رمان تدریس عاشقانه پارت 18 - رمان دونی

رمان تدریس عاشقانه پارت 18

 

ماشین و راه انداخت و با سرعت روند.چند دقیقه ی بعد توی پارکینگ خونش پارک کرد.
با اخم گفتم
_گفتم منو برسون خونه ی خودم نه اینجا.
اعتنایی به حرفم نکرد و پیاده شد.
در سمت منو باز کرد و دستم و کشید.
عصبی گفتم
_چته وحشی؟
دستم و دنبال خودش کشوند. از شانسش آسانسور توی همون طبقه بود.. هلم داد داخل و خودشم اومد و دکمه رو زد.
_تو زده به سرت نه؟چی کار می‌خوای بکنی؟
با اخم گفت
_می‌خوام معنی هوس بازی و نشونت بدم.میخوام حالیت کنم.زنمی اما دست بهت نمیزنم اون وقت هرزه م؟هوس بازم؟من که اسمم بد دررفته چرا باهات حال نکنم عزیزم؟
رنگ از رخم پرید.آسانسور که ایستاد دستم و دنبال خودش کشید.
در خونه رو باز کرد و باز شوتم کرد داخل.
با وحشت گفتم
_تو این کار و نمیکنی آرمان.
شالم و از سرم در آورد و دکمه های مانتوم و دونه دونه باز کرد و غرید
_چرا نکنم وقتی عالم و آدم متهم کردن؟زنمم باید بفهمه هوس بازی یعنی چی…
پشت بند حرفش با خشم لب هام و حبس کرد

دکمه های مانتو مو یکی یکی باز کرد و از تنم درش آورد.
دستش که زیر تاپم رفت رنگ از رخم پرید.
اگه کاری می‌کرد و همه چی و می فهمید… اگه ميفهميد به همه می‌گفت خودشم از پیشم می‌رفت اون وقت…
لب هاش و که جدا کرد با چشمای نیمه باز نگاهش کردم و گفتم
_اگه این کار و بکنی بعدش خودم و می‌کشم آرمان… به قرآن می‌کشم!
خیره نگاهم کرد و با خشم عربده ای کشید و به دیوار مشت کوبید.
دستش و لای موهاش فرو برد و داد زد
_چرا انقدر عذابم میدی؟
اشکم در اومد و مظلوم نگاهش کردم. کاش ميفهميد من بیشتر از اون عذاب می‌کشم..کاش…
عصبی گفت
_گریه نکن سوگل وگرنه کار نیمه تموم مو تموم میکنم.
اشکام و پاک کردم که با همون خشمش گفت
_آخه رو چه حسابی میگی هوس بازم؟اوکی قبل از عقد دوست دختر داشتم غلط کردم… اگه می‌فهمیدم بعدا عشقم واسه این منو پس می‌زنه من گه می‌خوردم نگاه به دختر جماعت بندازم. اما از وقتی به تو تعهد دادم سمت دختر دیگه ای نرفتم.
مات نگاهش کردم. گفت عشقم؟؟ ‌ یعنی اونم…
با دیدن نگاه مات بردم انگار متوجه ی حرفی که زده شد…
تا خواست حرف بزنه تند مانتو مو برداشتم و گفتم
_من باید برم.
کلافه نگاهم کرد. شالم و روی سرم انداختم که جلوم ایستاد..

بدون نگاه کردن به چشماش گفتم
_برو کنار آرمان می‌خوام برم!
بازوهام و گرفت و گفت
_بمون… اذیتت نمی‌کنم.
نگاهش کردم. خدا می‌دونست چه قدر دلم می‌خواست بمونم.
بغلم کرد و گفت
_یه ساعتم که ازم دوری حالم بده. بمون!
کیفم از روی ‌شونم افتاد و این بار عقلم و پس زدم و دستامو محکم دور گردنش حلقه کردم.
از روی زمین بلندم کرد و به سمت اتاق خواب رفت و درو با پاش بست
* * * *
چشمام و باز کردم و باهاش چشم تو چشم شدم. خواب آلود کش و قوسی به بدنم دادم و گفتم
_ساعت چند شده؟
_سه ظهر!
دوباره چشمام و بستم و گفتم
_می‌خوام تا فردا بخوابم درس و دانشگاه خیلی خستم کرده.
پلکامو که باز کردم دیدم همچنان بهم زل زده.
ابرو بالا انداختم و گفتم
_تو نخوابیدی؟
سر تکون داد
_چرا منم الان بیدار شدم.
بر خلاف زبونش چشماش یه چیز دیگه می گفتن.
خودم و نزدیکش کردم. فقط همین یه بار خدا جونم فقط همین یه بار…
کامل توی بغلش فرو رفتم و سرم و روی سینش گذاشتم و چشمام و بستم.
دستش دورم حلقه شد و نفس عمیقی لای موهام کشید

آرامشی داشتم که تا حالا توی زندگیم تجربه نکرده بودم.نمی دونم چه قدر توی اون حالت موندیم که جا به جا شدم و نشستم.
با لذت نگاهم کرد. کش و قوسی به بدنم دادم و گفتم
_آخییییی چه خوب از شر دانشگاه راحت شدم. می‌گما تو چه استاد خوبی هستی باید توی گینس ثبتت کنم. استادی که دانشجو شو به جای دانشگاه می‌بره تا کمبود خواب شو جبران کنه.
ابرو بالا انداخت و گفت
_ولی می‌دونی که امشب و باید بشینیم و تا صبح جزوه بخونیم؟
ناله م بلند شد و گفتم
_نهههه لطفا! فرار می‌کنما…
ابرو بالا انداخت و گفت
_می‌تونی از دست من فرار کنی؟
خیره بهش گفتم
_پس چی؟دست به فرارم خیلی خوبه.
جلو اومد و گفت
_منم دست به گرفتنم خیلی خوبه.
تند از جام پریدم و شروع به دویدن کردم که گفت
_وایستا ببینم.
دنبالم دوید..جلوی مبل ایستادم که رو به روم ایستاد. زبونم و تا ته در آوردم و گفتم
_نمی تونی منو بگیری…
پرید روی مبل که جیغی زدم و رفتم توی آشپزخونه.
از روی اپن پرید توی آشپزخونه و گفت
_دیگه تو مشتمی.
چسبیدم به در و دنبال یه راه فرار بودم که دوید سمتم. جیغ کشیدم و خواستم از سمت دیگه برم که دستگیرم کرد. منو روی کولش انداخت و گفت
_بهت که گفتم.
به کتفش کوبیدم و گفتم
_بازم فرار می‌کنم.
خندید و گفت
_دیگه تو چنگ خودمی خانوم موشه!

🌹🍂🌹🍂🌹🍂

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 3.4 / 5. شمارش آرا 7

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان بوی گندم
دانلود رمان بوی گندم جلد دوم pdf از لیلا مرادی

      رمان: بوی گندم جلد دوم   ژانر: عاشقانه_درام   نویسنده: لیلا مرادی   مقدمه حالا چند ماه از اون روزا میگذره، خوشبختی کوچیک گندم با یه اتفاقاتی تا مرز نابودی میره   تو این جلد هدف نویسنده اینه که به خواننده بفهمونه تو پستی بلندی‌های زندگی نباید شونه هم رو خالی کرد و خدای نکرده با رها

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان یک تو به صورت pdf کامل از مریم سلطانی

    خلاصه رمان:     سروصدایی که به یک‌مرتبه از پشت‌سرش به هوا خاست، نگاهش را که دقایقی می‌شد به میز میخ شده بود، کند و با رخوت گرداند. پشت‌سرش، چند متری آن‌طرف‌تر دوستانش سرخوشانه سرگرم بازی‌ای بودند که هر شب او پای میزش بساط کرده بود و امشب برخلاف تمام شب‌هایی که او خودش دوستانش را آنجا جمع

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان یکاگیر

    خلاصه رمان:         ارمغان، تکنسین اتاق عمل که طی یه اتفاق مرموز از یک دختر خانواده دوست و برونگرا، تبدیل به دختر درونگرا که روابط باز با مردها داره، میشه. این بین بیمار تصادفی توی بیمارستان توجه‌اش رو جلب می‌کنه؛ طوری که وقتی اون‌و چند روز بعد کنار خیابون می‌بینه سوارش می‌کنه و استارت آشناییش

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان طالع دریا

    خلاصه رمان:     من دنیزم اتفاقات زیادی و پشت سر گذاشتم برای اینکه خودمو نکشم زندگیمو وقف نجات دادن زندگی دیگران کردم همه چیز می تونست آروم باشه… مثل دریا… اما زندگیم طوفانی شد…بازم مثل دریا سرنوشتم هم معنی اسممه مجبورم برای شروع دوباره…یکی از بیمارارو نجات بدم… روانشو درمان کنم بیماری که دچار بیماریه خطرناکیه که

جهت دانلود کلیک کنید
رمان آخرین بت
دانلود رمان آخرین بت به صورت pdf کامل از فاطمه زایری

    خلاصه رمان آخرین بت : رمان آخرین بت : قصه از عمارت مرگ شروع می‌شود؛ از خانه‌ای مرموز در نقطه‌ای نامعلوم از تهران بزرگ! حنا خورشیدی برای کشف راز یک شب سردِ برفی و پیدا کردن محموله‌های گمشده‌ی دلار و رفتن‌ به دل اُقیانوس، با پلیس همکاری می‌کند تا لاشه‌ی رویاهای مدفون در برف و خونش را از

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان سیاه سرفه جلد اول pdf از دریا دلنواز

  خلاصه رمان:         مهری فرخزاد سال ها پیش به خاطر علاقه ای که به همکلاسیش دوران داشته و به دلیل مهاجرت خانوادش، تصمیم اشتباهی میگیره و… دوران هیچوقت به اون فرصت جبران نمیده و تمام تلاش های مهری به در بسته میخوره… دختری که همیشه توی محیط کارش جدی و منضبط بوده با اومدن نامی بزرگمهر

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
3 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
:/
:/
3 سال قبل

عاقااا چرا همش ساعت سه ظهره ؟؟؟؟ 😐😐😐

Fatemeh
Fatemeh
5 سال قبل

پارت جدید رو کی میزارید

الهه
الهه
5 سال قبل

پس کی پارت میزارید

دسته‌ها
3
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x