رمان تارگت پارت 424 - رمان دونی

 

 

 

اما حالا همه چیز خیلی واضح تر از اون بود که بتونم بازم با بی

خیالی از کنارش رد شم و این یه زنگ خطر و توی سرم به صدا در می آورد.

نمی دونم چرا ولی احساس کردم امیر علی از برگشتن میران احساس خطر کرده که تصمیم گرفته یه قدم جلوتر بیاد و خودش و

به عنوان یه گزینه و رقیب میران به من بشناسونه…

البته که اینا فقط حدس و گمانم بود و از ته دل امیدوار بودم که

به واقعیت تبدیل نشه

بی حوصله گوشی و تو دستم جا به جا کردم و با همون چشمای بسته که هنوز میلی به باز شدن نداشتن پرسیدم

– حالا حتماً باید بیام؟

 

صدای نفس عمیق کوروش از اونور خط نشون میداد کلافه شده

از این سوال تکراری من که تو این هفته برای چندمین بار داشتم

می پرسیدم

-بیای بهتره

-واقعاً حوصله جشن و این چیزا رو ..ندارم اونم وقتی طرف و اصلاً

نمی شناسم

-بالاخره باهاش آشنا میشی ممکنه در آینده بخوایم باهاش همکاری کنیم. امشب بریم جشن نامزدیش. بعداً به دردمون می خوره. بعدشم طرف برامون ارزش قائل شده و دعوتمون کرده

زشت نیست نیای؟

-تو رو دعوت کرده نه من و

نه اتفاقاً.. تاکید کرد برادرزاده ات هم بیار

 

 

با این حرفی که برای اولین بار داشتم میشنیدم چشمام باز شد و

نشستم رو تخت

-اون من و از کجا میشناسه؟

-بابا رفيقمه.. از قبل میدونست تو هم تو شرکتم کار میکنی

بازم قانع نشدم که چرا باید به قول کوروش رو این مسئله تاکید کنه و از نظرم انقدری که کوروش میگفت مسئله عادی و نرمالی

نبود..

یه صدایی داشت تو گوشم میپیچید که نمی خواستم بهش فکر کنم. ولی اگه میخواستم امشب تو جشن حاضر باشم باید درباره

اش می فهمیدم که پرسیدم

– میرانم میاد؟

 

 

کوروش انگار جا خورد از این سوال یهوییم و طول کشید تا جواب

بده

-من چه میدونم

دندونام و محکم به هم فشار دادم نگفت نه. نگفت طرف اصلاً میران و نمی شناسه و این یعنی فرضیه توی سرم.. همین جوری

داشت قوی تر میشد

– یعنی احتمالش هست که بیاد نه؟

-خب دوست مشترکمونه. اگه بفهمه میران برگشته لابد دعوتش میکنه دیگه.. من چیزی ازش ..پرسیدم اگه میخوای زنگ بزنم

بپرسم ولی به نظرم مردم و رو حرکاتمون حساس نکنیم بهتره اصلاً بیاد چیکار به کار اون داریم تو مگه ازش میترسی؟

-نه.. کاری به کارش ندارم باشه میام

 

 

-آفرین دخترم نیم ساعت قبل از این که حاضر بشی زنگ بزن

بیام دنبالت

-لازم نیست آدرس و بفرست خودم میام

-مطمئن؟

– آره

-اوکی.. شب میبینمت.. فعلاً!

تماس و که قطع کردم و پوزخندی رو لبم نشست. حالا دیگه خیلی چیزا برام روشن شد و فهمیدم بازم قراره بازیچه باشم. منتها این

بار نه از سمت ..میران از سمت کوروش

اول خیال کردم لابد میران دوستش و وادار کرده کوروش و به همراه

برادرزاده اش دعوت کنه ولی این احتمال رد شد چون این میران

 

 

جدید خیلی سعی داشت تو سایه بازی کنه و مستقیم وارد عمل

نشه.

ولى كوروش بدجوری تغییر موضع داده بود از وقتی که فهمید

میران بدون هیچ اما و اگری قرارداد سفارش قطعات و امضا کرد و

پای کینه و انتقام قدیمی رو وسط نکشید.

کوروشی که تا قبل از برگشتن …میران اصرار داشت رابطه ام با

امیر علی رو از حالت دوستانه خارج کنم و بهش یه شانس برای

بیشتر نزدیک شدن بدم. حالا دیگه هیچ حرفی از امیرعلی نمی زد و

با دروغی هم که الآن.. سر دعوت کردن من به زبون آورد… فهمیدم

که هدفش نزدیک کردن دوباره من و میرانه

 

«بازم اگه پارت برام رسید میزارم»

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4 / 5. شمارش آرا 4

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان سس خردل جلد دوم به صورت pdf کامل از فاطمه مهراد

        خلاصه رمان :   ناز دختر شر و شیطونی که با امیرحافط زند بزرگ ترین بوکسور جهان ازدواج میکنه اما با خیانتی که از امیرحافظ میبینه ، ازش جدا میشه . با نابود شدن زندگی ناز ، فکر انتقام توی وجود ناز شعله میکشه ، این دفعه نوبت ناز بود که اومده بود انتقام بگیره و

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان میرآباد pdf از نصیبه رمضانی

  خلاصه رمان:     قصه‌ی ما از اونجا شروع می‌شه که یک خبر، یک اتفاق و یک مورد گزارش شده به اداره‌ی پلیس ما رو قراره تا میرآباد ببره… میراباد، قصه‌ی الهه‌ای هست که همیشه ارزوهایش هم مثل خودش ساده هستند.   به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید! ارسال رتبه

جهت دانلود کلیک کنید
رمان ماهرخ
دانلود رمان ماهرخ به صورت pdf کامل از ریحانه نیاکام

  خلاصه: -من می تونم اون دکتری که دنبالشی رو بیارم تا خواهرت رو عمل کنه و در عوض تو هم…. ماهرخ با تعجب نگاه مرد رو به رویش کرد که نگاهش در صورت دخترک چرخی خورد.. دخترک عاصی از نگاه مرد،  با حرص گفت: لطفا حرفتون رو کامل کنین…! مرد نفس سنگینش را بیرون داد.. گفتنش کمی سخت بود

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان کابوک

    خلاصه رمان :     کابوک داستان پر فراز و نشیبی از افرا یزدانی است که توی مترو کار می‌کنه و تنها دغدغه‌ش بدست آوردن عشق همسر سابقشه… ولی در اوج زرنگی، بازی می‌خوره، عکس‌هایی که اونو رسوا میکنه و خانواده ای که از او می‌گذرن ولی از آبروشون نه …! به این رمان امتیاز بدهید روی یک

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان مارتینگل

    خلاصه رمان:         من از کجا باید می‌دونستم که وقتی تو خونه‌ی شوهرم واسه اولین بار لباس از تنم بیرون میارم، وقتی لخت و عور سعی داشتم حرف بزرگترهارو گوش کنم تا شوهرم رو تو تخت رام خودم کنم؛ یه نفر… یه مرد غریبه تمام مدت داشت منو از دوربین‌های تعبیه شده تو خونه، دید

جهت دانلود کلیک کنید
رمان آبادیس

  دانلود رمان آبادیس خلاصه : ارنواز به وصیت پدرش و برای تکمیل. پایان نامه ش پا در روستایی تاریخی میذاره که مسیر زندگیش رو کاملا عوض میکنه. همون شب اول اقامتش توسط آبادیسِ شکارچی که قاتلی بی رحمه و اسمش رعشه به تن دشمن هاش میندازه ربوده میشه و با اجبار به عقدش درمیاد. این ازدواج اجباری شروعیه برای

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
9 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
تباتب
تباتب
1 سال قبل

کوروش عجببب گوهیه دیگ

علوی
علوی
1 سال قبل

ممنونم ادمین جان
پاینده باشید

Bahareh
Bahareh
1 سال قبل

ممنونم که تمام تلاشتو برای ما میکنی تا جاییکه امکانش هست پارت میزاری سپاسگزارم.

camellia
camellia
1 سال قبل

دستتون درد نکنه.ممنون میشم اگه که بزارید.😍🤗🙏

کاربر
کاربر
1 سال قبل

این چه رمان چرتی یه نزار لطفا صفحه اش میبینم حال تهوع بهم دست میده

Fatemeh
Fatemeh
1 سال قبل

مرسی ازتون.فقط کاش یه تایم بدین واسه پارت گذاری.چون ما از اول صبح ۵۰۰دفعه سایت رو چک می‌کنیم

خواننده رمان
خواننده رمان
1 سال قبل

مگه پارتا تموم شد باز؟

Nasrin
Nasrin
1 سال قبل

نه

خواننده رمان
خواننده رمان
1 سال قبل
پاسخ به  Nasrin

خدا رو شکر فکر کردم باز تموم شده دستتون درد نکنه

دسته‌ها
9
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x