سرم و انداختم پایین و سعی کردم با چند تا نفس عمیق خودم و آروم کنم.. پس از اول منظور کوروش امیرعلی بود.. نه میران!

خیال می کرد که من.. به خاطر دوری چند روزه از امیرعلی انقدر پریشون شدم و به یادش آهنگ گوش می دم تا درد این دوری کمتر بشه؟

با این تصور.. اگه می فهمید که همه این حال بد و به قول خودش بال بال زدنم.. به خاطر دیدن دوباره میرانه.. چه واکنشی نشون می داد؟

– هان؟ نظرت چیه؟ کارای شرکتم با من.. تا اون موقع پرستشم برمی گرده و خودمون ردیفش می کنیم!

به معنای واقعی تو گل گیر کرده بودم.. نه می تونستم مهر تایید به باورش بزنم و فقط برای این که ذهنش به سمت میران کشیده نشه بگم این آهنگ و به یاد امیرعلی گوش می دادم.

نه می تونستم بگم داره اشتباه می کنه و اون موقع تا ته و توی این که کی تو زندگیمه که من تا این حد دلتنگشم و در نمی آورد.. آروم نمی گرفت.

واسه همین فقط گفتم:

– چرا بیخودی همه چیز و به هم ربط می دی؟ اولاً که من تو زندگیم انقدر دلیل برای گریه کردن دارم که به این حرف ها و تصورات بچگانه تو اصلاً نمی رسه. دوماً برای چندمین باره که دارم بهت می گم.. من و امیرعلی فقط دوستیم. از اول با هم قرار گذاشتیم که رابطه امون از دوستی فراتر نره و اصلاً خوشم نمیاد با این حرف ها ذهن من یا امیرعلی رو به جاهای دیگه بکشونی. پس همین جا تمومش کن!

– پس دلیل این گریه کردنت چیه اگه دلتنگ امیرعلی نیستی؟

برای این که دروغم و از تو چشمام نخونه.. روم و به سمت لپ تاپی که بی دلیل روشن بود چرخوندم و الکی یکی دو تا فولدر و باز کردم..

– مثل این که عزادارم.. مادرم مرده.. هنوز نمی دونی؟

– من و نخندون درین! تویی که دو هفته یه بار می رفتی آسایشگاه و یه سر به مادرت می زدی.. یعنی الآن انقدر دلتنگشی که بشینی این شکلی براش اشک بریزی؟

 

 

 

 

 

 

با خیال راحت از این که کسی تو شرکت نیست.. صدام و بردم بالا:

– چرا انقدر بیخودی همه چیز و با هم قاطی می کنی؟ وقتی آسایشگاه بود.. بازم خیالم راحت بود که هست و دو هفته دیگه می رم می بینمش.. الآن به چی دلم خوش باشه وقتی مطمئنم دیگه هیچ وقت قرار نیست مامانم و ببینم؟ نه دو هفته دیگه.. نه دو سال دیگه!

کوروش با شنیدن لحن تند و عصبیم که تو یک سال گذشته کمتر ازم شنیده بود و انگار کلاً این درینی که به وقتش می تونست اون روی خودش و نشون بده رو فراموش کرده بود جا خورد و دیگه چیزی نگفت.

منم دوباره به لپ تاپم زل زدم و یه نفس عمیق کشیدم که از جاش بلند شد و گفت:

– خیله خب.. هرچی تو بگی.. من باید برم تا جایی.. کار دارم. هستی دیگه؟

با همون عصبانیتی که اومد با حرفاش به جونم انداخت و حالا داشت می رفت.. سرم و به تایید تکون دادم که خوشبختانه بدون زدن حرف اضافه ای رفت بیرون و منم نفس حبس مونده ام و بیرون فرستادم.

خدایا.. خودت به دادم برس.. الآن تونستم یه جوری بپیچونمش.. هرچند که صد در صدم قانع نشد.. ولی دفعات بعد همینم از پسم بر نمی اومد!

اون موقع چی کار باید می کردم؟

*

– یعنی چی؟

با سوال پر از بهت داییم از پشت تلفن.. نفسم و کلافه بیرون فرستادم و همونطور که تو آبدار خونه شرکت داشتم برای خودم قهوه درست می کردم.. بی حوصله جواب دادم:

– یعنی چی نداره! گفتم مراسمی برای چهلم نداریم.. هرکی دوست داشت میاد سر خاک.. حلوا و خرما هم سفارش دادم یکی بپزه و تزیین کنه.. همون جا پخش می کنیم.

– یعنی نمی خوای تالار بگیری؟ زشته درین.. مردم چی می گن؟

دندونام و محکم به هم فشار دادم و دستام و مشت کردم.. دو روز مونده به چهلم یادش اومده زنگ بزنه به من تا از چند و چون اوضاع خبردار بشه و حالا طلبکارم بود.

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4 / 5. شمارش آرا 4

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان روح پادشاه به صورت pdf کامل از دل آرا فاضل

    خلاصه رمان :   زمان و تاریخ، مبهم و عجیب است. گاهی یک ساعتش یک ثانیه و گاهی همان یک ساعت یک عمر می‌گذرد!. شنیده‌اید که ارواح در زمان سفر می‌کنند؟ وقتی شخصی میمیرد جسم خود را از دست می‌دهد اما روح او در بدنی دیگر، و در زندگی و ذهنی جدید متولد میشود و شروع به زندگی

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان هیچ ( جلد دوم) به صورت pdf کامل از مستانه بانو

      خلاصه رمان :   رفتن مرصاد همان و شکستن باورها و قلب ترمه همان. تار و پودش را از هم گسسته می دید. آوارهای تاریک روی سرش سنگینی می کردند. “هیچ” در دست نداشت. هنوز نه پدرش او را بخشیده و نه درسش تمام شده که مستقل شود. نازخاتون چشم از رفتن پسرش گرفت و به ترمه

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان کلنجار

    خلاصه رمان :       داستان شرحی از زندگی و روابط بین چند دوست خانوادگی است. دوستان خوبی که شاید روابطشان فرای یک دوستی عادی باشد، پر از خوبی، دوستی، محبت و فداکاری… اما اتفاقی پیش می آید که تک تک اعضای این باند دوستی را به چالش میکشد و هرکدام به نحوی با این مسئله و

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان رقص روی آتش pdf از زهرا

  خلاصه رمان :       عشق غریبانه ترین لغت فرهنگ نامه زندگیم بود من خود را نیز گم کرده بودم احساسات که دیگر هیچ میدانی من به تو ادم شدم به تو انسان شدم اما چه حیف… وقتی چیزی را از دست میدهی تازه ارزش واقعی ان را درک میکنی و من چه دیر فهمیدم زندگی تازه روی

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان ربکا pdf از دافنه دوموریه

  خلاصه رمان :       داستان در باب زن جوان خدمتکاری است که با مردی ثروتمند آشنا می‌شود و مرد جوان به اوپیشنهاد ازدواج می‌کند. دختر جوان پس از مدتی زندگی پی می‌برد مرد جوان، همسر زیبای خود را در یک حادثه از دست داده و سیر داستان پرده از این راز بر می‌دارد مشهورترین اقتباس این اثر

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان نقطه سر خط pdf از gandom_m

  خلاصه رمان :       زندگیم را یک هدیه می دانم و هیچ قصدی برای تلف کردنش ندارم هیچگاه نمی دانی آنچه بعدا بر سرت خواهد آمد چیست… ولی کم کم یاد خواهی گرفت که با زندگی همانطور که پیش می آید روبرو شوی. یاد می گیری هر روز، به همان اندازه برایت مهم باشد. و هر وقت

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
3 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
mehr58
mehr58
1 سال قبل

یعنی چی داره .خئب ناراختی خودت چهلم خئاهرت روتوتالار بگیر

یه رهگذر
یه رهگذر
1 سال قبل

این داییی درین احیانا خودش دست پاش شکسته که به درین میگه تالار بگیره ؟ خو مرد‌ک اگه مادر این دختره بوده خواهر توام بوددیگه یالغور رو

Prm
Prm
1 سال قبل

وای اینقدر کند پیش می‌ره که فکر کنم بین هر پنج تا پارت توی یکیشون میزان باشه 😐

دسته‌ها
3
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x