رمان حورا پارت 307 - رمان دونی

 

 

 

 

 

 

حمام کرده لباس‌هایم را هم همانجا در حمام پوشیدم، همیشه اینگونه حمام میکردم، تمام این ماه‌های اینجا بودنم، حمام میکردم و لباس می‌پوشیدم سپس بیرون میرفتم، حالا آمده بود فاز غیرت میگرفت.

 

اگر خیلی باغیرت بود کاری نمیکرد از دستش فرار کنم.

پا بیرون گذاشتم و همزمان موهایم را با حوله بالا بستم، روی تخت جلوی حمام نشسته بود و با غضب نگاهم میکرد.

 

از جا که برخاست رو گرفتم و به سمت خانه رفتم:

 

_ حورا؟ ناهار چی دوس داری بگیرم؟

 

_ کوفت!

 

دمپایی‌ها را از پایم کندم و خواستم در خانه را باز کنم که دستش روی دستگیره نشست و گرمای بدنش از پشت به تنم چسبید.

نفسم تند شد و او لب‌هایش پیشروی کرد، به سمت گوشم…

 

نفس عمیقی کشید، یکبار نه، دوبار نه، شاید چندین بار:

 

_ دلم برای بوی تنت تنگ شده بود نامرد…

 

با ارنجم سعی کردم پسش بزنم، حتی حواسش بود که شکمم با در تماس پیدا نکند:

 

_ هیش اروم…کاریت ندارم، فقط بگو غذا چی بگیرم؟ چی دوس داری؟ ویار؟ هوس؟ چمیدونم… بچه چی میخواد؟ خودت دلت چی میخواد؟

 

زمزمه وار میگفت و بی اراده تنش و غضب از تنم رفت، ارام شدم، اما اخم پیشانی‌ام ماندگار بود، تماس بدنش از پشت، با بدنم احساسات نقیضی در وجودم به پا کرده بود.

 

_ نمیدونم، الان چیزی دلم نمیخواد هرچی گرفتی مهم نیست…

 

کمی مکث کرد و دوباره از موهای خیسم که از لبه‌ی حوله پیدا بودند نفسی گرفت، دقیقا جایی پشت گوشم، کنار گردنم:

 

_ باشه…دلت چیز دیگه‌ای نمیخواد؟ اصلا چیزی نیاز نداری؟ میرم زود میام!

 

سر به طرفین تکان دادم و حرفی نزدم، نفسش را تند بیرون داد، از برخوردش با پوست گردنم مورمورم شد، زمانی بدتر موهای تنم سیخ شدند که بوسه‌ی سریع و گرمش روی پشت گردنم نشست.

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.3 / 5. شمارش آرا 195

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان اتانازی به صورت pdf کامل از هانی زند

  خلاصه رمان:   تو چند سالته دخترجون؟ خیلی کم سن و سال میزنی. نگاهم به تسبیحی ک روی میز پرت میکند خیره مانده است و زبانم را پیدا نمیکنم. کتش را آرام از تنش بیرون میکشد. _ لالی بچه؟ با توام… تند و کوتاه جواب میدهم: _ نه! نه آقا؟! و برای آن که لال شدنم را توجیه کرده

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان جنون آغوشت

  خلاصه رمان :     زندگی دختری سیزده ساله که به اجبار به مردی به اسم حاج حمید فروخته می‌شه و بزرگ می‌شه و نقشه‌هایی می‌کشه که به رسوایی می‌رسه… و برای حاج حمید یک جنون می‌شه…   به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید! ارسال رتبه میانگین امتیاز 5 /

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان میرآباد pdf از نصیبه رمضانی

  خلاصه رمان:     قصه‌ی ما از اونجا شروع می‌شه که یک خبر، یک اتفاق و یک مورد گزارش شده به اداره‌ی پلیس ما رو قراره تا میرآباد ببره… میراباد، قصه‌ی الهه‌ای هست که همیشه ارزوهایش هم مثل خودش ساده هستند.   به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید! ارسال رتبه

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان راه سبز به صورت pdf کامل از مریم پیروند

        خلاصه رمان:   شیوا دختری که برای درس خوندن از جنوب به تهران اومده و چندوقتی رو مهمون خونه‌ی عمه‌اش شده… عمه‌ای که با سن کمش با مرد بزرگتر و پولدارتر از خودش ازدواج کرده که یه پسر بزرگ هم داره…. آرتا و شیوا دشمن های خونی همه‌ان تا جایی که شیوا به خاطر گندی که

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان نقطه سر خط pdf از gandom_m

  خلاصه رمان :       زندگیم را یک هدیه می دانم و هیچ قصدی برای تلف کردنش ندارم هیچگاه نمی دانی آنچه بعدا بر سرت خواهد آمد چیست… ولی کم کم یاد خواهی گرفت که با زندگی همانطور که پیش می آید روبرو شوی. یاد می گیری هر روز، به همان اندازه برایت مهم باشد. و هر وقت

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
3 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
نوشین
نوشین
3 ماه قبل

بابا مگه شماها بیکارید؟
ماهی یه بار بیاید بخونید.وژدانا همونم که بیاید، ۲ صفحه کامل نمیشه.
هی میگید کمه، کمه
شما کامنت نذارید تا به خودش بیاد و این کوفتی رو تمومش کنه

ریحان
ریحان
3 ماه قبل

بازم خدار شکر از تیغ کردن دست و پاش نگفت

بانو
بانو
پاسخ به  ریحان
3 ماه قبل

🤣 🤣 🤣 خدایی منم فک میکردم یه چند پارت بمونه تو حموم 🤣

دسته‌ها
3
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x