شوکه نگاهش را به چشمانم دوخت، اب دهانش را قورت داد:
_ نه، حورا…چون نمیخوام بخاطر لجبازی با من، به خودت و بدنت بی احترامی کنی، میفهمی؟
گیج چشمانم میان نگاه سیاهش چرخید:
_ این انتخاب خودمه، مثل انتخابای لاله، که ذرهای بهش گیر نمیدی تازه خوشت هم میاد، درکش برات سخته؟
چشم بست و نفس عمیقی کشید:
_ الان بیخیال، بعدا رفتیم خونه حرف میزنیم…
با لجبازی سر بالا کشیدم و گفتم:
_ برگردم خونه خوابم میاد، مستقیم میرم تو تخت، میخوابم…
با نیمچه لبخند کمرنگی که برای لحظهای روی لبهایش دیدم، خواست چیزی بگوید که زودتر اضافه کردم:
_ البته در اتاق هم قبلش قفل میکنم!
کمی خیره نگاهم کرد، سپس سری تکان داده رو گرفت.
حقیقتا شوکه بودم، برخوردش هرچه بود دور از انتظار من بود! انتظار داد و قال، خشم، سرخی صورت و رگ متورمش بودم، اما…
نمیخواست بخاطر لجبازی با او، به خودم و بدنم بی احترامی کنم!
لجبازی با او…
نمیدانست مگر؟
اینکه من این سالها بخاطر حساسیت و دوست داشتن او نسبت به خودم، دلم میخواست راضی نگهش دارم، بخاطر او سالها خودم را محدود کردم…
کارش که اگر نمیکردم، شاید وضع بهتری داشتم، یعنی هیچگاه درک نکرد؟ هیچگاه نگفت پوشش دلخواه من چیز دیگریست؟
نمیدانست که اینگونه رفتار میکرد دیگر…
شاید هیچگاه به من توجه نداشته بود…
شاید خودم نگذاشتم نارضایتیام را بفهمد!
به این رمان امتیاز بدهید
روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!
میانگین امتیاز 4.3 / 5. شمارش آرا 234
تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.
یه رمان دوهزاریی خیلی چرته
واگه کسی میخواد تازه بخونتش اصلا نخونه چون نوشته یه بچه ۱۳.۱۴ ساله هستش
که توی رویاهاش این فکر هارو میکنه
واصلا این رمان زندگی واقعی رو نشون نمیده
یارو میره زن دوم میگره زن اول هنوز باهاش زندگی میکنه وعاشق یارو هستش تهش هم با خوبی خوشی تموم میشه ونقش بد رمان بدبخت میشه وفقط نویسنده ما اسکول میکنه وبه ریشمون میخنده
رو من ک خیلیییی تاثیر گذاشت شمارو نمیدونم دوستان…./:
بچه ها کسی رمان آخرین غروب پاییز رو دنبال میکنه ؟
چون نویسنده چند ماهه پارت نداده میگم احیانا یه کانال VIP داشته باشه
اگه داره میشه بگین لطفا
😂 جالبه واقعا جالبه!! چی جالبه؟ این جالبه که منوتو هنوزم داریم این رمانو میخونیم..وقتی نویسنده به شعور مخاطب توهین میکنه هرچقدرم قلمش قوی باشه ولی بااحترام یه بیشعور واقعیه.. حدودا۲۰ پارت یا بیشتره که گیر این لباسیم و واقعا درکش برام سخته که نویسنده بعد از دوروز انقد فلانه که پنج تا خط بفرسته ب اسم پارت برای خواننده های رمانش؟ من دیگه این رمانو من بعد ادامه نمیدم.. نویسنده ی عزیز یکی از طرفدارای پروپاقرص رمانتو از دست دادی🫤
🤣 🤣 🤣 🤣 خدایی آره جالبه که به این شکل داریم این رمان میخونیم
منم همینطور، چون واقعاً پارتی نمیبینم تا بخوام ادامهاش بدم، اصلاً نمیتونم ذهن نوبسنده رو درک کنم🤕
اول رمان باید می نوشت 12-سال خوانده شود
من شخصا اشتباه کردم مزخرفات یه طفل ۱۰ساله رو خوندم
چرا هنوز هم ادامه می.دیم🤔 به نظرم نویسنده با هر سن و شرایط زندگی یه بار یه خودنمایی از خودش بکنه با دیدن چنین نظراتی از نویسندگی سرد نشه و یهو قلمش رو کنار نزاره من خودم اشتباهات زیادی توی نویسندگی داشتم و هنوز هم دارم منگرش نمیشم اما سعی هر روزه من برای بهتر شدنه بیشتر یاد گرفتنه نویسنده این رمان هم باید بدونه که سلیقه مخاطب الان دیگه عوض شده باید فکر گنه و ببینه کجای کار رو اشتباه رفته و به فکر تصحیحش باشه نه اینکه همچنان به بیراهه ادامه بده
حیف وقت که برا این رمان بزاری
دیگه به هیچ دردی نمیخوره. کاملا آبکی ، بی محتوا و بی سر و ته!
تموم شد؟!
خیلیییییییی تاثیر گذار بود!
یعنی من آدمیم که خیلی کم عصبی میشم ولی الان به حدی قاطی کردم که حد نداره نویسنده مرز باشعوری رو واقعاً رد کرده😑 اصل رمان کلاً دود شد رفت هوا چسبیدین به یه تیکه لباس و تفکرات شخصی حورا و قباد که چمیدونم من اینجوری فکر میگردم و تو … خب غلط کردی اصلا از اول باهاش ازدواج کردی مشکل روانی داری آیا سادیسم و …. . این قبادم عین آفتابپرست رنگ عوض میکنه فقط خدا کنه یهو
فرشته مهربون نشه که واقعا دیگه ادامه دادن این رمان احمقانهست😑 نویسنده جان اصول اولیه پارت دادن اینه که حداقل چهل و حداکثر هشتاد خط بنویسی نه سه چهار خط متن آبکی
قدر قلمت رو بدون یکم مطالعهات رو زیاد کن و تو کارهای بعدیت به جای پرداختن به هوس و مسائل جنسی یه رمان محتوادار بنویس
کجای کارین! کل رمان حول محور همین لباس میچرخه . از این به بعدم این لباسه که سرنوشت حورا و رمانو رقم میزنه. نقطه ی عطف رمان، لباس حوراست که کلا تاریخو به دو بخشه قبل از لباس حورا و بعد از لباس حورا تقسیم میکنه. 😂
نویسنده باید برای قلم و کار خودش ارزش قائل باشه، پرداختن به چنین اثراتی فقط یه سرگرمی موقتی خواهد بود و به هیچ وجه موندگاری نداره.
سلام لیلا خانم همه که مثل شما مهربون نیستن قلم شما بی نظیره شما رو نمیشه با هیچکس دیگه مقایسه کرد
تو لطف داری بهم عزیزم😍 توی هر رمانی باید چنین مسائل بدی که تو جامعه میبینیم نشون داده شه اما نباید نکته اشتباهی به ذهن مخاطب بره مثلاً کسی که به زنش خیانت میکنه خودِ من توی رمانم آوردم اما باید جوری شخصیتپردازی شه و روند رمان پیش بره که خواننده دچار گیجی نشه که مردی با چنین ویژگی آخرش هم به تموم خواسته هاش برسه.
من توقع داشتم قباددعوا راه بندازه
یعنی این نویسنده خیلی به ما بی احترامی میکنه
خیلی هم بیشعور تشریف داره همش تکراری حورای احمق