ارش نگاهش رو گرفت و سمت سمانه دوخت…لبخندی زد و گفت : اومدم ببینم کمک نمی خواین عمه جان!!؟؟
سمانه لبخندی زد..

-نه پسرم بشین برات چایی بریزم حالا که اومدی سراغ عمه..
ارش خندید توی دلم گفتم چقدر خوشگل می خنده..
همینطور محو نگاهش بودم که نگاهش رو زوم کرد روی من..
هل کردم

سریع نگاهم رو ازش گرفتم و مشغول کارم شدم..
کشیده شدن صندلی رو فهمیدم اما سرم رو بلند نکردم داشتم از خجالت می مردم..

بد سوتی داده بودم..
زیرزیرکی بهش زل زدم که صداش اومد..

-می تونم بپرسم اسم شما چیه!؟
با من بود!؟
با حالت سوالی سرم رو بلند کردم..
گیج بهش زل زدم‌.

بازم خندید..

-سوال بدی کردم!؟
تند لب زدم : نه ارباب زاده…
اسمم گندم..
نمی دونم چی شد که اخمی کرد..

-بهم نگو ارباب زاده حس بدی بهم دست میده
سمانه خندید…
چایی گذاشت جلوی ارش دستی به سرش کشید و گفت : تو تنها کسی هستی که مثل بقیه نیست..
کاش بقیه ام مثل تو بودن و بفهمن که همه چیز پول نیست

ارش دست عمه اش رو فشرد..

-من معذرت می خوام..
از طرف بابا معذرت می خوام کاش برسه روزی که بتونم جبران کنم..
سمانه لبخندی زد و گفت : میرسه عمه جان اون روز خیلی دیر نیست..

منظورش رو گرفتم چون همه چی رو می دونستم
اما ارش نه
گنگ شد با گیجی گفت : چیزی شده عمه جان!!؟
-به موقع اش می فهمی حالا چاییت رو بخور پسرم‌.

این حرف رو زد بعد رفت سراغ کارش منم نگاهم رو از ارش گرفتم و مشغول ادامه ی کارم شدم..

سنگینی نگاه ارش رو حس کردم..
نمی دونم چرا خجالت می کشیدم مستقیما توی صورتش نگاه کنم..

همینطور خیره به من بود که صدای اونگ به گوشم رسید..

-تو از اونجا بلند شو..
نگاهم بالا اومد و به صورت سرخ رنگ اونگ افتاد
ترس تموم وجودم رو گرفت
بی اختیار دست از کار کشیدم و از جام بلند شدم

سامانه و ارش هم نگاهشون سمتشون کشیده شد..
سمانه با اخم گفت : چی شده باز!؟
داره کارش رو انجام میده چکارش داری

اونگ پوزخندی زد..

-عمه چرا توی همه چی سرک میکشی!؟
کتک های چند روز پیش خان رو یادتون رفته باز شروع کردین!؟
لحن بد حرف زدنش حالم رو بد کرد..
نمی دونست سمانه مادرشه!؟
اگه یه زمان می فهمید چکار می کرد‌.

سمانه لبخندی زد تلخ!!
ارش جوابش رو داد..

-مواظب حرف زدنت باش اونگ اون عمته‌….
اونگ با لحنی سرد لب زد : نه اون کلفت خونه ی ماست همین
کاش می تونستم بگم اره کلفتی که بیست سال مهمونش بودین و دم نزده..

ارش عصبی شد خواست حرفی بزنه که سمانه گفت : راست میگی پسرم اما اینو بدون یه روز همه چیز درست میشه به روال قبل بر می گرده
حق هیچ‌کس توی این دنیا به دیگری روا نیست..

حرفش رو زد برگشت اخر بار دیدم اشکش چکید
اونگ زل زده بود به سمانه ارش پوفی کشید و رفت سمتش.
شروع کرد باهاش حرف زدن

سعی داشت سمانه رو اروم کنه
با تنفر به اونگ چشم دوختم اومد نزدیکم اومد
دستم رو‌گرفت و دنبال خودش کشید..

-بیا بریم برای من چشم غره نرو…
دختره ی احمق‌.
بعد منو کشون کشون دنبال خودش برد..
حالم بد بود..
می خواستم بالا بیارم..
بازم می خواست بهم تجاوز کنه!؟

در رو‌باز کرد و‌منو هل داد داخل
مثل همیشه خوردم زمین نتونستم خودم رو کنترل کنم..
حالم زیاد بد بود لبام رو روی هم فشردم..
و‌نگاهی به بهش انداختم…

-چند روزه ولت کردم وظیفه زیر خواب بودنت رو فراموش کردی

-چند روزه ولت کردم وظیفه زیر خواب بودنت رو فراموش کردی دختره ی احمق..
از ترس توی خودم جمع شدم..
اومد سمتم..

خودم رو روی زمین کشیدم هنوز درد داشتم..
هنوز بخاطر کتک های چند روز پیش خان درد داشتم..

اونگ لباسش رو در اورد..
بالا تنه ی لختش ترس و واهمه می انداخت توی بدنم..
-یالا لخت شو…
لب هام از ترس تکون خورد : اونگ درد دارم..

مشت محکمی به مچ پام زد که از درد جیغ بلندی کشیدم…

-هرزه کدوم احمقی بهت گفته می تونی منو به اسم کوچک صداکنی هوم!؟؟
کدوم حروم زاده ای..
خم شده بود با پشت دست می زد روی لبام و می گفت : کدوم احمقی لال شدی!!؟
حرف بزن…

دید جواب نمی دم با یقه ی لباس بلندم کرد..
دردی توی گردنم پیچید..
چشم هام رو روی هم فشار دادم..
بازم ناله ای دیگه..

-حرف نمی زنی نه!!؟
امشب می دونم باهات چکار کنم طوری جرت میدم که نفهمی از کجا خوردی..
بعد سرم رو جلو اورد و لباش رو گذاشت روی لبام..

با عصبانیت شروع کرد به خوردن لبام..
نمی بوسید لبام رو می خورد..
عقب عقب رفت رسیدیم به تخت..
همون تختی که دوبار روش بهم تجاوز شد حالا هم بار سوم می خواست شاهد تجاوز این مرد به من باشه..

پرتم کرد روی تخت درد بدی توی کل بدنم پیچید..

تنها کاری که تونستم بکنم این بود خودم رو بالا بکشم و دوباره کمرم رو بزنم روی تخت‌…
پام ها رو از هم باز کرد تا به خودم بیام محکم خودش رو واردم کرد و شروع کرد خودش رو بهم کوبیدن..

جیغی از درد ته کشیدم که با لباش خفه شدم و…

****

فلش_بک

نریمان

اخم هام رو توی هم کشیدم پدر اون دختره اومده ‌و داست پیش من شکایت می کرد
بابا و مامان هم سرشون پایین بود و‌هیچی نمی گفتن
شاید نمی دونست دختر خودش چی گفته!؟.

لبام رو‌ بهم فشار دادم و‌سرم رو بلند کردم میخ چشم های مرد عصبی روبه رو شدم..

-ببخشین..
حرفش رو قطع کرد با تشر لب زد : من نمی بخشم
نه خودم دخترم فقط به دختر من این هوه تکلیف اونم یه روزه دادین برای چی!؟.
دختر من با بقیه چه فرقی داشت چرا به بقیه تکلیف ندادین!؟.
نیشخندی زدم و لب زدم : چون بقیه وظیفه ی منو یاد اورم نشدن

گیج بهم زل زد..
ادامه دادم تا از این گیجی درش بیارم تا بفهمه اگه دخترش تنبیه شد بخاطر خودش بوده نه بخاطر کس دیگه ای..

-دختر شما وظیفه ی معلم بودن منو یاد اوریم کرد اونم با بی ادبی..
جلوی همه..
منم وظیفه ی دانش اموز بودن رو یاد اوری کردم در اوج احترام..
انتظارش رو داشتم خودش تکالیفش رو انجام بده نه بقیه..
نه به کمک شما و همسرتون..

اقا هاشم نیشخندی زد و لب زد : اونوقت تنهایی چطور اون همه سوال رو می اومد تحویل میداد
توی نصف روز!.
بچه ی من تا خود صبح نخوابید فقط بیدار بود تا این سوالای کوفتی رو بنویسه..حقش این نبود..

چشم هام رو گذاشتم روی هم و‌نفس عمیقی کشیدم هرچی می گفتم یه جواب میداد..
اخم ریزی کردم و لب زدم ‌: حتی اگه تموم نمی کرد و خودش نوشته بود من و
چیزی نمی گفتم..
خودش ننوشته بود بعد طلب کار هم بود
این حقش بود از کلاس بره بیرون
یاد میگیره که با معلمش چطور رفتار کنه و تکالیفش رو خودش انجام بده..

اقا هاشم نگاهی به بابا کرد
با دست به من اشاره کرد و گفت : دستت درد نکنه خوب پسرت حق همسایگی رو به جا اورد..
طوری حرف می زنه که انگار من و زنم ادب یاد دخترم ندادیم
نمی دونه چطور باید با طرف مقابلش حرف بزنه..

بد منظور گرفته بود..
خودم رو کشیدم جلو و گفتم : اقا هاشم شما منظور منو بد فهمیدین..
دختر شما فقط اومده حرف های منو رو زده..
طوری حرف زده انگار من مقصرم..
حرف و کارهای خودش رو نگفته..
اشتباهات خودش رو نگفته گاهی بد رفتاری بچه ای از تربیتش نیست از یکی یه دونه بودنش و لوس بودنشه..
چون باهاش همیشه مهربون بودین طاقت یه حرف از طرف معلمش رو نداشته..
شده این..
یکم مواظب کارهاتون باشید اقا هاشم
طرفداری شما بدون اینکه حرف های طرف مقابلتون رو‌ گوش بدین در اینده باعث میشه دخترتون به کارهای بدتری وادار بشه

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز ۵ / ۵. شمارش آرا ۱

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان نذار دنیا رو دیونه کنم pdf از رویا رستمی

  خلاصه رمان:     ازدختری بنویسم که تنش زیر رگبار نفرت مردیه که گذشتشو این دختر دزدید.دختریکه کلفت خونه ی مردی شدکه تا دیروز جرات نداشت حتی تندی کنه….روزگار تلخ می چرخه اما هنوز یه چیزایی هست….چیزایی که قراره گرفتار کنه دختریرو که از زور کتک مردی سرد و مغرور لال شد…پایان خوش…قشنگه شخصیتای داستان:پانیذ۱۷ ساله: دختری آروم که

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان خطاکار

    خلاصه رمان :     درست زمانی که طلا بعداز سالها تلاش و بدست آوردن موفقیتهای مختلف قراره جایگزین رئیس شرکت که( به دلیل پیری تصمیم داره موقعیتش رو به دست جوونترها بسپاره)بشه سرو کله ی رادمان ، نوه ی رئیس و سهامدار بزرگ شرکت پیدا میشه‌. اما رادمان چون میدونه بخاطر خدمات و موفقیتهای طلا ممکن نیست

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان تو فقط بمان جلد دوم pdf از پریا

  خلاصه رمان :   شیرین دختر سرهنگ سرلک،در ازای آزادی برادر رئیس یک باند خلافکار گروگان گرفته میشه. درست لحظه ای که باید شیرین پس داده بشه،بیگ رئیس باند اون رو پس نمیده و پیش خودش نگه می داره. چی پیش میاد اگر بیگ عاشق شیرین بشه و اون رو از نامزدش دور نگه داره؟       به

جهت دانلود کلیک کنید
رمان کویر عشق

  دانلود رمان کویر عشق خلاصه رمان کویر عشق : بهار که به تازگی پروانه‌ی وکالتشو بعد از چند سال کار آموزی کنار وکیل بنامی گرفته و دفتری برای خودش تهیه کرده خیلی مشتاقه آقای نوید رو که شُهره‌ی خاصی در بین وکلا داره رو از نزدیک ببینه و از تجربیاتش استفاده کنه … بالاخره میبینه ولی نه اونطورکه میخواسته

جهت دانلود کلیک کنید
رمان عاشقم باش

  دانلود رمان عاشقم باش خلاصه: داستان دختری به نام شقایق که پس از جدایی خواهرش با همسر سابق او احسان ازدواج می کند.برخلاف عشق فراوان شقایق نسبت به احسان .احسان هیچ علاقه ای به او ندارد کم کم طی اتفاقاتی احسان به شقایق علاقمند می شود و زندگی خوشی را با او از سر می گیرد…. پایان خوش…. به

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest

8 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
پری
پری
2 سال قبل

سلام
من خیلی زیاد رمانتون رو دوست دارم و واقعا خوشحال میشم اگه مثل پارت های قبلی که منظم میگذاشتین بقیش رو هم بگذارین
واقعا رمانتون حرف نداره😇😇

Mahsa
2 سال قبل

پس کو پارت ۲۶😑😑😑

𝓐𝔃𝓪𝓭𝓮𝓱
2 سال قبل

توقع داشتم آرش مانع این بشه که آونگ ، گندم رو ببره تو اتاق😐🔪

ثنا
ثنا
پاسخ به  𝓐𝔃𝓪𝓭𝓮𝓱
2 سال قبل

منم

𝓐𝔃𝓪𝓭𝓮𝓱
پاسخ به  ثنا
2 سال قبل

😂 آرش عرضهههه نداره

KAYLA
KAYLA
پاسخ به  𝓐𝔃𝓪𝓭𝓮𝓱
2 سال قبل

همشون مثه همن 😐 مطمئن باش

آخرین ویرایش 2 سال قبل توسط KAYLA
𝓐𝔃𝓪𝓭𝓮𝓱
پاسخ به  KAYLA
2 سال قبل

صد البته🤣

Asaadi
Asaadi
پاسخ به  𝓐𝔃𝓪𝓭𝓮𝓱
2 سال قبل

منم

دسته‌ها
8
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x