رمان خان زاده جلد سوم پارت 18 - رمان دونی

رمان خان زاده جلد سوم پارت 18

 

چطور باید به پدرم می فهموندم که خوردن این کبابا درست همزمانه با بالا آوردنشون
چطور باید بهش میگفتم دختر حامله است و دیگه نمیتونه این چیزا رو بخوره
چون حتی با بوش حالش بد میشه…

نمیدونم خدا چطور صدامو شنید مادرم وارد اتاق شد مظلوم بهش نگاه کردم و گفتم
مامان به خدا نمی تونم بخورم بوی کباب داره حالمو بد میکنه
معدم به هم میریزه میشه برام یه چیزی دیگه درست کنید

مادرم کنارم نشست و گفت
_خب بگو چی دلت میخواد هرچی بخوای همون درست می کنم دخترم…
فقط بگو چی می خوای کمی فکر کردم با تصور یک کاسه آش رشته درست جلوی روم انگار دلم ضعف رفت دستی روی شکمم کشیدم و گفتم
میشه برام آش رشته درست کنی خیلی دلم میخواد !
مادرم خندون از جاش بلند شد و گفت
_درست می کنم برات
توام اهورا دخترم و اذیت نکن نمیتونه بخوره خب یه لقمه بخوره بسشه
بردار بیار پایین پسرا جوری منتظر نشستن که نگو…

بابا با خنده یه لقمه به زور توی دهنم جا کرد و گفت
_حالا که دلش رشته میخواد عیبی نداره از این کباب می‌گذریم اما فردا صبحانه باید چیزی که من میگم و بخوری میدونی که من به فکر خودتم

چشم گفتم و سری تکون دادم که پدرم از اتاق بیرون رفت
حالمو‌بد می‌کرد اما این واقعیت بود که من دلم اش رشته میخواست الان دقیقا حال همون زنهای رو داشتم که یه روزی در مورد ویارشون حرف می زدن
منم یه زن بودم دلم این چیزارو می خواست …

دوباره گریه بود که مهمون چشمام شد و دوباره زنگ گوشی بود که منو وادار کرد اشکامو پاک کنم و به شماره شاهو نگاه کنم
با لرزی که توی صدام بود با بغضی که توی گلوم بود تماس و وصل کردم و صدای شاهو توی گوشم نشست.

_ حالت چطوره بهتری؟
معلوم بود خوب نیستی چرا حالت انقدر بد بود؟

گوشه لبمو جوییدیم و گفتم

وقتی تورو میبینم حالم بد میشه اگه تو دور ور من نباشی حالم همیشه خوبه
میتونستم از پشت تلفنم تصور کنم انگار کمی جابجا شد و به جای خلوتتری رفت که گفت

_ متاسفم لیدی تا آخر عمرت باید منو تحمل کنی چون تو مادر بچه ی منی…

با شنیدن این جمله چنان حالم بد شد احساس کردم دوباره دارم بالا میارم
با عصبانیت گفتم شنیدن صدات حالمو بد میکنه هر چی که تو بخوای هر کاری که بخوای می کنم ولی به من زنگ نزن
روبروی من نباش
میشه فقط پیام بدی ؟
کمی مکث کرد و گفت
_یعنی باور کنم تو دیگه عاشقم نیستی؟
از شنیدن صدام قلبت به تپش نمیوفته ؟
با با دیدن من دلت ضعف نمیره؟

از این که اینطور دست دلم رو خونده بود و خوب میدونست میبینمش و صداشو میشنوم چه حال و روزی دارم عصبی بودم
اما الان دیگه اون دختر عاشق پیشه نبودم
الان فقط یه دختر پر از درد بودم
با حال زاری زمزمه کردم
چی از جون من و زندگیم میخوای گفتی بچه رو نگه دارم گفتم باشه تا چند ماهگی می خوای نگهش دارم تا وقتی که شکمم بیاد بیرون و همه بفهمن میخوای همه بفهمن آبروم بره باشه این کارو می کنم

اما میشه هیچ وقت اون فیلم رو به کسی نشون ندی
به حرمت عشقی که به تو داشتم به حرمت علاقه ای که همه وجودمو نسبت به تو گرفته بود اونا رو پیش خودت نگه دار

نمیگم نابودشون کن از بین ببر شون نه فقط نگهشون دار و باهاشون منو تهدید بکن اما هیچ وقت از اونا استفاده نکن
به جون پدر و مادرم قسم میخورم حتی فقط با تهدید هرکاری که بگی می کنم
من اینقدر دختر ترسو یی هستم که تسلیمت باشم
سکوت کرده بود هیچ حرفی نمیزد و فقط به حرفام گوش می‌کرد
زمزمه وار گفت
_متاسفم که تو دختر اون زن و شوهری
متاسفم که تو داری تقاص میدی

همینا رو گفت و تماس و قطع کرد زیر پتو رفتم و دوباره به حال خودم گریه کردم باید خودمو برای روزای سختترو بدتری آماده می کردم
روز و شب خیلی زود می آمدند و می رفتن
همه چیز توی خونه عادی شده بود داستان خودکشیم کاملاً از یاد رفته بود و الان درست ۱۶ روز از اون موقع میگذشت
حس بدی که داشتم پابرجا بود از اون موقعی که به شاهو گفته بودم زنگ نزنه و جلوی چشمام نباشه زنگ نزده بود و به دیدنم نیآمده بود
فقط پیام می‌داد و مضمون همه ی پیام هاش پرسیدن حال منو بچه ای بود که توی شکممه
ترسی که توی وجودم ریشه کرده بود مثل خوره هر روز جونمو می خورد و نفسمو بند می‌آورد اما من هیچ کاری نمی تونستم بکنم
فقط به انتظار نشسته بودم تا ببینم عاقبت این همه بدبختی من چی میشه
میدونستم خانوادم از هم میپاشه میدونستم ابرویی که پدر و مادرم همیشه ازش دم می‌زدن از دست میره اما هیچ کاری از دستم بر نمیومد…

 

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 5 / 5. شمارش آرا 3

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان سکوت تلخ pdf از الناز داد خواه

    خلاصه رمان :         نیکا دختری که تو یه شب سرد پاییزی دم در خونشون با بدترین صحنه عمرش مواجه میشه جسد خونین خواهرش رو مقابل خودش میبینه و زندگیش عوض میشه و تصمیم میگیره انتقام خواهرشو بگیره.این قصه قصه یه دختره دختری که وجودش پر از اتشه پر از اتش انتقام دختری که میخواد

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان به نام زن

    خلاصه رمان :       به نام زن داستان زندگی مادر جوانی به نام ماهور است که در پی درآمد بیشتر برای گذران زندگی خود و دختر بیست ساله‌اش در یک هتل در مشهد به عنوان نیروی خدمات استخدام می شود. شروع ماجرای احساسی ماهور همزمان با آن‌چه در هتل به عنوان خدمات به مسافران خارجی عرضه

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان کابوک

    خلاصه رمان :     کابوک داستان پر فراز و نشیبی از افرا یزدانی است که توی مترو کار می‌کنه و تنها دغدغه‌ش بدست آوردن عشق همسر سابقشه… ولی در اوج زرنگی، بازی می‌خوره، عکس‌هایی که اونو رسوا میکنه و خانواده ای که از او می‌گذرن ولی از آبروشون نه …! به این رمان امتیاز بدهید روی یک

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان سقوط برای پرواز pdf از افسانه سماوات

  خلاصه رمان:   حنانه که حاصل صیغه ی مریم با عطا است تا بیست و چند سال از داشتن پدر محروم بوده و پدرش را مقصر این دوری می داند. او به خاطر مشکل مالی، مجبور به اجاره رحم خود به نازنین دخترخوانده عطا و کیامرد میشود. این در حالی است که کیامرد از این ماجرا و دختر عطا

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان قصه ی لیلا به صورت pdf کامل از فاطمه اصغری

      خلاصه رمان :   ده سالم بود. داشتند آش پشت پایت را می‌پختند. با مامان آمده بودیم برای کمک. لباس سربازی به تن داشتی و کوله‌ای خاکی رنگ کنار پایت روی زمین بود. یک پایت را روی پله‌ی پایین ایوان گذاشتی. داشتی بند پوتینت را محکم می‌کردی. من را که دیدی لبخند زدی. صاف ایستادی و کلاهت

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان طالع دریا

    خلاصه رمان:     من دنیزم اتفاقات زیادی و پشت سر گذاشتم برای اینکه خودمو نکشم زندگیمو وقف نجات دادن زندگی دیگران کردم همه چیز می تونست آروم باشه… مثل دریا… اما زندگیم طوفانی شد…بازم مثل دریا سرنوشتم هم معنی اسممه مجبورم برای شروع دوباره…یکی از بیمارارو نجات بدم… روانشو درمان کنم بیماری که دچار بیماریه خطرناکیه که

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
3 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
*
*
3 سال قبل

بعد دوهفته زحمت کشیدین با این ی ذره پارت واقعانکه😒😒😒

مریم
مریم
3 سال قبل
پاسخ به  *

آره واقعا😬

Mahshid
Mahshid
3 سال قبل
پاسخ به  *

ااووفف واقعا من عاشق این رمان و از فصل اول دنبالش کردم و الانم ک فصل سوم ولی شما هر چند هفته ی بار پارت گذاری میکنن و اونم خیلی کم خب زود تر دارت گذاری کنین و پارت ها تون رو هنر بیشتر کنین یکی مث من باید هر روز امتحان بده ولی فکرش روی رمانه تمرکز نداره

لطفا زود ب زود دارت جذاب کنین اونم پارت های طولانی تر

دسته‌ها
3
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x