رمان تارگت پارت 261 - رمان دونی

 

 

 

 

– ذهنم و منحرف کن.. نذار فکر کنم به اتفاقات امشب.. از هر راهی که می تونی.. کمکم کنن که.. فکرم دیگه درگیرش نشه..

تازه داشت دوزاریم می افتاد.. درین.. برای اولین بار بعد از شروع شدن رابطه جنسیمون.. خودش داشت تمایل به این کار نشون می داد.. ولی هنوز روش انقدری باز نشده بود که شروع کننده باشه و می خواست من و تحریک کنه واسه انجامش..

ولی حالا که داشتم واسه اولین بار این روش و می دیدم.. بدم نمی اومد منم یه کم بازیش بدم و برسونمش به نقطه ای که خواسته اش و نه با حرف.. که با عمل نشون بده..

واسه همین دستم و بلند کردم و حین لمس کردن موهای خیسی که دیگه اون بوی خواستنی و مطلوبم و نمی داد لب زدم:

– چرا خودت شروع نمی کنی؟

چشماش پر از سوال شد و من ادامه دادم:

– چیزی که می خوای و به دست بیار.. نه اینکه طرف مقابلت و مجبور کنی تا برات این کار و انجام بده..

– می ترسم!

– از چی؟

– از اینکه سادیسم وجودت.. وادارت کنه پسم بزنی.. تا بعدش از تحقیر شدنم لذت ببری.

لبخند کجی رو لبم نشست و یه کم خودم و عقب کشیدم تا راحت تر بتونم بدنم لختش و دید بزنم:

– اگه همچین کاری بکنم.. دیگه ربطی به سادیسم نداره.. صد در صد یه مشکل حاد جنسی دارم که یه همچین دلبری رو پس می زنم و بعدش باید حتماً خودم و به دکتر نشون بدم!

سرم و به سمتش بردم و نرسیده به لباش متوقف شدم:

– ولی خب.. هر خواسته ای.. ارزش ریسک کردن و داره دیگه نه؟ می تونی امتحانم کنی..

نگاهش که از چشمام به لبام افتاد و نفس هاش تند شد.. منم ناخودآگاه به لباش زل زدم و تو دلم مشغول شمردن شدم..

با این فکر که اگه بعد از ده ثانیه.. بازم هیچ حرکتی نکرد و نتونست تصمیمش و بگیره.. خودم وارد عمل بشم.. که نذاشت انتظارم طولانی بشه..

سر شیش ثانیه.. کاملاً بدون فکر و از روی غریزه.. دستاش و دور گردنم حلقه کرد و لباش و به لبام چسبوند.. دیگه تا همینجا کافی بود برای نشون دادن چراغ سبز.. از اینجا به بعد.. مثل همیشه خودم باید همه چیز و تحت کنترل می گرفتم..

 

 

 

 

 

 

 

 

 

یه جورایی انگار پر و بال گرفته بودم.. تو رابطه های قبلیمون.. خیلی سعی داشتم خشن پیش نرم تا آسیبی به درین نرسونم تا شاید اونم لذت ببره..

ولی حالا که خودش همچین چیزی خواسته بود.. می تونستم با همون شیوه همیشگی خودم که بیشترین لذت ممکن و ازش می گرفتم پیش برم..

مطمئن بودم که درین هم اینجوری بهتر به خواسته اش می رسید و ذهنش به طور کامل از همه اتفاقات تلخ امشب و روزای گذشته.. منحرف می شد.

واسه همین بوسه ام و با گاز محکمی که از لباش گرفتم تموم کردم و از همونجایی که وایستاده بود.. محکم هلش دادم که پرت شد روی تخت و موهاش ریخت رو صورتش..

سریع نیم خیز شد و حین نفس نفس زدنش زل زد به منی که داشتم خیره تو چشماش لباسام و درمی آوردم و تو همون حال پرسیدم:

– پایه ای یه تجربه باحال داشته باشیم؟

بدون فکر سرش و به تایید تکون داد..

– بعداً پشیمون نمی شی؟

– نمی خوام امشب به هیچی فکر کنم. پس.. پس انقدر سوال نپرس!

– خوبه.. فکر نکردن خیلی خوبه..

رفتم روی تخت و مجبورش کردم کامل دراز بکشه و خودمم روش خوابیدم..

– ولی حرفای امشبت یادت بمونه..

اینبار گازی از گوشش گرفتم و همونجا لب زدم:

– یادت بمونه.. خودت خواستی بیای اینجا.. خودت خواستی باهام بخوابی.. خودت خواستی یه تجربه جدید داشته باشیم.. پس.. فردا که بیدار شدی.. دلم نمی خواد حتی یه کلمه که نشونه نارضایتی باشه ازت بشنوم.. فهمیدی یا واضح تر توضیح بدم؟

گفتم و مشغول بوسیدن و مکیدن پوست کنار گردنش شدم.. ولی وقتی جوابم و نداد سرم و بلند کردم و دو طرف صورتش و محکم با یه دست گرفتم و فشار دادم:

– فهمیدی؟

چشماش و بست و بازم بدون مکث تند تند سرش و به تایید تکون داد..

می دونستم همه اینا فقط به خاطر حال بد امشبشه و فردا صبح که بیدار بشه.. بابت تک تک کارهاش احساس پشیمونی و عذاب وجدان داره..

ولی اهمیتی نداشت.. من با نهایت سوءاستفاده گری.. رضایتش و گرفته بودم و حالا باید تا تهش می رفتم.. همونجوری که خودم دلم می خواست.

بدون تلاش برای سرکوب کردن حس واقعیم.. بدون فکر به اینکه کارم رنگ و بوی تجاوز به خودش نگیره.. بدون فکر به عذاب وجدان صبح فردا وقتی که چشمم به چشمای پر از درد و ماتم درین می افته.

امشب.. فقط و فقط شب لذت بردن بود.. بدون فکر کردن به هیچی!

 

 

 

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 5 / 5. شمارش آرا 4

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان طلا pdf از خاطره خزایی

  خلاصه رمان:       طلا دکتر معروف و پولداری که دلش گیر لات محل پایین شهری میشه… مردی با غیرت و پهلوون که حساسیتش زبون زد همه اس و سرکشی های طلا…     به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید! ارسال رتبه میانگین امتیاز 1 / 5. شمارش آرا

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان در سایه سار بید pdf از پرن توفیقی ثابت

  خلاصه رمان :     ابریشم در کوچه پس کوچه های خاطراتش، هنوز رد پایی از کودکی و روزهای تلخ تنهایی اش باقی مانده است.دختری که تا امروزِ زندگی اش، تلاش کرده همواره روی پای خودش بایستد. در این راه پر فراز و نشیب، خانواده ای که به فرزندی قبولش کرده اند، در تمام لحظات همراهش بوده اند؛ اما

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان شوفر جذاب من
دانلود رمان شوفر جذاب من به صورت pdf کامل از الهه_ا

    خلاصه رمان شوفر جذاب من :   _ بابا من نیازی به بادیگارد ندارم! خواستم از خونه بیرون بزنم که بابا با صدای بلندی گفت: _ حق نداری تنها از این خونه بری بیرون… به عنوان راننده و بادیگارت توی این خونه اومده و قرار نیست که تو مخالفت کنی. هر جا که میری و میای باید با

جهت دانلود کلیک کنید
رمان تمنای وجودم

  دانلود رمان تمنای وجودم خلاصه : مستانه دختر زیبا و حاضر جوابی است که ترم آخر رشته عمران را می خواند. او در این ترم باید در یکی از شرکتهای ساختمانی مشغول بکار شود. او و دوستش شیرین با بدبختی در شرکت یکی از آشنایان پدرش مشغول بکار میشوند. صاحب این شرکت امیر پسر جذابی است که از روز

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان ماهت میشم pdf از یاسمن فرح زاد

  خلاصه رمان :       دختری که اسیر دست گرگینه ها میشه یاسمن دختری که کل خانوادش توسط پسرعموی خشن و بی رحمش قتل عام شده. پسرعمویی که همه فکر میکنن جنون داره. کارن از بچگی یاسمن‌و دوست داره و وقتی متوجه بی میلی اون نسبت به خودش میشه اونو مثل برده تو خونه‌اش چند سال زندانی میکنه

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان سودا
دانلود رمان سودا به صورت pdf کامل از ملیسا حبیبی

  ♥️خلاصه رمان: دختری به اسم سودا که عاشق رادمان هم دانشگاهیش میشه اما وقتی با خواهرش آشناش میکنه عاشق هم میشن و رادمان با خواهر سودا ازدواج میکنه سودا برای فراموش کردم رادمان به خارج از کشور میره تا ادامه تحصیل بده و بعد چهارسال برمیگرده اما میبینه هنوزم به رادمان بی حس نیست برای همین تصیمیم میگیره ازدواج

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
9 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
حدیثه
حدیثه
1 سال قبل

اگر درین بخواد تبدیل بشه به یک دختر هرزه دیگه خیلی الکی و آبکی میشه.

شاید هم درین نقشه ای تو سرشه

بهار
بهار
1 سال قبل

سلام ببخشید من کانال این رمان درروبیکار برام حذف شده کسی میتونه بگه چطور پیداش کنم

عسل
عسل
1 سال قبل

خیلی کمه پارتها حداقل هرروز پارت بزار

𝒛𝒂𝒉𝒓𝒂
𝒛𝒂𝒉𝒓𝒂
1 سال قبل

🥲 ،درین داره میشه یکی مثل میران
اصلاً دوست نداشتم همچین اتفاقی بیفته
معصومیت یک دختر بابت چه چیزی میتونه انقدر زود نابود بشه
بی صبرانه منتظر بقیش هستم

آخرین ویرایش 1 سال قبل توسط 𝒛𝒂𝒉𝒓𝒂
یسنا
یسنا
1 سال قبل

متأسفانه همونی که فکر میکردم شد!
نویسنده محترم شما جز تکرار مکررات چیز دیگه ای به ذهنت نمی رسه؟ خب یعنی چی که جزییات رفتن به خونه ی فلانی رو هم به عنوان پارت عنوان میکنی؟! معلومه که اونجا می‌ره چه خبره.
داستان بنویس نه دلنوشته!!
خلاقیت داشته باش چهارتا کتاب مطالعه کن که چند تا ایده ی جدید و جالب برای روند ادامه داستان داشته باشی ، فقط داری ذهن خواننده رو تهش معطوف میکنی به حرکات خاک برسری،
به چالش کشیدن خواننده یکی از هنرهای نویسنده هاست، خواننده رو به چالش بکشون بزار همش یه سوال بعد از هر پارت تو ذهنش بی جواب بمونه ، معماهای رمانت خیلی کمرنگ و حتی قابل حدس زدنه، لطفاً بیشتر فیلم ببین و بیشتر مطالعه کن همین.

آسمان
آسمان
پاسخ به  یسنا
1 سال قبل

دقیقا باهات هم نظرم نویسنده دیگه داره خیلی چرت مینویسه،اینجور نوشتن گناهه اون خواننده ایی که میخونه بعدش به گناه میفته گناهش گردن توهم هست نویسنده عزیز هواست باشه خدا هم میبینه ،خوندن سکسی با دیدنش هیچ فرقی نداره…ما فقط میخوایم بدونیم بلاخره سرنوشت درین چی میشه همین تمومش کن این کثافت بازی رو

یلدا
یلدا
پاسخ به  یسنا
1 سال قبل

دقیقا
من چند بار تا حالا این رمان و ول کردم ولی باز فضولی این که سرنوشت این درین چی میشن نذاشت کلا نخونمش
خسته شدیم بابا ی چیز بنویس ادم بیشتر رغبت کنه بخونه 😐💔

دکتر ماما دلی
دکتر ماما دلی
1 سال قبل

خیلی داری رمان و کش میدیا
به یه جایی برسونش دیگع

دسته‌ها
9
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x