رمان حورا پارت 304 - رمان دونی

 

 

 

 

 

 

_ درست میگین دکتر، ازین به بعد بیشتر مراقبشم…

 

پوزخندی زدم که دست خودم نبود، دکتر هرچه برداشت کرد، با خنده رو به قباد گفت:

 

_ ظاهرا یه دل رنجور دارین که باید به دستش بیارید، خانمای باردار روحیه‌ی حساس‌تری دارن، تنهاتون میذارم!

 

از کنار تخت برخاست و در کسری از ثانیه بیرون رفت، صدای نزدیک شدن قدم‌هایش را میشنیدم، اما ذره‌ای نمیخواستم عطرش را حس کنم.

 

_ حورا…برگردیم خونه‌مون؟ اونجا امکانات‌…

 

بدون نگاه کردنش سریع میان حرفش پریدم:

 

_ اونجا خونه‌ی ما نیست قباد، خونه‌ی تو و مادرته، که مدتی من موندگار بودم، همین!

 

سکوت کرد و در نهایت، کنار تخت جای قبلی دکتر را اشغال کرد:

 

_ حق داری…اشتباه از اول با من بود، نباید میذاشتم تو اون خونه تحت فشارت بذارن…خصوصا مامانم، یا حتی کیمیا خیلی اذیتت میکرد…کور بودم ندیدم!

 

اینکه حالا که هرکه تاوان کارش را داده و زندگی خودشان را داشتند به یاد افتاده بود دردی را دوا نمیکرد.

 

_ الانم داری نتایج کارتو میبینی، پس منو برگردوند روستا اونجا راحتم!

 

کمی گذشت، من همچنان رو گرفته بودم و او هم در سکوت نگاه سنگینش روی صورتم میچرخید.

در نهایت که سرم تمام شد و پرستار برای برداشتنش آمد، از جا برخاست و کفش‌هایم را جلوی تخت گذاشت.

 

پرستار که فکر کردم بماند برای کمک سریع بیرون رفت، و دست قباد بود که جلو آمد، به قصد کمک!

به لطف پیش‌بینی‌های کیمیا در دوره‌ی بارداری، گفت که بهتر است از کفش‌های صندل مانند استفاده کنم تا راحته به پا شود و برای بستن بند و یا بالا کشیدنش مجبور نشوم خم شوم.

 

پا پایین انداختم و صندل‌هایم را پا زدم، و همچنان دست قباد در هوا معلق بود برای کمک!

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.2 / 5. شمارش آرا 152

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان دیوانه و سرگشته pdf از محیا نگهبان

  خلاصه رمان :   من آرمین افخم! مردی 34 ساله و صاحب هولدینگ افخم! تاجر معروف ایرانی! عاشق دلارا، دخترِ خدمتکار خونمون میشم! دختری ساده و مظلوم که بعد از مرگ مادرش پاش به اون خونه باز میشه. خونه ایی که میشه جهنم دلی، تا زمانی که مال من بشه، اما این تازه شروع ماجراست، درست شب عروسی من

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان ضماد

    خلاصه رمان:         نبات ملک زاده،دختر ۲۰ساله مهربونی که در روستایی قدیمی بزرگ شده و جز معدود آدم های روستاهست که برای ادامه تحصیل به شهر رفته است. خاقان ،فرزند ارشد مرحوم جهانگیر ایزدی. مردی بسیار جذاب و مغرور و تلخ! خاقان بعد از مرگ برادر و همسربرادرش، مجرم را به زندان انداخته و فرزند

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان ماهت میشم pdf از یاسمن فرح زاد

  خلاصه رمان :       دختری که اسیر دست گرگینه ها میشه یاسمن دختری که کل خانوادش توسط پسرعموی خشن و بی رحمش قتل عام شده. پسرعمویی که همه فکر میکنن جنون داره. کارن از بچگی یاسمن‌و دوست داره و وقتی متوجه بی میلی اون نسبت به خودش میشه اونو مثل برده تو خونه‌اش چند سال زندانی میکنه

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان سقوط برای پرواز pdf از افسانه سماوات

  خلاصه رمان:   حنانه که حاصل صیغه ی مریم با عطا است تا بیست و چند سال از داشتن پدر محروم بوده و پدرش را مقصر این دوری می داند. او به خاطر مشکل مالی، مجبور به اجاره رحم خود به نازنین دخترخوانده عطا و کیامرد میشود. این در حالی است که کیامرد از این ماجرا و دختر عطا

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان در حسرت آغوش تو pdf از نیلوفر طاووسی

  خلاصه رمان :     داستان درباره ی دختری به نام پانته آ ست که عاشق پسری به نام کیارشه اما داستان از اونجایی شروع میشه که پانته آ متوجه میشه که کیارش به خواهرش پریسا علاقه منده و برای خواستگاری از پریسا پا به خونه ی اونها میذاره اما طی جریاناتی کیارش مجبور میشه که پانته آ رو

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
1 دیدگاه
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
رمان خوان
رمان خوان
3 ماه قبل

افریننن صندل هم خریدی حالا از فردا رنگ و اینا شم بگو تروخدا

دسته‌ها
1
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x