– ولی این یه کم بی انصافیه.. اونم وقتی من از هیچی خبر نداشتم.
– می دونم.. ولی خب یه جورایی به اونم حق می دادم.. استاد تقوی خیلی خیلی بیشتر از من.. وقت و هزینه صرف کرده بود برای شغل جدیدمون و اون آموزشگاهی که می خواستیم با یه روش منحصر به فرد تاسیس کنیم.. ولی دیگه اون ایده به کارمون نمی اومد.. چون لو رفته بود و دیگه اونقدری دست اول نبود که بخوایم به عنوان پرچمدار بریم جلو. واسه همین وقتی تو رو می دید انقدر خون خونش و می خورد!
چند دقیقه سکوت شد بینمون و من وقتی حرفام و توی ذهنم سر و سامون دادم.. یه کم به سمتش چرخیدم و خیره به نیم رخش لب زدم:
– بازم می گم.. تا وقتی توی شرایط مشابه من قرار نگیرید.. نمی تونید درک کنید چی می گم.. نمی تونید بفهمید وقتی می گم او لحظه به جز فرار هیچ چیز و هیچ کس برام مهم نبود یعنی چی.. ولی با همه اینا.. منم حق می دم بهتون.. هم به استاد تقوی.. هم به شما.. ولی بیشتر به شما.. که با کار من.. یعنی با.. هیچ کاری نکردن من.. چند سال از عمرتون تباه شد و از همه چیز عقب افتادید!
– کی همچین حرفی زده؟ من تو همون یه سالی که در حال درمان و رو به راه شدن وضعیتم بودم هم درس خوندم.. یه جورایی اصلاً انگار انگیزه گرفته بودم.. سخت بود و با این اتفاقا نمی تونستم ذهنم و صد در صد متمرکز کنم ولی از پسش بر اومدم. به ظاهر اون عشق و علاقه ای که کارم و به بیمارستان کشونده بود و فراموش کردم.. حتی یه بارم یادم نمیاد سراغ تو رو از استاد تقوی گرفته باشم. تا وقتی که خودش حرف تو رو وسط کشید.. وقتی داشتم دنبال کار می گشتم و اون مشتاقانه پیشنهاد داد توی همون دانشگاه مشغول تدریس بشم. گفتم من تجربه ندارم.. بعید می دونم من و به عنوان استاد قبول کنن.. گفت من از همه قدرتی که توی اون دانشگاه دارم استفاده می کنم.. اصلاً بهشون می گم به جای خودم یکی و آوردم که حسابی قبولش دارم و کارش درسته.. چون سال دیگه بازنشسته می شم و تو می تونی جای من.. اون درس و تدریس کنی.
پوزخندی زدم و سرم و به چپ و راست تکون دادم.. اون روزا چقدر من درگیر بودم با این مسئله.. چقدر سعی داشتم به خودم بقبولونم که رفتار استاد تقوی با من.. مثل بقیه دانشجوهاست و من بیخودی حساس شدم.
ولی حالا داشتم می فهمیدم که کاملاً درست فکر می کردم و اون آدم.. از خیلی وقت پیش.. همه نفرت و انرژی منفیش و چپ و راست به سمت من پرتاب می کرد.
– اولش نفهمیدم دلیل این همه اصرار استاد تقوی برای استاد شدنم توی اون دانشگاه چیه.. تا این که خودش گفت.. اینجوری با یه تیر دو نشون می زنی.. هم یه شغل آبرودار پیدا می کنی و بیخودی با این مدرک و استعدادت راه نمی افتی این ور اون ور برای کار.. هم خودت و به اون دختره… که باعث و بانی عقب افتادنت از زندگی شد.. نشون می دی و می فهمونی که تو هم با وجود همه این اتفاقا تونستی خودت و از جایی که بودی بکشی بالا و به نقطه ای برسی که امثال اون مجبور شن واسه یه نمره بیشتر بهت التماس کنن.
نیم نگاهی بهم انداخت و وقتی دید مشتاقانه دارم گوش می دیدم ادامه داد:
– اینا رو که گفت سریع عقب کشیدم.. گفتم من دیگه بهش فکر نمی کنم.. ولی هی تحریکم کرد.. گفت اون داره زندگیش و می کنه.. گفت خوشحاله.. خوشبخته.. دیگه از اون حالت افسرده و غمبرک زده و سر به زیر هم در اومده.. بازم گفتم مسئله ای نیست.. اون آدم زندگی من نبود.. اصلاً شاید مدلش این جوری بوده و هیچ وقت به پسرا رو نشون نمی داده.. ولی وقتی گفت.. چند بار با چشم خودم دیدم که یه پسره جلوی در دانشگاه اومده دنبالش و حسابی هم با هم چیک تو چیکن.. زد به سرم. گفتم باشه.. هرکاری می تونی بکن.. تا ترم بعد من استادش بشم.. تا کاری کنم برای نمره و قبولیشم که شده.. مجبور شه من و ببینه! به جبران همه اون روزایی که پیشش سر خم می کردم و اون.. بدون این که حتی یک ثانیه بهم مهلت بده.. روش و برمی گردوند و می رفت!
به این رمان امتیاز بدهید
روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!
میانگین امتیاز 4.2 / 5. شمارش آرا 5
تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.
یا خدا
ای بابا حالا کی میخواد مکالمه اینا تموم بشه خدا میدونه ….
بابا خسته شدیم برو سراق میران
خدا کنه پاشو قطع نکرده باشن
این یارو دیوونه هست … تقوی هم رد داده :/
حالا درین درسته شخصیت اشغالیه و این یارو هم تو لیست بلند بالای پاسوزان درین خانومه ولی دلیل نمیشده چون سعی میکردی ازش خواستگاری کنی بهد جمثبت بده:///عاخه با عقل جور در نمياد:////
از سوم شخص بهش نگا کنیم خب از یکی خوشش اومده باهاش دوس شده حالا بماند که میران رو به فنا داد :///
ببخشید درین کجاش آشغاله😐؟
دقت کردین چه جامعه مزخرف ضد زن و مردسالاری داریم://طوری که حتی تو ناخودآگاه اکثریت کاری که مرد میکنه حتی اگه بد باشه محو میشه و کار بد زنه میمونه…
جاوید خوبه آوا بده و مهم نیست جاوید یه موقعی پول و به آوا ترجیح داد با این ک آدم متمولی بود و ندار نبود:/
ارسلان خوبه دلارای بده و عقل نداره که بر نمی گرده پیش ارسلان اصلا مهم نیست شخصیت یه زن خرد شده و ارسلان انقد عوضی بود ک میخواست بچه ی هفت هشت ماهشو که میشد با سزارین دنیا آوردش و عملا میتونست یه نوزاد باشه تیکه تیکه کنه:/
درین بده میران خوبه و اصلا مهم نیست یه زمانی مثل یه تیکه آشغال باهاش رفتار کرد و هر روز ب یه نحوی روان این دخترو مینداخت تو مخلوط کن و بلایی ام که سرش اومده به خاطر حضور بی موقع خودش بود
ببین عزیز نظرت محترم منتها من خودم کسی ام که ۹۹ درصد زمانا طرف زنا رو میگیرم خب؟!
دلارای احمق نیست چون برنگشت سمت ارسلان دلارای احمقه ک از اول اون کثافت رو خواست
اون یکی رمانم نخوندم
و درباره ی درین
وقتی پولای میران رو کشید بالا حال کردم
اگه میران رو همون جا میکشت هم عاخ نمیگفتم
ولی میران واسش پرید تو آتیش پاش رو از دست داد و بعد همه ی اینا درین وقتی بالای سرش تد بیمارستان بود تو فکرش میگفت میخوام بدونه بعد لون قراره زندگیمو راحت ادامه بدم
خب بروووو بمیر … کارای میران کتک و تجاوز و وحشی گری بود … این که بیخیال انتقام مشد حیوون بازی بود ولی حقیقتا درین هم اخرا خودش اعتراف کرد فهمیده بود میران عاشقش شده ولی بازم جلوی انتقام رو نگرفت
میران و درین عیننننن همن جفتشون عوضی ان من از هیچ کدومشون خوشم نمیاد
آخرین کسی ک ضد زن باشه هم خود بنده هستم
درضمن من تو هر پیامی ک برای دلی میذارم یکی به گور نویسنده فحش میدم یکی تو روح ارسلان
بلایی ک سر درین اومد ۹۰ درصد تقصیر میران بود ۱۰ درصد تقصیر خود درین
گفت که اول اولشم با نقشه میران برای انتقام همراه شده وسط کار عقب کشیده
من ضد زن نیستم ابداااا ، ولی از شخصیت احمققققق و بی اعتماد به نفس و دست و پا چلفتی دلارای ، و همین صفات + عوضی برای درین، حالم به هم میخوره
ابرو زنا رو بردن این دوتا ااااا
نه کامنتت اینو نشون نمیده ی جور میگی لیست بلند پاسوزان درین که بازم انگار این پسره پاسوز بوده اصلا:/ هم این پسره هم میران جفتشون خودشون مقصر اتفاقاتی که براشون افتاده ان درین در برابر میران کاری کرده باش جبران وحشی گری و بی معرفتی میرانه:/مگه درین حتی بعد فهمیدن ماجرای انتقام کم ب میران محبت کرد و گفت من دوست دارم بیا از اول شروع کنیم و میران حتی تو فکرشم زد زیرش این به اون در این که حالا فقط یه بار بعد بالا کشیدن پولش نجاتش داده://
اولا این بنده خدا خودش داره از عذاب وجدان خفه میشه و میران نکبت عوضی ای بود که بلایی که سرش اومده حقش بود اگ یادت رفته و میخوای به طور دقیق حرص اون لحظه و درک کنی میتونی یه سر ب پارتای قبل بزنی:/دوما کرم از خود میران بود
سوما تو اگ مخالف کار اولیه دلارایی که اصلا نباید رمان و ادامه بدی چون استارت و موضوع کلی رمان رو همین میچرخه و اگه اون کارو نمیکرد داستانیم نبود این موضوعی نیست که وسط رمان اتفاق افتاده باشه که حذف شدنشم یه تغییرات کوچیک داشته باش خود داستان از این اتفاقه شکل گرفته 😐اتفاقیه که افتاده و الآنم حق داره از ترس نخواد ریخت ارسلان و ببینه
لیست بلند بالای پاسوزان درین منظورم اون دو میلیون تا خاطر خواهییه که احتمالا داره
والا ما رفتیم دانشگاه ، دوستامون رفتن ، ولی براشون ۸۰۰ نفر خواستگار و شماره بده نریخته … ایشون مث این که کلا هر قدمی ک بر میداشته یه دوس پسر احتمالی واسش سر راه سبز میشده، ولی خب واسه شرایط بدش رد میکرده:///
من تو کامنتم گفتم میران تو لیست پاسوزان درین بوده ؟ ن نبوده ، فقط به فنا رفت
که تو کامنت بعدیم هم گفتم خودش هم تقصیر داشت ، ولی الان عذاب وجدان درین به درد همون زن دایی نکبتش میخوره
همه ی آدما اشتباه میکنن … ولی من از آدمایی ک اشتباه میکنن و بعدش تنها کاری که میکنن عذاب وجدان گرفتن و غمبرک گرفتنه به جای این ک یه راه حلی برای درست کردن وضع کنن متنفرمممممم … و تو رمان ۹۰ درصدشون زن ها رو طوری نشون میدن که خراب میکنن بعد فقط میتونن گریه کنن ، مردا هم وقتی خراب میکنن بعدش برمیگردن جبران میکنن خب لین چه کاریییههههه :/
حالا شایدم درین کاری واقعا از دستش بر نیاد ولی من جاش بودم به هر قیمتی شده با عمه میران تماس میگرفتم ، یه راهی برای رفتن پیش میران و کمکش بودن پیدا میکردم ، درواقع اصلا بعد این که میفهمسدم پاش سوخته تا وقتی پاش خوب بشه مث کنه میچسبند بهشون وقتی خوب شد میگفتم خب حالا گور بابات…شاید درینم این کارو بکنه و سعی کنه به میران کمک کنه نمیدونم ، بعد ببخشید ، دقیقا همون قدر ک تجاوز وحشتناکه … از دست دادن یه پات تا ابد هم وحشتناکه …یعنی الان خیلی باحال بود حرفت ک گفتی حالا بعد این همه کار یه بارم نجاتش داده:///// یه بار نجاتش داد یه بار پاش سوخت یه بار برشکست شد یه بار برای همیشه ویلچری شد … به درک دیگه نه؟ باشه قبول خدایی با تجاوز و تحقیقات این به اون در میشه …ک شایدم نشه …
ببین من از شخصیت میران متنفر بودم ولی بعد همه ی این اتفاقا از نظر من درین مونث میرانه
حالا تو دوس داری میتونی فکر کنی من ضد زنم
اره کرم از خود میران بود که رفت درین رو نجات داد واقعااااا چقد کرم داره
ببین میران حیوونه بع خاطر همه ی کاراش ، ولی حیوونی که برات میپره تو آتیش، کرم که هیچ انگل ترنشیوز داشته باشه نباید تنهاش بذاری ، باید تو پروسه ی درمان کنارش باشی … و واقعا من نمیدونم چی بگم وقتی اومدی قطع شدن پای یه نفر رو اینقدره بی اهمیت جلوه دادی😂:/
، حالا شایدم درمان بشه برگرده ولی اره واقعا کرم داشت نباید نجاتش میداد باید میذاشت بسوزه😂😑💔
به نظرت دوس دارم رمانو ادامه بدم دست خودمه؟؟؟؟ دست خودم بود ک خیلی وقت پیش ول میکردم منتها وقتی یه رمان کوفتی رو شروع میکنم تا تهش رو نخونم ذهنم درگیرشهههه
اگه به من بود این رمان لعنتی رم دیگ نمیخوندم ولی نمیشه یه رمانی رو ک آدم شروع میکنه تا تموم نشه آروم نمیگیره
اولاش که شروع کردم فکر نمیکردم اینقده وحشتناک باشه اینقده توش تحقیر تحقیر مسخره بازی داشته باشه
بعله حق داره از ترس نخواد ریختش رو ببینه ، حق داره از حالت تهوع نخواد ریختش رو ببینه چون ارسلان یه تیکه آشغاله بار ها هم تو طول رمان ثابت شد این قضیه
ولی جناب حامی زنان ، من چون طرف زنام از زنای دست و پا چلفتی خوشم نمیاد میگم زن باید بتونه رو پای خودش واسه ،باید بتونه قوی باشه ، من این رمان لعنتی رو شروع کردم گفتم خب حالا وسطاش عاشق هم میشن یا وضع بهتر پیش میره ارسلان به خاک تو سری میوفته یا دلارای دیگه برای عشق این همه التماس نمیکنه قبل ازدواج با هومن دیگه شورش رو درآورد تا فهمید ن مث این که میتونه یه غروری هم داشته باشه … اره عشق آدم رو بی عقل میکنه ، کور میکنه ولی این ذلت رو به تهش رسوند
منم دیگه وقتی به نهایت پشیمونی رسیدم که ارسلان گور به گور فیلم رقص عربیشو پخش کرد …دیگه دیر بود واسه ادامه ندادن رمان
ولی ارسلان هنوزم حق به جانبه 😂😑
من مخالف به خواری انداختن شخصیت و غرور یه نفر برای به دست آوردن موجودی ام که از اشغال بودن کمی نداره ، مخصوصا اگ زن باشه…اگه جامعمون میگی مرد سالاری، فکر میکنی تقصیر مرداست ؟ ۹۰ درصد تقصیر خود زنای که خودشون رو کم ارزش میبینن خیلی از زنا این طورین که ارزش خودشون رو کمتر از یه مرد میبینن یا فکر میکنن هیچ راه نجاتی از دست خونواده یا بدبختی هاشون به جز تکیه زدن به یه مرد ندارن …ارسلان ضد زنه … شخصیت دلارای خود شخصیتش ضد زنه، ضد آزادی و استقلال زنه ، چاره ی دیگه ای نداشت ؟ همیشه یه راهی جز این که تا کمر خم شی و التماس کنی وجود داره …به هر حال از این رمان خوشم نمیاد ولی دیگه متاسفانه رمانو شروع کردم نتونستم ول کنم شخصا و کتبا عذر خواهی من رو بپذیرید ✋🍾
چقد حرف زدم
تاثیر اتمام امتحاناته ها
بی کاری موج میزنه توم😂🤌🤌
جیغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغعغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغعغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغعغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغعغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغعغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغعغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغعغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغعغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغعغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغعغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغعغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغعغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغعغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغعغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغعغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغعغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغعغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغعغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغعغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغعغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغعغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغعغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغعغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغعغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغعغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغعغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغعغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغعغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغعغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغعغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغعغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغعغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغعغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغعغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغعغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغعغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغعغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغعغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغعغغغغغغغغغغغغغغ
غغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغع
😕 😕
شفا