رمان خان زاده پارت 32 - رمان دونی

رمان خان زاده پارت 32

 

با سری پایین افتاده گفتم
_دیگه بهتره این صحبتا رو نکنیم. منم عجله دارم می‌خوام برم..
راهمو سد کرد و گفت
_شنیدی که طلاق دادم مهتابو؟
فقط نگاهش کردم.که ادامه داد
_از ارث محروم ‌شدم حتی سوئیچ ماشینمم ازم گرفته
بی تفاوت گفتم
_خوب؟به خاطر من این طوری شد؟
چنگی به موهاش زد که کلافه گفتم
_فهمیدم جایی برای موندن ندارین منم دیگه نمیام توی این خونه یه جای دیگه برای خودم پیدا می‌کنم.
خواست بازوم و بگیره که با اخم دستم و عقب کشیدم و گفتم
_من،شما نیستم خان زاده که راحت خیانت کنم.ازدواج کردم و هر چی بشه به شوهرم خیانت نمی‌کنم. لطفا برید کنار.
عصبیش کردم و داد زد
_چرا نمی‌بینی؟چرا نمی‌فهمی چه عذابی دارم می‌کشم؟ نه اون مال و منال کوفتی نه مهتاب اهمیتی برام نداره من تو رو می‌خوام. به جهنم که عقد کردی با من بیا…با من باش جبران می‌کنم واست.
با اخم گفتم
_معلوم هست چی میگین؟ به همین راحتی امروز به یکی دیگه بگم بله و فرداش با یه آدم هوس باز…
سکوت کردم و نفس عمیقی کشیدم و گفتم
_از سر راهم برید کنار.
با اخم گفت
_من هوس بازم؟
_هستید که هر روز خیال میکنید عاشق شدید. مگه نگفتید من انتخابت تون نیستم و عاشق هلیایید؟هه ‌شما رو هوس زود گذرتون هم اسم عشق می‌ذارید.
خواستم از کنارش رد بشم که زودتر از من به سمت در رفت و با قفل کردنش نفسم و حبس کرد

به سمت پنجره رفت و کلید و از پنجره پرت کرد پایین.
دیگه رسما نفسم قطع شد.
خواست به سمتم بیاد که عقب عقب رفتم و گفتم

_اگه کاری بکنی قسم می‌خورم خودم و می‌کشم

روبه روم ایستاد و گفت
_من باید خیلی وقت پیش این کارو و می‌کردم اون وقت دیگه می خواستی هم نمی تونستی مال کس دیگه ای بشی.
اشکم در اومد و گفتم

_اهورا تو رو خدا… من دیگه زن تو نیستم زن فرهادم. دلت میخواد یکی این کارو با هلیا بکنه؟بذار برم لطفا…
چشماش و خون گرفته بود.خش دار گفت
_من حاضرم تو رو به هر شکلی به دست بیارم.
جلو اومد که نالیدم
_این طوری منو برای همیشه از دست میدی. بذار برم.
گرفته گفت
_یعنی میگی هلم بده دست یکی دیگه. آیلین من امشب میخواستم بدزدمت که با پای خودت اومدی.مانع نشو…
دستام و گرفت که با تمام توان جیغ زدم اما جلوی دهنمم گرفت.
وحشت زده نگاهش کردم که دکمه ی مانتوم و باز کرد و دستش به سمت کمربندش رفت

هلش دادم و دویدم سمت پنجره و بازش کردم.
تا قبل از اینکه دنبالم بیاد یه پام و از میله ی بالکن اون طرف گذاشتم که دادش در اومد
_چی کار میکنی؟
با اعصابی داغون داد زدم
_چی کار می‌کنم؟ میخوام خودم و بکشم. کاری کردی که حالم از این زندگی کوفتی بهم بخوره… به خاطر تو… به خاطر اینکه انقدر مرد نبودی که باهام بمونی و حالا هم انقدر مرد نیستی که پای انتخابت بمونی.
ترسیده گفت
_باشه بیا این طرف حرف می‌زنیم.میوفتی قربونت برم.
اشکام جاری شد و سرم و انداختم پایین که با احتیاط به سمتم اومد و بازوم و کشید.
تعادلم و از دست دادم اما اون محکم منو حبس کرد بین بازوهاش و نفس عمیقی کشید.
هلش دادم و گفتم
_دست به من نزن… هیچ وقت.
با درد چشماش و بست. جلو رفتم و گفتم
_من زن فرهادم نه تو…
به وضوح قفل کردن فکش و دیدم و ادامه دادم
_طوری به پاش میمونم و براش خانومی می‌کنم که بفهمی من مثل تو نیستم.
دستش مشت شد.
_عاشقش میشم. خوشبخت میشم. اون قدری که تو رو، تلخی‌هاتو اصلا یادم نیاد.

از لای پلک های بستش اشکی چکید که قلبم و به درد آورد.
عقب رفتم و گفتم
_دیگه پامم توی این خونه نمی‌ذارم. فکر کنم تنها چیزی که برات مونده مهریه ی منه.

چشماش و باز کرد و با حسرت به چشمام زل زد. به سمت در رفتم و دستگیره رو پایین دادم که آه از نهادم بلند شد..یادم رفته بود بی‌شعور در و قفل کرده!
با حرص گفتم
_بیا یه جوری این درو باز کن من مدرسم دیر میشه.
تکیه به دیوار زد و با اخم نگاهم کرد.
به در کوبیدم و داد زدم
_لعنتی… کلیدم انداختی پایین بیا این در کوفتی و بشکن باید برم.
از لجم به سمت تخت رفت و دراز کشید.گفت
_قفل اون ضد سرقته شکستنش کار من نیست.
ناباور نگاهش کردم و گفتم
_پس من چی کار کنم؟
بی تفاوت جواب داد
_مشکل خودته من که بی کارم می تونم تا شب بخوابم
عصبی داد زدم
_اهوووورااااا…
نگاهم کرد و با اون صدای لعنتیش کشدار گفت
_جان اهورا؟
تمام خشمم فروکش کرد و ساکت شدم.
خداروشکر صدای موبایلم در اومد.
نگاهی به صفحه ش انداختم و با دیدن اسم فرهاد روح از تنم رفت. حالا جوابش و چی بدم؟
اگر هم جواب نمی‌دادم نگران می‌شد.
تماس و وصل کردم و جواب دادم که گفت
_سلام رسیدی؟خوبی؟
لب گزیدم و آروم گفتم
_آره رسیدم.تو خوبی؟
_خوبم شکر نگرانت بودم کجایی؟
چشمم به اهورا افتاد که با اخم داشت نگاهم می‌کرد
صدام و آروم کردم و گفتم
_خونم فرهاد دیرم شده میشه بعدا بهت زنگ بزنم؟
اهورا که از جاش بلند شد رنگ از رخم پرید.
به این سمت اومد و همزمان فرهاد گفت
_حتما عزیزم مواظب خودت باش.
تا بخوام جواب بدم گوشیم از دستم کشیده شد.

🍁🍁🍁🍁🍁

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4 / 5. شمارش آرا 9

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان طلاهای این شهر ارزانند از shazde_kochool

    خلاصه رمان :     یه مرد هفتادساله پولداربه اسم زرنگارکه دوتا پسر و دوتا دختر داره. دختردومش”کیمیا ” مجرده که عاشق استادنخبه دانشگاهشون به نام طاهاست.کیمیا قراره با برادر شوهر خواهرش به اسم نامدار ازدواج کنه ولی با طاها فرار می کنه واز ایران میره.زرنگار هم در عوض خواهر هفده ساله طاها به اسم طلا راکه خودش

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان درجه دو

    خلاصه رمان :       سیما جوان، بازیگر سینما که علی رغم تلاش‌های زیادش برای پیشرفت همچنان یه بازیگر درجه ۲ باقی مونده. ولی ناامید نمی‌شه و به تلاشش ادامه می‌ده تا وقتی که با پیشنهاد عجیب غریبی مواجه می‌شه که می‌تونه آینده‌اش و تغییر بده. در مقابل پسرداییش فرحان، که تو حرفه خودش موفقه و نور

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان رثا pdf از زهرا ارجمند نیا و دریا دلنواز

  خلاصه رمان:     امیرعباس سلطانی، تولیدکننده ی جوانیست که کارگاه شمع سازی کوچکی را اداره می کند، پسری که از گذشته، نقطه های تاریک و دردناکی را با خود حمل می کند و قسمت هایی از وجودش، درگیر سیاهی غمی بزرگ است. در مقابل او، پروانه حقی، استاد دانشگاه، دختری محکم، جسور و معتقد وجود دارد که بین

جهت دانلود کلیک کنید
رمان هیچکی مثل تو نبود

  دانلود رمان هیچکی مث تو نبود خلاصه : آنا مفخم تک دختر خانواده مفخم کارشناس ارشد معماریه. بی کار و جویای کار. یه دختر شاد و سر زنده که با جدیت سعی میکنه مطابق میل پدرو مادرش رفتار کنه و اونها رو راضی نگه داره. اما چون اعتقادات و نظرات خانواده اش گاهی با اون یکی نیستن مجبوره زیر

جهت دانلود کلیک کنید
رمان ماه مه آلود جلد اول

  دانلود ماه مه آلود جلد اول خلاصه : “مها ” دختری مستقل و خودساخته که تو پرورشگاه بزرگ شده و برای گذروندن تعطیلات تابستونی به خونه جنگلی هم اتاقیش میره. خونه ای توی دل جنگلهای شمال. اتفاقاتی که توی این جنگل میوفته، زندگی مها رو برای همیشه زیر و رو می کنه؛ زندگی که شاید از اول برای مها

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان آشوب pdf از رؤیا رستمی

    خلاصه رمان :     راجبه دختریه که به تازگی پدرش رو از دست داده و به این خاطر مجبور میشه همراه با نامادریش از زادگاهش دور بشه و به زادگاه نامادریش بره و حالا این نامادری برادری دارد بس مغرور و … به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
26 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
گوگولی
گوگولی
2 سال قبل

دختره خیلی بیشعوره خب وقتی اهورا رو میخواستی بیشتر صبر میکردی به جای گوه بزنه به زندگیش اهورا هم که کلا بیمسئولیته وقتی با ایلین ازدواج کرد باید هواشو داشت نه این که دختره تصادف کنه و دیگه نتونه بچه دار بشه

Batool
Batool
4 سال قبل

چه نویسنده بی مسئولیت،

Batool
Batool
4 سال قبل

سلام، لطفاً فصل دوم پارت 33به بعد رابگذارید،، اینجوری ادم راخسته کردید
راستی ممنون رمان جالبی هست فقط، پارتها را زودتر بگذاری
تا کلافه نشینم

Tina
Tina
5 سال قبل

ادییین کارت دارم جواب بده زوووووود

mah
mah
5 سال قبل

به نظرم نسبت به رمان استاد خلافکار دیر تر پارتاش میان نمیشه زودتر بزارین

∅ⁿ
∅ⁿ
5 سال قبل

بیچاره آیلین باباش سکته کرد دیروز😐😐😐

مرجان
مرجان
5 سال قبل

دیر به دیر پارت میزارین کاش متنشو بیشتر میکردین ادم بدش میاد یه هفته منتظر بمونه بعد پنج خط بخونه حیف همه ی انتظاره

Bahar
Bahar
5 سال قبل

اه آخه چرا انقد کم پارت میزارین😣

Tina
Tina
5 سال قبل

ب نظرم خودشو مینداخ پایین میمرد اهورا میرف با هلیا فرهادم با مهتاب اینطور هم قشنگ میشد هم زود تموم میشد هم خلاصه والاه

A10A
A10A
5 سال قبل

منم دلم واسه اهورا میسوزه

sima
5 سال قبل

اههههه این ایلین چرا اینجوری میکنه خو داره میبینه ک اهورای بیچاره عاشقشه خودشم عاشق اهوراس

BAHAR
BAHAR
5 سال قبل

من دلم برای اهورا میسوزه درست که اشتباه کرده بود
اما بعدش عاشق آیلین شد به نظر آیلین باید با اهورا
ازدواج کنه چون خودشم عاشق اهوراست

مرجان
مرجان
5 سال قبل
پاسخ به  BAHAR

منم دلم واسش سوخت بیچاره گناه داره

مرجان
مرجان
5 سال قبل
پاسخ به  BAHAR

😭😭😭😭😭😭

A10A
A10A
5 سال قبل
پاسخ به  BAHAR

منم دلم واسه اهورا میسوزه

Fatemeh
Fatemeh
5 سال قبل

چن پارته؟؟؟

Fatemeh
Fatemeh
5 سال قبل

لعنت بهت بابا دیوونم کردی کامل بزار ،بیخیال شیم بهتره ها آدم بدش میاد بخونه دیگه مسخره کردی

مرجان
مرجان
5 سال قبل

دختره ی نفهم کاش خوشو مینداخت همه رو راحت میکرد

مرجان
مرجان
5 سال قبل

کاش خودشو مینداخت دختره ی احمق همه رو مسخره کرده

مرجان
مرجان
5 سال قبل

ای کاش خودشو پرت میکرد پایین

Narges
Narges
5 سال قبل

نویسنده رمان یه کاری کردی ادم بدش میاد رمان بخونه پارت بزار دیگع اه

Nemsis
5 سال قبل

رمان خیلی خوبیه😍❤

Nemsis
5 سال قبل

تازه داره جالب میشه واقعا خیلی حال کردم که همه ارث اهورا رو ازش گرفتن خیلی زورگوعه حقشه….کل این رمان چند پارته؟رمان خیلی خوبیه واقعا مرسی❤

دسته‌ها
26
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x