رمان تارگت پارت 374 - رمان دونی

رمان تارگت پارت 374

 

#تارگت

#پارت_374

 

 

 

*

– سلام مامان.. خوبی؟ بازم جمعه شد.. من اومدم دیدنت. می بینی؟ یه ماهه که خونه ات و عوض کردی و فاصله ات از جای قبلی خیلی دورتر شده.. ولی بازم میام. چون حس می کنم.. چون حس می کنم هنوز جمعه ها چشم به راهمی.. حتی اگه.. چشمات دیگه برای همیشه بسته شده باشه و.. زیر این سنگ و خاک.. خوابیده باشی!

بینیم و بالا کشیدم و همون طور که روی پاهام نشسته بودم.. با دستمال مشغول کنار زدن آت و آشغالای جمع شده روی سنگ قبر و گلبرگ های پژمرده شدم..

– مثل هر وقت دیگه ای.. مثل تمام این پونزده شونزده سال که هرچی تو ذهنت می گذره رو فقط حدس می زدم و هیچ وقت نمی تونستم مطمئن بشم حدسم درست بوده یا نه.. بازم دارم حدس می زنم که جمعه ها منتظرمی. یا شایدم دیگه من و به کل فراموش کردی و.. کنار شوهر و پسرت.. داری یه نفس راحت می کشی. می دونم.. تو هم خسته شده بودی از دست من.. از دست دختری که رازت و فهمیده بود و دلیل اصلی سکوت و این تظاهر به دیوونگیت و می دونست.. از دست دختری که.. به جای تو مجازات شد و تو.. با چشم خودت.. تو این یه سال.. ذره ذره پرپر شدن و پیر شدنش و دیدی و فهمیدی که خودت مسببشی.. ولی بازم دم نزدی. رفتی و زبونت به یه معذرت خواهی ساده نچرخید.. به خاطر عمری که از من تلف کردی.. به خاطر زجری که بهم تحمیل کردی.. به خاطر همه سال هایی که بودی و من هیچ وقت احساس مادر داشتن نکردم..

در بطری آبی که همراه خودم آورده بودم و باز کردم و همه رو خالی کردم روی سنگ قبر تا گرد و خاک از روش پاک بشه..

– ولی عیب نداره.. من بازم حدس می زنم که همون نم اشکی که با دیدن من تو چشمات می نشست.. معنی معذرت خواهی و پشیمونی داشت.. شاید.. شاید منم برای تو دختر خوبی نبودم که نتونستی بعد از آیدین.. بهم دل خوش کنی و از وجود من.. انگیزه بگیری واسه ادامه زندگیت. نمی دونم.. هیچ وقت نفهمیدم چی تو دل و سرت می گذره وقتی به من نگاه می کنی.. اصلاً من و می بینی یا نه.. ولی بازم مادر بودی.. مادری نکردی.. ولی مامان صدات می زدم و حالا.. تو این زندگی که پر از بی کسیه.. همون یه مامانم از دست دادم.. شاید فکر کنی دروغ می گم تا دلت و خوش کنم ولی.. تو این یه ماهی که نیستی.. دارم جای خالیت و تو وجودم حس می کنم.. فقط.. فقط امیدوارم.. تقاص همه گناهات و.. تو همین دنیا.. با زجری که تو این سال ها کشیدی پس داده باشی و حداقل روحت.. آروم باشه!

 

 

یه دستمال دیگه از کیفم درآوردم و بعد از پاک کردن صورت خیسم.. بی اهمیت به سردی هوا.. همون جا کنار قبر چهار زانو نشستم و مشغول پر پر کردن گل های تازه ای که خریده بودم شدم.

تو همون حال نگاهم نشست روی سنگ قبری که یه هفته ای می شد نصب شده و هنوز به جز من و کوروش و البته امیرعلی که همراه خودش برای تحویل گرفتن رفته بودم.. کسی ندیدتش..

اما شک نداشتم هفته دیگه.. وقتی بقیه برای مراسم چهلم و فاتحه خوندن میان.. اولین کسی که به خاطر این سنگِ زیادی خلوت و خالی مواخذه ام می کنه داییه!

اون که انقدر به حفظ ظاهر جلوی دوست و آشنا اهمیت می داد.. صد در صد از این که هیچ متن و شعری در وصف مادر روی سنگ نوشته نشده ازم شاکی می شه هرچند که خوب می دونست من دیگه تو هیچ مسئله ای بهش جواب پس نمی دادم و اگرم می گفت فقط خودش و خسته می کرد.

من مثل اون نمی تونستم خودم و بقیه رو گول بزنم.. نه روز تشییع جنازه که صدای گریه های داییم از همه بلندتر بود تونستم مثل اون ضجه بزنم و آدمی که داشت دفن می شد و صدا کنم.. نه الآن می تونستم وانمود کنم چه گوهر کمیابی رو از دست دادم و این و به هزار زبون روی سنگ قبرش حک کنم!

آدمی که این زیر خوابیده.. حداقل برای من.. نه مادر دلسوز و مهربونی بود.. نه کسی که بخواد جای خالی پدرمم برام پر کنه و من بابت فداکاری هایی که در حقم کرده ازش ممنون باشم.

اگه می خواستم در وصف مادرانه هاش شعری انتخاب کنم.. مطمئناًً اون شعر انقدر تلخ می شد که کسی رغبت نمی کرد تا آخر بخوندش!

پس ترجیح دادم به همین اسم و زمان تولد و فوت بسنده کنم.

بعد از چیدن گلبرگ ها روی سنگ.. نفس عمیقی کشیدم و از شدت سردی هوا زانوهام و تو شکمم جمع کردم و ذهنم یه بار دیگه رفت سمت اون روز..

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 3.7 / 5. شمارش آرا 6

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان ماه دل pdf از ریحانه رسولی

  خلاصه رمان :   مهرو دختری ۲۵ ساله که استاد دفاع شخصی است و رویای بالرین شدن را در سر می‌پروراند. در شرف نامزدی است اما به ناگهان درگیر ماجرای عشق ناممکن برادرش می‌شود و به دام دو افسر پلیس می‌افتد که یکی از آن‌ها به دنبال انتقام و خون خواهی و دیگری به دنبال نجات معشوقه‌اش است. آیهان

جهت دانلود کلیک کنید
رمان میان عشق و آینه

  دانلود رمان میان عشق و آینه خلاصه : کامیار پسر خشن که با نقشه دختر عمه اش… برای حفظ آبرو مجبور میشه عقدش کنه… ولی به خاطر این کار ازش متنفر میشه و تصمیم میگیره بعد از ازدواج انقدر اذیت و شکنجه اش کنه تا نیاز مجبور به طلاق شه و همون شب اول عروسی… به این رمان امتیاز

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان ساقی شب به صورت pdf کامل از نیلا محمدی

      خلاصه رمان :   الارا دختر تنها و بی کسی که توی چهار راه گل میفروشه زنی اون رو می بینه و سوار ماشیتش میکنه ازش میخواد بیاد عمارتش چون برای بازگشت پسرش از آمریکا جشنی گرفته الارا رو برای کمک به خدمتکار هاش می بره بجای کمک به خدمتکارهاش میشه دستیار شخصی پسرش در اون مهمونی

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان آغوش آتش جلد اول

    خلاصه رمان :     یه پسر مرموزه، کُرده و غیرتی در عین حال شَرو شیطون، آهنگره یه شغل قدیمی و خاص، معلوم نیست چی میخواد، قصدش چیه و میخواد چی کار کنه اما ادعای عاشقی داره، چی تو سرشه؟! یه دختر خبرنگار فضول اومده تا دستشو واسه یه محله رو کنه، اما مدام به بنبست میخوره، چون

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان غرور پیچیده

  خلاصه رمان :             رمو فالکون درست نشدنیه! به عنوان کاپوی کامورا، بی رحمانه به قلمروش حکومت می کنه، قلمرویی که شیکاگو بهش حمله کرد و حالا رمو میخواد انتقام بگیره. عروسی مقدسه و دزدیدن عروس توهین به مقدساته. سرافینا خواهرزاده ی رئیس اوت فیته و سال هاس وعده ازدواجش داده شده، اما سرافینا

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان دوباره سبز می شویم به صورت pdf کامل از زهرا ارجمند نیا

    خلاصه رمان: فلورا صدر، مهندس رشته ی گیاه پزشکی در سن نوجوونی، شیفته ی دوست برادرش می شه. عشقی یک طرفه که با مهاجرت اون مرد ناکام می مونه و فلورا، فقط به خاطر مهرش به اون پسر، همون رشته ای رو توی کنکور انتخاب می کنه که ونداد آژند از اون رشته فارغ التحصیل شده بود. حالا

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
6 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
mehr58
mehr58
1 سال قبل

خیلی سخنه مادر داشته باشی ولی در حقت مادری نکنه

علوی
علوی
1 سال قبل

اومدم پیام بدم «تو ای ادمین کجایی؟ که رخ نمی‌نمایی…»
می‌بینم پارت اومده ولی فاطمه جان نفرستاده.
یه خبر از سلامتیش بدین که خوشحال بشیم.
اگه خبر خوش بدید که خیلی خیلی خوشحال‌تر می‌شیم. مثلاً زیارت رفته باشه یا ….

علوی
علوی
1 سال قبل
پاسخ به  neda

سلامت باشید ان‌شاءالله هر دوتون و عمه دوستان و عزیزانتون

Anya
Anya
1 سال قبل

فقط یه سوال از نویسنده دارم……چرا ترررررر. زدی به رمانت و الانم داری الکی کشش میدی؟؟؟؟؟؟؟ سریع جمعش کن بره پی کارش خسته مون کردی

دسته‌ها
6
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x