وقتی پا در سالن گذاشتم، حتی به دنبال نگاه قباد نگشتم، نگشتم که پیدا کنم رنگ نگاهش را…
انگار در ان لحظه چیزی که اهمیت داشت، حس خوب و اعتماد بنفسی بود که در وجودم میپیچید، چیزی که سالها از ان دور بودم…
نفس عمیقی کشیدم و به خودم قدرت دادم تا نگاهم را به دنبال چهرهای آشنا بگردانم، و با دیدن جمع خانوادگیمان بود که استرس در وجودم دو چندان شد…
رنگ نگاه مادرش، حیرتی با حسرت و نفرت…
لاله با ان پشت چشمی نازک کردن و چپ چپ دیدنم، مادر وحید با نگاه مهربان و تحسینآمیز…
خالهی قباد هم، مادر لاله…داشت با نفرت عمیقی نگاهم میکرد…
حتی وحید هم با مهربانی و برادرانه خیرهام بود، اما من جرعت نگاه دادن به نگاهی را که سنگینیاش ازارم میداد نداشتم، قباد سخت بود دیدن واکنشش…
هنوز هم دوستش دارم، برای بار چندم…
دوستش دارم و جز او هیچکس در زندگیام ماندگار نبود…
اینکه قرار است او را هم از دست دهم، خودش به خودی خود، با وجود تمام بی منطقی این موضوع، مجابم میکرد گاهی بخواهم تحت تاثیر قرارش دهم…
حالا هم در این شرایط، با وجود تمام دل چرکین شدهام نسبت به او، دلم میخواست با دیدنم پی به زیباییم ببرد، خوشش بیاید، یا شاید کمی حسودی کند و گیر دهد…
اما، باز هم، استرس اینکه مبادا برخورد بدی داشته باشد هم ازارم میداد!
به سمتشان قدم برداشتم و همچنان نگاه به قباد نمیدادم، موزیک صدایش بالاتر رفته بود و تک و توک از جوانان مهمانها، میان سالن میرقصیدند.
به سمتشان رسیدم بلند سلام دادم تا با وجود صدای بلند اهنگ، به گوششان برسد:
_ سلام، ببخشید دیر شد…
مادرجان سریعتر از همه پاسخ داد:
_ نه جانم چه دیری؟ حق داری خب، پا قدمت همچین برا این خونواده خیر نداشته که بخوای سر سفره عقد دخترمم حاضر شی!
به این رمان امتیاز بدهید
روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!
میانگین امتیاز 4.3 / 5. شمارش آرا 259
تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.
و باز هم قری داد باش فهمیدیم لباس داری خوشگله میخواهی تو چش قباد کنی
واییییی رو این مادر قباد برم چقدر این بشر پروعههه
هنوز میگه دوستش دارم. خاک تو سر حورا 🤔
ببین عزیزم عشق چیزی نیس که سریع از سر آدم بیوفته نمیگم این دوس داستن حورا خوبه ولی خب اگه حورا کامل ازش متنفر بشه و هیچ علاقه ای ب قباد نداشته باشه پس اون عشق قوی ک اوایل رمان داشت چی؟؟
خودتونو بزارین جای خواننده ببینین چی فرض میشین!
منطقیه میخوام سر مادر قباد رو بکنم ؟
زبون نیست که نیش مارو عقربه زبونه این مادر قباد خر .
حورا احمققققققق بمیررررر
عجب پارتی بود خدا وکیلی ! اومدم تو سالن همه نگام کردن و رفتم پیششون. همین . کافیه دیگه خب آخه بیشتر از این دو سه جمله اگه بود زیادیمون میکرد !