با وجود اصرار های زیبا من چیزی بهشون نگفتم ولی فهمیدن اینکه میعاد ولم کرده زیاد سخت نبود زیبا خودشم میگفت حق با اون بوده که میعاد ولم میکنه ولی با دردی به این بزرگی

 

 

دوست نداشتم بهشون بگم چیا شنیدم و چی بهم گذشت از طرف مردی که تمام فکر و ذکرم تو این ۸ ماه بود و با غرور ازش دفاع میکردم

 

 

تا آخر عمرم باید همینجا میموندم دیگه هیچ امیدی نداشتم هیچ کسی ام نداشتم که ذوق هر بار دیدنش و داشته باشم

 

 

دیگه فکرم فقط میعاد و نامردیش نبود مدام کنار عسل تصورش میکردم و هر دوشون و مقابلم میدیدم که دارن بهم میخندن

 

 

پیش خودم یه دختر احمق زود باور بودم که به هر کسی که بهش لبخند میزد دل میبستم و همراهش میشدم و آخرم به بدترین شکل بهم خیانت میشد

 

 

چند روز گذشت فیروزه و زیبا تمام حواسشون به من بود و به زور چند کلمه باهاشون حرف میزدم

 

 

_بیا بخور دیگه

 

 

اصلا میل نداشتم و آروم زمزمه کردم

 

 

_نمیخوام

 

 

زیبا کلافه بشقاب غذا رو آورد جلوی صورتم

بوش معدم و بهم پیچید و دوباره عق زدم و بلند شدم برم سمت سرویس که صدای غر غر عاطفه اومد

 

 

_ای بابا کوفتمون کردی باز ،خب خبرت برو بهداری یه دوایی چیزی بهت بده دیگه

 

 

زیبا_چته بابا؟تو بخور چیکار اون داری؟

 

 

فقط زردآب بود

صورتم و شستم و داشتم برمیگشتم که سرم گیج رفت

 

سرم از دستم بیرون کشید که صورتم جمع شد

 

 

_این دومین باره تو ده روز از حال میری……فشارتم هر بار خیلی پایین بود

 

 

کنارم رو صندلی نشست و خیره بهم چند دقیقه مکث کرد

 

 

_چند ماهه اینجایی؟

 

#تاوان

#پارت۳۵

 

 

_تقریبا ۹ ماه

 

 

صدامو خودمم به زور میشنیدم

 

 

_با شوهرت ملاقات داشتی؟!منظورم ملاقات خصوصیه

 

 

نگاهمو یه لحظه ازش دزدیدم و با خجالت سرمو تکون دادم……

 

 

از جاش بلند شد و بعد از چند ثانیه برگشت و یه کش به دستم بست

 

 

_حالت تهوع ،ضعف بی حالی افت فشار

ازت خون میگیرم میفرستم آزمایشگاه

احتمالا حامله ای……جلوگیری نکردید؟

 

 

دیگه صداش واضح نبود برام فقط حامله بودن خودمو شنیدم دستم سوخت و به خودم اومدم دستمو کشیدم و از اون طرف تخت پایین رفتم

 

 

_چیکار میکنی؟

 

 

چشمام تار شد

 

 

_دیوونه شدی تو؟؟من………من حامله نیستم

 

 

_باشه گفتم……..احتمالا

داره ازت خون میره بیا اینجا

 

 

تخت و دور زد اومد سمتم و من جیغ زدم

و دستای لرزونم و بالا آوردم

 

 

_من حامله نیستم…….نگوووو همونم نمیخوام بگی

 

 

ماموری که باهام بود از پشت سرم اومد و من چسبیدم به دیوار کناریم

 

 

با هم پچ پچ میکردن و من نمیفهمیدم چی میگن صورتم خیس شده بود امکان نداره؟ این برای خودش چی میگه هیچی حالیش نیست

 

 

_باور کنین راست میگم……من…….من حامله نیستم…..فقط…..فقط یکم ضعف دارم

 

#تاوان

#پارت۳۶

 

 

 

ماموره اومد سمتم و منو گرفت تقلا کردم ولی

زورم بهش نرسید و نشوندم رو تخت

 

 

_تو آروم باش چیزی نشده

 

 

چیزی نشده ؟من دارم میمیرم دارم جون میکنم با اون حرفا با اون حقارتا با بازی خوردنم با بی کسیم کنار بیام که یهو بهم میگه شاید حامله باشم و چیزی نشده

 

 

نفسم انگار تو گلو گیر کرده بود و بیرون نمیومد

دستم سوخت و وسط اشک و هق هقم دیگه هیچی نفهمیدم

 

 

***

 

تا دیروز فکر میکردم بدبخترینم ولی وقتی دکتر بهم جواب ازمایشو نشون داد فهمیدم بدتر از بدم هست

 

 

الان درست وسط جهنمی ام که میعاد گفته بود برام میسازه

از خودم متنفرم که بهش اعتماد کردم و گول حرفا و کاراشو خوردم از خودم متنفرم که با عسل یکی شدم از خودم متنفرم که به جای فربد و اون چک کشیدم و حالا اینجام

 

من ،مثل آدمای احمق چشم بسته و از ترس رها شدن خودمو تقدیمش کردم اینم شد نتیجه اش

 

 

تو دنیایی که خودم جایی برای بودن نداشتم جز همین زندان یه بچه ی دیگه هم داشتم اضافه میکردم با سرنوشتی که هیچیش معلوم نبود

 

 

خدایا من چیکار کنم الان ؟مگه نگفتی به من بسپار خودم درستش میکنم… پس چی شد من هی منتظر درست شدنش بودم ولی بدتر شد

بزرگیتو چرا نشونم نمیدی چرا نمیزنی تو دهن اونایی که کاری جز تحقیر کردن و خورد کردن من نکردن؟ کاری جز بالا رفتن از ذره ذره ی قلب من انجام ندادن

 

 

رو تخت تو خودم جمع شده بودم که شهلا اومد کنارم

هیچ وقت باهام هم کلام نمیشد پس چرا الان؟

 

 

_شنیدم حامله ای؟

 

 

ای کاش قدرتشو داشتم میزدم تو دهنش ولی میدونم زورشو نداشتم من ترسو رو چه به درگیری با این

 

 

_نترس شیرینی نمیخوام ازت گدا…..

 

 

شیرینی؟ زهر باید بدم به خودم و همه

بازم جوابشو ندادم

 

 

_خیلی برزخی فکر کنم نمیخوایش…….آره؟؟

 

 

بهش نگاه کردم و اون خندید

یه ذره مکث کرد و سرشو آورد نزدیک تر

 

 

_میخوای از شرش خلاص شی؟

 

#تاوان

#پارت۳۷

 

 

با شنیدن حرفش سریع نیم خیز شدم و با اضطراب باهاش به چهره ی خونسردش زل زدم

و اون حرف از دهنم در رفت

حرفی که سه روز بود میخواستم به زبون بیارم اما جراتشو نداشتم از دهنم در رفت

اینکه از بین ببرمش

 

 

_میتونی؟؟

 

 

لبخندش عمیق تر شد

 

 

_معلومه میتونم نگاه نکن قاطیه شمام کارم این بود

 

 

_چرا کمکم میکنی؟؟

 

 

کمک؟؟……اینکه آدم بچشو بکشه کمک حساب میشه؟؟

 

 

_تو فکر کن دلم برات میسوزه و نمیخوام ت…..حروم اون عوضی که نامردی کرد به دنیا بیاد

 

 

حروم نه…….اشک گوشه ی چشمام نشست

دستمو ناخدآگاه روی شکمم گذاشتم و با بغض بهش گفتم

 

 

_حروم نیست……

 

 

 

پوزخند زد به حالم

 

 

_ تو با خودت چند چندی اصلا…….نه به قمبرک زدنت نه به این قیافت که شبیه ننه مرده ها میشه

 

 

سرمو انداختم پایین و شکممو نگاه کردم

من نمیخواستمش

خدایا میدونی تقصیر من نیست…….من مجبورم

 

 

_نننننچ تو این کاره نیستی….

 

 

خواست بلند بشه که نشستمو دستشو محکم گرفتم

 

 

_میخوام…….نباشه…….چیکار باید کنم؟

 

 

به صورتم زل زده بود ولی نمیفهمیدم چی تو چشماشه

انگار واقعا دلش برام سوخته بود

 

 

_یکی دو ماه بیشتر نباید باشی……

 

 

_سه هفته و ۴ روزشه

 

 

_خوبه…..فردا یه دعوای الکی راه میندازم توام سرو صدا شنیدی بیا جلو یه تیزی میزنم زیرشکمت

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.3 / 5. شمارش آرا 88

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان یکبار نگاهم کن pdf از baran_amad

  خلاصه رمان : جلد اول     در مورد دختری ۱۵ ساله است به نام ترنج که شیفته دوست برادرش ارشیا میشه اما ارشیا اصلا اونو جز ادم ها حساب نمیکنه … پایان خوش.. به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید! ارسال رتبه میانگین امتیاز 0 / 5. شمارش آرا 0

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان رقص روی آتش pdf از زهرا

  خلاصه رمان :       عشق غریبانه ترین لغت فرهنگ نامه زندگیم بود من خود را نیز گم کرده بودم احساسات که دیگر هیچ میدانی من به تو ادم شدم به تو انسان شدم اما چه حیف… وقتی چیزی را از دست میدهی تازه ارزش واقعی ان را درک میکنی و من چه دیر فهمیدم زندگی تازه روی

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان شوگار

    خلاصه رمان :         مَــــن “داریوشَم “…خانزاده ای که برای پیدا کردن یه دُختر نقابدار ، وجب به وجب خاک شَهر رو به توبره کشیدم… دختری که نزدیک بود با سُم های اسبم زیرش بگیرم و اون حالا با چشمهای سیاه بی صاحبش ، خواب رو برام حَروم کرده…!   اون لعنتی از مَـن یه

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان شاه صنم pdf از شیرین نور نژاد

    خلاصه رمان :       شاه صنم دختری کنجکاو که به خاطر گذشته ی پردردسرش نسبت به مردها بی اهمیته تااینکه پسر مغرور دانشگاه جذبش میشه،شاه صنم تو دردسر بدی میوفته وکسی که کمکش میکنه،مردشروریه که ازش کینه داره ومنتظرلحظه ای برای تلافیه… به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز

جهت دانلود کلیک کنید
رمان آبادیس

  دانلود رمان آبادیس خلاصه : ارنواز به وصیت پدرش و برای تکمیل. پایان نامه ش پا در روستایی تاریخی میذاره که مسیر زندگیش رو کاملا عوض میکنه. همون شب اول اقامتش توسط آبادیسِ شکارچی که قاتلی بی رحمه و اسمش رعشه به تن دشمن هاش میندازه ربوده میشه و با اجبار به عقدش درمیاد. این ازدواج اجباری شروعیه برای

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان سودا
دانلود رمان سودا به صورت pdf کامل از ملیسا حبیبی

  ♥️خلاصه رمان: دختری به اسم سودا که عاشق رادمان هم دانشگاهیش میشه اما وقتی با خواهرش آشناش میکنه عاشق هم میشن و رادمان با خواهر سودا ازدواج میکنه سودا برای فراموش کردم رادمان به خارج از کشور میره تا ادامه تحصیل بده و بعد چهارسال برمیگرده اما میبینه هنوزم به رادمان بی حس نیست برای همین تصیمیم میگیره ازدواج

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
1 دیدگاه
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
خواننده رمان
خواننده رمان
3 روز قبل

بیچاره😢

دسته‌ها
1
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x