچین فضاحتی رو پیش کسی به زبون بیارم.. چون.. آخرش اون کسی که متهم می شد به زود باوری و حماقت و اعتماد بیجا.. خودم بودم!
– بیدار شدی خانوم؟!
با شنیدن صداش که خیلی سریع تر از انتظارم اعضای بدنم بهش واکنشون نشون دادن و از شدت نفرت منقبض شدن.. چشمام ناخودآگاه بسته شد و اخمام تو هم فرو رفت.
– با دکترت حرف زدم.. خدا رو شکر مشکلی نیست و گفت سرمت تموم شد می تونیم بریم. چقدر بهت گفتم داروهای تقویتیت و بخور تا به این حال و روز نیفتی. همیشه باید واسه همه چیز زور بالا سرت باشه.. نه؟
انگار تازه چشمش به اخمای درهمم افتاد که سایه اش و روی صورتم حس کردم و دستش و روی موهام..
– چیه؟ درد داری؟
صدام در اثر این بیهوشی یکی دو ساعته خش دار شده بود و تو همون حال پر از بی حالی گفتم:
– واقعاً.. تو داری این و.. از من می پرسی؟ تویی که خودت.. بزرگترین درد زندگیمی؟ تا وقتی هستی.. مگه.. مگه می شه درد نداشته باشم؟!

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 3.4 / 5. شمارش آرا 8

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان فال نیک به صورت pdf کامل از بیتا فرخی

  خلاصه رمان:       همان‌طور که کوله‌‌ی سبک جینش را روی دوش جابه‌جا می‌کرد، با قدم‌های بلند از ایستگاه مترو بیرون آمد و کنار خیابان این‌ پا و آن پا شد. نگاه جستجوگرش به دنبال ماشین کرایه‌ای خالی می‌چرخید و دلش از هیجانِ نزدیکی به مقصد در تلاطم بود! از صبح انگار همه چیز داشت روی دور تند

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان غرور پیچیده

  خلاصه رمان :             رمو فالکون درست نشدنیه! به عنوان کاپوی کامورا، بی رحمانه به قلمروش حکومت می کنه، قلمرویی که شیکاگو بهش حمله کرد و حالا رمو میخواد انتقام بگیره. عروسی مقدسه و دزدیدن عروس توهین به مقدساته. سرافینا خواهرزاده ی رئیس اوت فیته و سال هاس وعده ازدواجش داده شده، اما سرافینا

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان سرمای دلچسب
دانلود رمان سرمای دلچسب به صورت pdf کامل از زینب احمدی

    خلاصه رمان سرمای دلچسب :   نیمه شب بود و هوای سرد زمستان و باد استخوان سوز نیمه شب طاقت فرسا بود و برای ونوس از کار افتادن ماشینش هم وضعیت و از اینی که بود بد تر کرده بود به اطراف نگاه کرد میترسید توی این ساعت از شب از ماشینش بیرون بره و اگه کاری انجام

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان هیچ ( جلد دوم) به صورت pdf کامل از مستانه بانو

      خلاصه رمان :   رفتن مرصاد همان و شکستن باورها و قلب ترمه همان. تار و پودش را از هم گسسته می دید. آوارهای تاریک روی سرش سنگینی می کردند. “هیچ” در دست نداشت. هنوز نه پدرش او را بخشیده و نه درسش تمام شده که مستقل شود. نازخاتون چشم از رفتن پسرش گرفت و به ترمه

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان خواب ختن به صورت pdf کامل از منیر کاظمی

  خلاصه رمان:   می‌خواستم قبل‌تر از اینها بگویم. خیلی قبل‌تر اما… همیشه زمان زودتر از من می‌رسید. و من؟ کهنه سواری که به غبار جاده پس از کوچ می‌رسیدم. قبلیه‌ام رفته و خاک هجرت در  چشمانم خانه کرده…   خوابِ خُتَن   این داستان، قصه ای به سبک کتاب «از قبیله‌ی مجنون» من هست. کسانی که اون داستان رو

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان کلبه های طوفان زده به صورت pdf کامل از زینب عامل

      خلاصه رمان:   افسون با تماس خواهر بزرگش که ساکن تهرانه و کلی حرف پشت خودش و زندگی مرموز و مبهمش هست از همدان به تهران میاد و با یک نوزاد نارس که فوت شده مواجه می‌شه. نوزادی که بچه‌ی خواهرشه در حالیکه خواهرش مجرده و هرگز ازدواج نکرده. همین اتفاق پای افسون رو به جریانات و

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
20 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
...
...
2 سال قبل

یعنی مرده شور منو ببرن که تا دو روز پیش با خودم میگفتم” نه این میرانم بدبخته حق داره، میخواد انتقام بگیره یه کم دلش خنک شه بنده خدا😐”
الان میفهمم نخیررررررر این میران ذاتا عوضی و نکبت و حال به هم زن و لاشی و میمون هست😬😡
ایشالا زجرکش شدنش رو ببینیم، ایشالا مثل سگ به غلط کردن افتادنش رو ببینیم، ایشالا (به قول یه نفر) بی درین و بی عمه و بی ریتا شدنش رو ببینیم بلکه کمی دلمون خنک شد😐😬😬😡😡
پسره عوضی کثافت نکبت سه نقطه😡😡😡

علوی
علوی
پاسخ به  ...
2 سال قبل

یه نفر من بودم!  😊  🖐 

...
...
پاسخ به  علوی
2 سال قبل

آها باید حدس میزدم چون از اول نظرات تو هم منطقی بود هم حرف دل خیلیا👌😂

mehr58
mehr58
2 سال قبل

درین بیچاره

علوی
علوی
2 سال قبل

دق بمیری جانور وحشی!!!  😡  😡  آخه رهگذر بود درین؟؟! دل بسته بود دختر احمق به توی نکبت.

خوب جان بِکَن تعریف کن براش که چه مرگته که این همه کثافت تشریف داری! حداقل بدونه برای چی داره شکنجه می‌شه. این جور که نمی‌شه.

(خیلی تابلوه با استاد دانشگاهم دعوام شده دنبال یکی می‌گشتم فحشش بدم یا خودم رو کنترل کردم؟؟ 😉 )

shyli
shyli
پاسخ به  علوی
2 سال قبل

نه نه اصن ما نفمیدیم اصلااااا

...
...
پاسخ به  علوی
2 سال قبل

خدا از دهنت بشنوه❤ کثافت نکبت واقعا دق بمیره انشالله به حق پنج تن. ایشالا بدبختیشو به چشم ببینیم پسره نکبت عوضی رو😡😡

Zahra...
Zahra...
2 سال قبل

کاش درین خودشو میزد به فراموشی

Maman arya
Maman arya
2 سال قبل

بچه ها تلفظ اسم درین چ جوریه؟
دَرین یا دُرین؟

Roghayeh
Roghayeh
پاسخ به  Maman arya
2 سال قبل

دُرین ب معنای گوهر و مروارید… فک کنم درس باشه 😂💔

Maman arya
Maman arya
پاسخ به  Roghayeh
2 سال قبل

خودمم همین فکر رومیکنم😁👌

صغرا دختر اصغر
صغرا دختر اصغر
پاسخ به  Maman arya
2 سال قبل

دُرين

Maman arya
Maman arya
پاسخ به  صغرا دختر اصغر
2 سال قبل

مرسی صغرا جون😁

صغرا دختر اصغر
صغرا دختر اصغر
پاسخ به  Maman arya
2 سال قبل

خواهش ميكنم گلم😊

Tamana
پاسخ به  Maman arya
2 سال قبل

سوالِ منم هست🤔

Maman arya
Maman arya
پاسخ به  Tamana
2 سال قبل

میگن دُرین درسته

Tamana
پاسخ به  Maman arya
2 سال قبل

👌

علوی
علوی
پاسخ به  Maman arya
2 سال قبل

دُرّین به گمانم درست باشه.

حدیثه
حدیثه
2 سال قبل

داره میگه من هنوز انتقام ام نگرفتم

حدیثه
حدیثه
2 سال قبل

میران موقع پشیمان می شود که دیگه دیرشده. نمی خوام آیه یأس بخوانم ولی طوری که معلومه میران هنوز هم نمی خواد کوتاه بیاد

دسته‌ها
20
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x