رمان تاوان پارت 7

 

_خب…قضیه حل شد؟

_بله مطرحش کردم جناب مجد

یعنی این مرد با این چهره پدر عسل بود؟
اصلا فکرشو نمیکردم این ریختی باشه بیشتر شبیه سیاست مدارا بود ظاهرش
یه لبخند مهربونی بهم زد

_خوبی دخترم؟

سرمو به تایید تکون دادم

_کمالوند همه چیزو برات توضیح داده دیگه درسته؟

_ولی….. این آقا راستشو نمیگه…..من پشت فرمون نبودم

احساس میکردم تنهای تنهام و دورم یه عده آدم جمع شدن که نمیخوان بفهمن چی میگم

_میدونی که عسل گواهینامه نداره؟! اگه بگیم اون متهم به قتل عمد میشه و ممکنه قصاص بشه
میدونم یک ساله باهاش دوستی و الان وقت جبران همه ی خوبیاشه

از چیزایی که شنیدم چشمای خیسم درشت شدن من تا اونجایی که تونستم براش جبران کردم ولی این چی داره میگه؟

_ولی…..من نبودم چرا…….چرا باید گردن بگیرم

_گوش بده به من……تویی که پدر و مادر نداری و برادرت یه بی عرضه ی به تمام معناس که ده بار با ارثیه تون سرمایه گذاری کرده ولی هربار یه گندی بالا آورده نمیتونستی یه دونه از اون جاهایی که عسل بردت و برات خرج کرد و بری
تو یک سال به لطف دختر من یه زندگیه لاکچری داشتی والان باید تلافی کنی گوش میدی چی میگم؟

اشکام صورتم و خیس کرده بود
داشت بی کس و کار بودنم و به رخم میکشید خدایا چی جماعت؟ چقدر میتونن بی رحم باشن عسل مثل خواهر من بود و الان انگار تو این یه سال حکم یه برده رو داشتم که الان وقت بهره برداریش بود برای صاحبش

_عسل…….میدونه……دارید تصادفو میندازید گردن من؟؟

تاوان, [13/03/1402 02:42 ب.ظ]
#تاوان
#پارت۲۴

_معلومه میدونه خودش همه ی اینا رو برام تعرف کرد…..منطقی بخوایم به قضیه نگاه کنیم مقصر اون تصادف خودت بودی عسل به خاطره برادر تو با اون سرعت رانندگی میکرد

دستامو گذاشتم جلوی صورتم و تا میتونستم گریه کردم…..تحقیرم کردن و غرورمو زیر پاشون گذاشتن ،به گناه نکرده متهمم کردن، تو سرم زدن که بی کس و کارم و منو شکستن و من هیچ کاری نتونستم بکنم

یکی دوماه دادگاه میرفتم و میومدم تا اینکه قضیه تموم شد به قول خودشون انگار نه انگار نه خانی اومده و نه خانی رفته اینم از قدرت مجد

به نشانه ی قدردانی اون ماشین و یه روز گذاشته بودن جلوی در خونمون…..دلم میخواست آتیشش بزنم دلم میخواست با یه میله انقدر بهش بزنم که مچاله بشه ولی من فقط دلم میخواست و جرات هیچ کدوم از این کارا نداشتم

به فربد قضیه روهمون اولش گفتم و اون خندید

_حالا گذشته و بدی ای که در حقم کردی رو ولش کن که اگه توام با من مخ دختره رو میزدی الان وضعمون از این رو به اون رو میشد ولی راست میگن دنیا برای پولداراس…..باز خوبه پای حرفشون موندن و درت اوردن وگرنه که باید حالا حالاها اونجا میموندی دایه ی دلسوزتر از مادر اون دختره ی گنده دماغِ افاده ای

من از درد خودم گفتم از خیانتی که نزدیک ترینم بهم کرده بود ولی اون حرص نقشه های از هم پاشیده ی خودشو میزد
چرا یه ذره غیرت نداشت که پشتم دربیاد تا اونطوری خار و خفیف نشم؟؟مگه من امانت بابا و مامان دستش نبودم…..

عسل و دیگه ندیدم….نمیدونم الان کجاست و چیکار میکنه ولی ای کاش یه بار جلوم میومد و بهم میگفت چرا؟؟ مگه من چیکارش کرده بودم؟؟ ولی حتی شجاعت اونم نداشت و کلا غیب شد یکی دوتا از بچه های دانشگاه میگفتن رفته استرالیا شایدم رفته بود و شایدم خودشو قایم کرده بود

تاوان, [16/03/1402 02:39 ب.ظ]
#تاوان
#پارت۲۵

الان سه سال گذشته و این پسرِ از همه جا بی خبر به خاطره کار نکرده منو از عشقی که برای بار اول با خودش تجربه کرده بودن با لگد و تحقیر بیرون کرد

خدایا شد دوباره….. بی عدالتی آدما تو زندگی ۲۲ ساله ی من شد دوبار ولی این دفعه خیلی عمیق تر و ظالمانه تر……
پس عدالتی که همیشه بابا میگفت تو داری کجاست که من دوبار به یه گناه نکرده تاوان دادم
پس عسل و این آدم قراره چطوری تاوان بدن؟

هرچند این آدمم بازی خورده بود ولی چی میشد اگه بهش میگفتم بیچاره ،توام گیر نقشه ی یه سری آدم بی وجدان افتادی….. اون موقع چیکار میکنه؟ اگه وجدان داشته باشه بدتر از منی که الان خورد شدم و شکستم ،میشکنه و له میشه ولی زبونم باز نشد
مثل اون موقع که مامانو از دست دادم و یه هفته فقط به یه گوشه خیره شده بودم و نه چیزی میگفتم نه کاری میکردم از اطرافم درک داشتم ولی هیچی برام مهم نبود هیچی که بخوام تلاشی بکنم براش
اون موقع بابا انقدرم نوازشم کرد و قربون صدقم رفت تا بالاخره هق هقم شکست ولی الان چی؟ الان که کسی نیست منو بغلش بگیره و پناهم بشه در عوض تنهای تنها جلوی ادمی که تا یک ساعت پیش همه ی دنیام بود دارم بازخواست میشم

دیگه گریه ام نمیومد و همون درموندگی و ناتوانی در مقابل پدر عسل و داشتم اون موقع هم همین بود و من محکوم و مجازات شدم
الانم فقط نگاهش میکردم بدونی حس بدون حسرت بدون تعجب بدون انزجار چون هیچ کار دیگه ای از دستم برنمیومد

_تویی که بعد از کشتن یه آدم بعد از اینکه یه زندگی رو گرفتی و چند نفرو به خاک سیاه نشوندی بازم عین خیالت نبود و میخندیدی ادا میریختی و مثلا دلبری میکردی برای من……

روی میز خم شد تو صورت خیسم

_ببینم زندگی کردن بدون عذاب وجدان چه جوریه؟ هااان؟

بی حرکتی و سِر بودنم رو که دید عصبانی تر شد و محکم روی میز کوبید

_عوضی چرا لال مونی گرفتی یه چیزی بگو دیگه؟

متاسف و دلسوزانه بهش خیره بودم
برای خودم یا برای اونی که فکر میکنه شاهکار کرده

_مجبور شدم خرج کنم تا پیدات کنم بقیه شم که راحت بود یه پیشنهاد شراکت به برادر مفت خورت که بدجورادعای زرنگیش میشه بعد دوتا سوسه اومدن برای خواهر احمق و پسر ندیده اش

تاوان, [18/03/1402 10:17 ق.ظ]
#تاوان
#پارت۲۶

_بعدشم نقشه ی گرفتن جنسا تو گمرک و پیدا شدن طلبکارا

حال داغونم و برانداز کرد و از توی کتش چند تا کاغذ درآورد و پرت کرد تو صورتم که چشم بستم
وقتی دوباره پلکام باز شد رو میز
نگاهمو دادم به یکی از کاغذا
چک خودم بود

چشماش برق میزد از خوشحالی

_همه شون دست منه از طلبکارات خریدم…..
آهاااان راستی یه چیزی دیگه……

چیز دیگه ایم مگه مونده نمیبینه منو؟

_برادر بی غیرتت خونتون و فروخت رفت شهر مادریت

دروغگوی کثافت به هر چیزی چنگ میزنه تا بی ارزشم کنه…..سند خونه ی ما رهن بانک بود

خنده هایی که یه روز قشنگ ترین بود برام الان زشت ترینه

_نگو که نفهمیدی سرتو کلاه گذاشته و اصلا وامی در کار نبوده هاااان؟؟؟

ابروهام یه ذره بالا رفت و سرشو به راست چرخوند و برگشت سر جاش

_بس کن……یعنی انقدر احمقی که از اون فربد بی عقل چند بار رودست بخوری؟

_بهت بگم چطوری؟خیلی ساده اس با وکالتی که بهش برای مغازه داده بودی خونه رو هم فروخت

بابا میبینی؟! منو سپردی دست کسی که حتی آدمیت نداره
و گناه من فقط اعتماد کردن به کسایی بود که دوستشون داشتم مثل خودش، مثل عسل ، مثل فربد

_این چکایی که الان بهت پس دادم ۲۰۰ میلیون از بدهیته باشه برای اون روزیکه باهام بودی خیلی دست و دل بازم مگه نه؟البته که لیاقتت انقدر نیست ولی چون اولین بارت بود باهات گرون حساب کردم

تاوان, [21/03/1402 09:58 ق.ظ]
#تاوان
#پارت۲۹

من تمام خودمو با عشقم به کسی تقدیم کردم که منو با هرزه ها یکی میدونه
دیگه نفهمیدم دارم چیکار میکنم

میعاد&

زد زیر خنده و انگار منو به هیچ حساب کرد
مات خنده هاش بودم و نفهمیدم چطوری میزو دور زدم از سرشونه هاش گرفتم بلندش کردم و کوبیدمش به دیوار ولی عین خیالش نبود هنوزم میخندید تا منو دیوونه رو بدتر از اینی که هستم بکنه

یه جوری نفس میکشیدم انگار قلبم ازسینم میخواست بیرون بزنه
دستامو دور گلوش گذاشتم و داشتم فشار میدادم
میخواست مانعم بشه و ناخناشو که تو مچ دستم فرو کرد فهمیدم فشاری که به حلقش میارم زیاده باید صداشو میبرید باید به دست و پام میوفتاد ولی اون بهم خندید ،به من، به میعاد

خودش خواست خود هرزه اش
و با حرص وکینه ای که وجودمو پر کرده بود نزدیک صورتش شدم و زمزمه کردم

_میدونی چیه؟ یک ماهه پیش وقتی دستم به تنت خورد از توعه کثافت حالم داشت بهم میخورد ولی مجبور بودم تحمل کنم اون تن کثیفو…..

کم کم خنده اش جمع و چشماش پر از آب شد و من به پوزخند رسیدم
تحقیرش کردم با تمام حرفام

من داشتم کیف میکردم و لذت میبردم از این درموندگی و ناتوانی و حقارتش
یه چیزی مثل جنون زیر پوستم اومده بود که راضی نمیشدم

_چون مطمئن بودم گرفتن مهم ترین بخش وجودت و دورانداختنت تو رو تو جهنم نگه میداره…..تو جهنمی که خودم برات درست کردم

یه دفعه دستاش شل شد ولی من کوتاه بیا نبودم این هرزه الهه ی منُ ازم گرفته بود و بهم خندید

_فقط تنها شانسی که آوردی سرسختیت بود که بدون شناسنامه بهم تن ندادی وگرنه کاری میکردم که اون داداش بی غیرت هالوتر از خودت سرتو گوش تا گوش میبرید

سرمو نزدیک گوشش بردم

_الانم دعا کن به اینجا موندنت راضی بشم و آروم بمونم وگرنه امان از روزی که دلم برات تنگ بشه و بخوام از این خراب شده بکشمت بیرون اون وقته که روزی هزار بار به غلط کردن میوفتی و آرزوی مردن میکنی

تاوان, [23/03/1402 10:18 ق.ظ]
#تاوان
#پارت۳۰

سرمو فاصله دادم
تو چند سانتی صورتش بودم و بدون اینکه بخوام حرف تو دهنم خشک شد،از گوشه ی پلک نیمه بازش یه قطره اشک چکید من مات اون نگاه شدم

“چیه منو دوست داری میعاد؟

چشمات……انگار با آدم حرف میزنن
هرموقع ناراحتی ،خوشحالی، میترسی یا پریشون میشی اونا سریع لوت میدن

_من که از تو چیزی رو قایم نمیکنم که بخوای مچمو بگیری

_بالاخره همه ی آدما یه گذشته ای برای پنهون کردن دارن ”

اون چشمای کشیده ی لعنتیش مظلومیتو فریاد میزد و داشت التماس میکرد که یه دفعه بستشون انگار ناامید شده باشه

من داشتم چه غلطی میکردم
دستام از دور گلوش باز شد
روی زمین افتاد و من رو برگردوندم

گیج بودم،صدای نفسای بلندش که التماس یه ذره هوا رو میکشیدن مثل شکنجه بود برام من داشتم یه آدمو میکشتم

دیگه نتونستم اونجا بمونم پشت در اتاق نیما بود

_برو…..حواست بهش باشه

_چته میعاد…..چیکارش کردی مگه؟

بازومو از زیردستش بیرون کشیدم و خودمو به ماشینم رسوندم

اون کثافت بی وجدان بود و لایق مردن ولی من قاتل نبودم و از خودم عصبانی که چرا نتونستم خودمو کنترل کنم

با مشت روی فرمون کوبیدم که رد ناخوناش و خون  مردگی روی مچم دیدم

خدا اگه یه لحظه دیرتر به خودم اومده بودم الان چی میشد؟ چشم بستم که اون چشماش
تو ذهنم اومد و کلافه داد زدم

_لعنت بهت عوضیییی

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.4 / 5. شمارش آرا 79

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان عشق ممنوعه pdf از زهرا قلنده

  خلاصه رمان:   این رمان در مورد پسری به اسم سپهراد که بعد ۸سال به ایران برمی گرده از وقتی برگشته خاطر خواهای زیادی داشته اما به هیچ‌کدوم توجهی نمیکنه.اما یه روز تو مهمونی عروسی بی نهایت جذب خواهرش رزا میشه که… به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید! ارسال رتبه

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان مهره اعتماد

    خلاصه رمان :     هدی همت کارش با همه دخترای این سرزمین فرق داره، اون یه نصاب داربست حرفه ایه که با پسر عموش یه شرکت ساختمانی دارن به نام داربست همت ! هدی تمام سعی‌اش رو داره میکنه تا از سایه نحس گذشته ای که مادر و پدرش رو ازش گرفته بیرون بیاد و به گذشته

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان زندگی سیگاری pdf از مرجان فریدی

  خلاصه رمان : «جلد اول» «جلد دوم انتقام آبی» دختری از دیار فقر و سادگی که ناخواسته چیزی رو میفهمه که اون و به مرز اسارت و اجبار ها می کشونه. دانسته های اشتباه همراز اون و وارد زندگی دود گرفته و خاکستری پسری می کنه که حتی خدا هم ازش نا امید شده به این رمان امتیاز بدهید

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان جایی نرو pdf از معصومه شهریاری (آبی)

  خلاصه رمان: جایی نرو، زندگی یک زن، یک مرد، دو شخصیت متضاد، دو زندگی متضاد وقتی کنار هم قرار بگیرند، چی پیش میاد، گاهی اوقات زندگی بازی هایی با آدم ها می کند که غیرقابلِ پیش بینی است، کیانمهر و ترانه، برنده این بازی می شوند یا بازنده، میتونند جای نداشتن های هم را پر کنند …   به

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان لهیب از سحر ورزمن

    خلاصه رمان :     آیکان ، بیزینس من موفق و معروفی که برای پیدا کردن قاتل پدرش ، بعد از ۱۸ سال به ایران باز می گردد.در این راه رازهایی بر ملا میشود و در آتش انتقام آیکان ، فرین ، دختر حاج حافظ بزرگمهر مظلومانه قربانی میشود . رمان لهیب انتقام ، عشق و نفرت را

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان نیکوتین pdf از شقایق لامعی

  خلاصه رمان :       سَرو، از یک رابطه‌ی عاشقانه و رمانتیک، دست می‌کشه و کمی بعد‌تر، مشخص می‌شه علت این کارش، تمایلاتی بوده که تو این رابطه بهشون جواب داده نمی‌شده و تو همین دوران، با چند نفر از دوستان صمیمیش، به یک سفر چند روزه می‌ره؛ سفری که زندگیش رو دستخوش تغییر می‌کنه! سرو تو این

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
1 دیدگاه
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
خواننده رمان
خواننده رمان
1 روز قبل

فاطمه خانم کجاست نیستش چن روزه؟
حتما اینم لالمونی میگره با یه بچه

دسته‌ها
1
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x