مکث کرد، شب وقتی برگشتند، حورا رفته بود…شاید ظهر با کیمیا تماس گرفته بود تا سر و گوشی اب دهد؟ باید میگفت که حورا رفته است؟
_ داداش مشکلی پیش اومده؟
زبان به لبهایش کشید:
_ نه، برو بخواب…سلاممو به وحید برسون!
_ میخوای بدم باهاش حرف بزنی؟
برای خود سری به طرفین تکان داد:
_ نه، فردا میبینمش، فعلا!
تماس را خاتمه داد و پیشانیاش را به موبایلش تکیه داد، چیزی درون قلبش احساس پوچی میکرد، انگار جایی در آنجا خالی شده باشد، از وقتی حورا، لاله را خواستگاری کرده بود، بی دلیل، درحالی که حالشان داشت بهتر میشد.
مسافرت رفت، کمی خواست دور شود، خواست ذهنش را باز کند، دلتنگ همسرش بود، برگشت و با شنیدن اینکه قصد دارد با لاله ازدواج کند، خشم چشمش را کور کرد…
خشم و لجبازی، باعث خرابی زندگیاش شد، حالا زنی که برایش مهم نبود و فقط میخواست با او حورا را تنبیه کند، به او خیانت کرده بود…
از آن سو، همسرش را از دست داده بود، رفته بود، بی آنکه بداند کجا!
در سوی دیگر، عیب و مشکل از خودش بود، همانطور که دکتر در بیمارستان، وقتی حورا عمل کرد گفته بود، گفته بود حورا مشکل باروری ندارد!
همانطور که حورا اصرار میکرد ازمایش دهد. چطور جواب ازمایش را نگرفته بود؟ اصلا چرا به او خبر ندادند؟
برای همینها بود که میخواست دوباره آزمایش دهد، حتی حورا خبر نداشت که او آزمایش دادهاست…
موبایلش را دوباره روشن کرد، اینترنتی وقتی برای ازمایش فردا رزرو کرد، باید مطمئن میشد، اینگونه فقط خودش را زجر میداد.
به این رمان امتیاز بدهید
روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!
میانگین امتیاز 4.3 / 5. شمارش آرا 224
تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.
خخخ چرا ماتیک نمیگی پارت ۲۰۴ گذاشته تا نگا کنی تمام نیازبخوندن نداره نویسنده حورای بیشعورودلاراوماتیک فکرکردن مخاطب بیکار علاف مسخرش کنن لعنت بخودتون واین سطح بیشعوریتون ورمانا تون که همش بیخودی کشش میدین ،خخخ دلارا ساعت گریه هاوژین هرسری با جیغاش وسیگارکشیدن ارسلان، حورا درس خوندن تمامی ناپذیرونیمرودرست کردن که با افتخارم محل نمیده به قبادوصبحونش میخوره خخخ،ماتیک لادن داره میمیره همیشه یا خودکشی میکنه وساواش پشیمون وباز اذیت میکنن همدیگه رو ماهم یسری دورازجونمون ها دیوانه که وقت میزاریم برا خوندن این چرندیات بیخودی
گل گفتی
لاله پناه بگیر که آشوبی در راه است
فاطی جان میشه بی زحمت ایدی چنل وی ای پی تلگرامش رو بزاری دیگه دارم کلافه میشم دو سالی میشه این رمان تموم نمیشه
واقعا احمقیم اگهخدا قبول کنه این رمان رو میذارم کنار
منم واقعا میخوام دیگه سراغش نیام چون دلم برای خودم میسوزه معطل این نویسنده شدم
👏 👏 👏