رمان حورا پارت 282 - رمان دونی

 

 

 

 

 

 

اخم کرد و فنجان قهوه را برداشت:

 

_ دلگرمی این مدلیتو وردار واسه خودت!

 

جرعه‌ای از قهوه نوشید:

_ تو میدونی کیمیا با کیا رفاقت میکنه؟

 

از سوال قباد گیج اخم کرد:

 

_ نفهمیدم، چطور مگه؟

 

پوزخندی زد، از خانه تا اینجا بارها مکالمه‌ی کیمیا با دوستش پشت خط را مرور کرده بود، با وحید نبود اما فقط وحید آدرس را میدانست، چه آدرسی؟

 

_ مثلا اینکه با یکی پنهونی کاری انجام بده، چمیدونم، خوب نیست انقدر ازاد بذاریش!

 

این حرف‌ را صرفا برای حرف کشیدن میگفت، وگرنه که کسی نبود دیگران را محدود کند، بیشتر حرف‌هایش بوی تهدید میداد، بوی شک و تردید:

 

_ از تو بعیده قباد، نمیتونم زنمو زندونی کنم که، بعدشم…مادر دو تا بچه‌س، فکر که نکردی کاری میکنه به ضرر من و بچه‌هاش؟ میفهمی چی میگی اصلا؟

 

عصبی از جا برخاست، میدانست قباد به چه چیز‌هایی شک کرده، اما نمیخواست طوری نشان دهد که انگار منظورش را فهمیده:

 

_ خودت وقتی با لاله بودی هم همینـ…

 

صدای شکسته شدن فنجان شوکه وحید را از حرف زدن امتناع کرد:

 

_ حورا کجاست، وحید؟

 

از جا برخاست و به وحید نزدیک شد:

 

_ زده به سرت پسر؟ چی میگی؟ چه ربطی به حورا داره؟

 

#پارت588

 

 

 

 

 

خشمگین کف دو دستش را روی سینه‌ی وحید کوبید و فریاد زد:

 

_ دروغ نگو! وقتی از حورا میپرسم رنگ همتون میپره، جفتتون! کدوم گوری بردینش؟ هااان؟

 

وحید که از عصبانیت سرخ میشود، سعی میکند باز هم اوضاع را کنترل کند:

 

_ داری اشتباه میکنی پسر….بذار براتـ…

 

ضربه‌ی محکم‌تری میکوبد و اینبار وحید را روی مبل اداری می‌اندازد:

 

_ بگو کجاست، چرا باید کیمیا همش بیاد و بره؟ هااان؟ امروز اومده بود چی ببره؟ با کی حرف میزد؟ چرا میترسید من بفهمم؟

 

محکم فک وحید را چنگ زده توی صورتش غرید:

 

_ تو از چی خبر داری که من بی‌خبرم، وحید؟

 

محکم دست قباد را پس زده از جا برخواست:

 

_ بس کن مرد، به خودت بیا! حورا نمیخوادت، ولت کرد چون نمیخوادت، چون وقتی بود نخواستیش میفهمی؟ دست از سرش بردار و انقدر بقیه‌ی آدمای زندگیتو هم بخاطر رنجون!

 

ضربه‌های قباد را با ضربه‌ای به سینه‌اش تلافی کرد:

 

_ یبار، واسه یبارم که شده تو زندگیت عین ادم رفتار کن، به جایی برنمیخوره، یکم سعی کن آدمای زندگیتو دوست داشته باشی، سعی کن از این خودخواهیت کم کنی، انقد همه چیزو واسه خودت نخواه!

 

با تنه‌ی محکمی به بدن خشک شده‌ی قباد، از اتاق بیرون زد. اب دهانش را محکم قورت داد و چنگی به موهایش زد، محکم کشید تا سوزش کف سرش را حس کرد، نبود حورا و بهم خوردن زندگی‌اش طی یک سال اخیر برایش عذاب آور بود.

 

#پارت589

 

 

 

 

 

حورا

 

 

 

روی تخت نشستم، این اواخر محمد یکی از تخت‌های باغ را آورده بود اینجا، حیاط خاله حلیمه.

صرفا برای نشستن من، می‌دانست دیگر برایم نشستن روی زمین سخت شده.

 

_ بیا از این بخور…

 

ظرف هلو و شلیل را به سمتم گرفت. تازه از باغ چیده بود، لب برچیدم:

 

_ خرما میخوام محمد!

 

خندید و ظرف را کنارم روی تخت گذاشت:

_ هلو بخور تا بهت خرما بدم، انقد خرما خوردی اخرش مرض قند میگیری!

 

خندیدم و یکی از هلو‌هارا برداشتم، نرم و شیرین به نظر میرسید. گاز که زدم آبش از چانه‌ام چکید.

سریع با خنده دستمالی برداشت و به سمتم گرفت، چانه‌ام را تمیز کردم:

 

_ همش تقصیر توعه، الان وقت هلو خوردنه؟

 

متعجب به اسمان نگاهی انداخت:

_ مگه هوا چشه؟ وقت میخواد میوه خوردن مگه؟

 

او که درک نمیکرد، من دلم بهانه گرفتن میخواست و کسی نبود نازم را بخرد.

هلوی نصفه نیمه‌ام را کنار گذاشته از‌جا برخاستم:

 

_ کجااا، خب میوه‌تو بخور!

 

توجهی نشان ندادم، به داخل برگشتم و به آشپزخانه پناه بردم، دل نازک شده بودم و مدام پیش خدا گله میکردم.

چه میشد زندگی‌ام طور دیگری رقم میخورد؟

این همه بدبختی و مشکل، این همه تنهایی و احساسات قلیان یافته!

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.1 / 5. شمارش آرا 179

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
رمان ماهرخ
دانلود رمان ماهرخ به صورت pdf کامل از ریحانه نیاکام

  خلاصه: -من می تونم اون دکتری که دنبالشی رو بیارم تا خواهرت رو عمل کنه و در عوض تو هم…. ماهرخ با تعجب نگاه مرد رو به رویش کرد که نگاهش در صورت دخترک چرخی خورد.. دخترک عاصی از نگاه مرد،  با حرص گفت: لطفا حرفتون رو کامل کنین…! مرد نفس سنگینش را بیرون داد.. گفتنش کمی سخت بود

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان روماتیسم به صورت pdf کامل از معصومه نوری

        خلاصه رمان:   آذرِ فروزش، دختری که بزرگ ترین دغدغه زندگیش خیس نشدن زیر بارونه! تو یه شبِ نحس، شاهد به قتل رسیدن دخترعموش که براش شبیه یه خواهر بوده می‌شه. هیچ‌کس حرف های آذر رو باور نمی‌کنه و مجبور می‌شه که به ناحق و با انگ دیوونگی، سه سال تموم رو توی آسایشگاه روانی بگذرونه.

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان سس خردل جلد دوم به صورت pdf کامل از فاطمه مهراد

        خلاصه رمان :   ناز دختر شر و شیطونی که با امیرحافط زند بزرگ ترین بوکسور جهان ازدواج میکنه اما با خیانتی که از امیرحافظ میبینه ، ازش جدا میشه . با نابود شدن زندگی ناز ، فکر انتقام توی وجود ناز شعله میکشه ، این دفعه نوبت ناز بود که اومده بود انتقام بگیره و

جهت دانلود کلیک کنید
رمان باورم کن

دانلود رمان باورم کن خلاصه : آنید کیان دانشجوی مهندسی کشاورزی یه دختر شمالی که کرج درس میخونه . به خاطر توصیه ی یکی از استاد ها که پیشنهاد داده بود که برای بهتر یادگیری درس بهتره کار عملی انجام بدن و به طور مستقیم روی گل و گیاه کار کنن. بنا به عللی آنید تصمیم میگیره که به عنوان

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان دامینیک pdf، مترجم marya mkh

  خلاصه رمان :     جذابیت دامینیک همه دخترهای اطرافش رو تحت تاثیر قرار می‌ده، اما برونا نه تنها ازش خوشش نمیاد که با تمام وجود ازش متنفره! و همین انگیزه‌ای میشه برای دامینیک تا با و شیطنت‌ها و گذشتن از خط‌قرمزها توجهشو جلب کنه تا جایی که… به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان طالع آغشته به خون به صورت pdf کامل از مهلا حامدی

            خلاصه رمان :   بهش میگن گورکن یه قاتل زنجیره‌ای حرفه‌ای که هیچ ردی از خودش به جا نمیزاره… تشنه به خون و زخم دیدست… رحم و مروت تو وجود تاریکش یعنی افسانه… چشمان سیاه نافذش و هیکل تومندش همچون گرگی درندست… حالا چی میشه؟ اگه یه دختر هر چند ناخواسته تو کارش سرک

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
1 دیدگاه
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
Baran
Baran
4 ماه قبل

پارتی مزخرف تر از پارت های دیگه و تازه بعد از چکه کردن آب هندونه و خوردن الوچه های ترش الان به پله های ترقی رسیده و آب هلو سرازیر میشه

دسته‌ها
1
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x