از ترس نگاهش چسبیدم به دیوار.
اولین بار بود این طوری می دیدمش.تا این حد عصبی و پریشون…
با خشونت داد زد
_باهاش بودی؟
تڪونی از فریادش خوردم. به سمتم اومد و بازوم و محڪم توی دستش فشرد و این بار نعره زد
_جواب منو بده باهاش بودی؟
نگاهش ڪردم. چند بار از خیانت هاش رنج بردم؟
چند بار به دستش خرد شدم و شڪستم؟ چرا این بار من نشڪنمش؟
همون لحظه سامان وارد اتاق شد و نگاه معناداری به سمتم انداخت.
به چشمای قرمز اهورا زل زدم و سر تڪون دادم.
نفسش آشڪارا قطع شد و چند لحظه ناباور نگاهم ڪرد.
از حالت صورتش ترسیدم…سامان لبخندی از سر پیروزی زد و گفت
_حالا ڪه مطمئن شدی خان زاده! عاقبت ناموس دزدی اینه ڪه یه روز ناموس خودت…
حرفش با لگدی ڪه اهورا توی صورتش زد قطع شد. جیغ بلندی ڪشیدم. قبل از اینڪه محافظا جلوش و بگیرن اسلحه ی یڪیشون و ڪشید و سمت سامان نشونه رفت.
ترسیده اسمش و صدا زدم اما اون حتی یڪ ثانیه هم صبر نڪرد و صدای شلیڪ با صدای جیغم یڪی شد.
در کسری از ثانیه سامان نقش بر زمین شد.
خواستم به سمتش برم که اسلحه ی اهورا این بار منو نشونه رفت.
توی چشماش یه خشمی بود که مطمئن بودم به منم رحم نمیکنه.
دستام روی شکمم نشست و ترسیده نگاهش کردم.
اسلحه توی دستش لرزید و همون لحظه یکی از محافظا باهاش درگیر شد و چند نفر هم دور سامان جمع شدن.
سر خوردم کنار دیوار و به اهورا که اسیر دست چند نفر شده بود و فریاد میزد نگاه کردم.
میخواست منو هم بکشه…اگه جلوش و نمیگرفتن منو هم میکشت. حتی بچمونو…
چشمام سیاهی می رفت و به سختی خودم و نگه داشته بودم تا پس نیوفتم.
با لرز به خون کف اتاق زل زدم،سامان و برده بودن اما خون هاش هنوز روی زمین بود.
چه غلطی کردم من؟ با دروغم گند زدم به همه چی…
اگه بمیره؟ اگه سامان بمیره؟
درد بدی زیر دلم حس کردم و بین پاهام خیس شد.
خیلی زود شلوار کرم رنگم از خون قرمز شد و وحشت تمام وجودم و گرفت.
حس کردم دنیا جلوی چشمم سیاه شد. به سختی نالیدم
_بچم
و دیگه چیزی نفهمیدم
* * * * * *
با ناله چشمام و باز کردم.توی یه اتاق نا آشنا بودم.
سر که چرخوندم متوجه شدم توی اتاق بیمارستانم….
ناله ای کردم،هیچی یادم نمیومد. اینکه چرا اینجام؟
چشمام و بستم و به مغزم فشار آوردم.
کم کم همه چی جلوی چشمم اومد و دلم هری پایین ریخت..
دستم و روی شکمم گذاشتم.. بچم!
خداروشکر در باز شد و پرستاری اومد داخل.
با دیدنم لبخندی زد و گفت
_بیدار شدی عزیزم؟
وحشت زده پرسیدم
_بچم؟بچم چطوره؟
خیره نگاهم کرد و گفت
_وضعیت اصلیت و باید از دکتر بپرسی اما… بچه تو از دست ندادی نگران نباش!
نفس آسوده ای کشیدم.
برای چک کردن وضعیتم به سمتم اومد که نگران گفتم
_یه آقایی و نیاوردن اینجا که تیر خورده باشه؟
سر تکون داد
_آره با خودت آوردنش همین بیمارستان.
با هزار ترس و لرز گفتم
_خوب؟ زندست؟
سر تکون داد
_آره اما وضعیت نگران کننده ای داره. تو فعلا استراحت کن برات یه آرام بخش تزریق میکنم.
از نگرانی تنم یخ زده بود. اگه میمرد… اهورا تا آخر عمرش توی زندون میموند.
یا شاید هم اعدامش میکردن.
لرز به تنم افتاد.یعنی غیرتش تا این حد براش اهمیت داشت؟
گوشام و گرفتم تا عربدههاش ڪمتر دلم و بسوزونه :
_عوضی… عوضیا…چه طور تونستین؟به خاطر شما داداشم رو تخت بیمارستانه… به خاطر تو!خدا لعنتت ڪنه.
اشڪام بی اختیار جاری شدن.وضعیت سامان وخیم بود.دڪترا گفته بودن هر لحظه منتظر خبرش باشین.
هلیا از فرط گریه نفسش در نمیومد.
بی جون هق زد
_نباید بمیره… حق منه بمیرم نه اون!
دلم بدجوری میسوخت.
ڪاش نمیره خدایا… ڪاش سامان نمیره!
اهورا به جرمش اعتراف ڪرده بود و حالا تحت بازجویی بود.
اما تا اونجایی ڪه از وڪیلش شنیده بودم هیچ حرفی نمیزد.
حتی یڪ ڪلمه! روزه ی سڪوت گرفته بود.
از جام بلند شدم و به سمت هلیا رفتم.
دلداری دادن بلند نبودم
حرفی هم برای گفتن نداشتم برای همین به سختی گفتم
_میدونم هیچ حرفیم دوای دردت نمیشه اما میخوام بدونی من هیچ ڪدوم از اینا رو نخواستم.
حرفم و زدم و از ڪنارش رد شدم.
با اشڪ به سمت در بیمارستان رفتم ڪه گوشیم زنگ خورد
نگاه به صفحه ش انداختم. وڪیل بود…
تماس و وصل ڪردم ڪه صدای نگرانش توی گوشم پیچید
_الو آیلین خانوم میتونید فوری تشریف بیارید؟اهورا خان…
خشڪم زد و وحشت زده گفتم
_اهورا چی شده؟
_نمیدونم به خدا… یه دفعه صدای داد و بیدادش از توی بازداشتگاه اومد وقتی هم درو باز ڪردن دیدن سرش غرق خون شده.مثل اینڪه دچار جنون شده و سرش و ڪوبونده به دیوار. الانم داریم منتقلش میڪنیم بیمارستان.
🍁🍁🍁🍁
به این رمان امتیاز بدهید
روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!
میانگین امتیاز 4.9 / 5. شمارش آرا 7
تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.
اگه قرار نیس پارت بزاری بگو
مدیر گرامی لطفن🙌 پارت جدید میزارید••••
شاید باور نکنید من خودم یچیزی اون زمان دوستداشتم{که بعدن حتمن بهش اِشاره میکنم ) و یسری چیزها رو نه امامن میخوام یکار جالبی بکنم😉😀😁
ممنون از حمایت دوست عزیزk.ولی دوستان نیوشا و لی لی خیلی تابلو توهین کردن و با این توجیح الکی نمیشه مخفی کرد به هر حال ماهم مال این عصریم و می فهمیم چی به چیه.تاسف واسه طرز فکر قجری، چند تیکه کلمه عربی و خاتون های قجری عصبانی جز توهین چیزی نمیتونه باشه پس دیگه ادامه ندیم بهتره.امیدوارم رمان بهتر از گذشته پیش بره.
از دوست عزیز نازنین هم ممنونم خوشحالم که هم نظریم.
ممنون از حمایت دوست عزیزk.ولی دوستان نیوشا و لی لی خیلی تابلو توهین کردن و با این توجیح الکی نمیشه مخفی کرد به هر حال ماهم مال این عصریم و می فهمیم چی به چیه.تاسف واسه طرز فکر قجری، چند تیکه کلمه عربی و خاتون های قجری عصبانی جز توهین چیزی نمیتونه باشه پس دیگه ادامه ندیم بهتره.امیدوارم رمان بهتر از گذشته پیش بره.
پس پارت جدید کوووووووو؟؟؟؟؟!!!!!!!!!
یچیزی جاافتاد•فراموش کردم) مانظراتمون اینجا میذاریم(منظورم همههههه رمانهاست نه فقط یه رمان خاصّ ) خوب حتمن متوجه چیزی شدیم که شاید نویسنده بنده خدا نشده یا مثلن یه تذکری میدیم یا شاید یه نصیحت دوستانه و خواهرانه یا یه کمک یا یه همفکری چیزی○○○ ما خدایی ناکرده قصد ف•ض•و•ل•ی یا جسارت نداریم (خوده من به شخصه خیییلی از این روش خوشم اومد و از مدیرگرامی ممنونم اینجوری ما راحت میتونیم باهم دیگه رمان تجزیه تحلیل کنیم مثل؛فیلم•سریال رمانهاروهم نقدشون کنیم /تبادل نظرکنیم/ و بانظرات و سلایق هم آشنابشیم و حدس میزنم🤔 شاید یسری نویسنده های عزیز هم نظرات مارو بخونن ) خوده من هم و•س•و•س•ه شدم بعدن شاید در آینده رمان آنلاین بنویسم و••••• 😉😀😁😆😅😄😃😇😘😍😎😋😊😙😚☺🙂🤗🙄☺😊✌👍👌💘❤💙💗💖💕💔💓💝💞💟❣
سلام دوستان.چرا انقدر بحث و جدل و توهین به اعتقادات.نظر هر کی واسه خودش محترمه.اختیار دست نویسنده هست که چه جوری داستانو پیش ببره. این دوستمون هم گفته کاش از بین بره نه اینکه نظرشو تحمیل کنه.
به نظر منم بعضی جاها زشتی یه کار موجه جلوه داده شده و به نظر عادی میاد که این خیلی بده. لفظ خاتون و قجر هم واقعا زشته.
دقیقن با این حرفتون درباره سلیقه و نظر شخصی موافقم(تفاوت درسلیقه ها امریست کاملن عادی و نرمال○○○) واینکه نویسنده همه چیز تعیین میکنه و اختیارصدرصد رمان دست اونه اینم کاملن صحیح ودرست•••• امادوست عزیز اولن؛
قاجاریه•••• یکی از سلسله های حکومتی خودمون/ پ• ا•د•ش•ا•ه•ی ایرانی/ بوده فکرکنم همه اینو تو کتاب تاریخ مدرسه خونده باشیم /مگر اینکه شما۴۰تا۴۹سالتون باشه که کتاب تاریخ* راهنمایی و دبیرستان یادتون نیاد چون حتی من۲۵ساله خوب کتابهای تاریخ یادم میاد/ درست افکارشون مال قرون عهده عتیق یا قرون وسطابود اما خوب یا بد مال خوده مابود نمیشه اِنکارش کرد👈(به هیچ وجه ) دومن؛ شما وقتی معنی یک چیزی رو نمیدونید لطفن و خواهشن نَگین زشته عیبه•••• درست تو کتابهای تاریخی نگفتن اما ما تو سریالهای تاریخی زیادی دیدیم در گذشتگان به خانم میگفتن خاتون / تازه اسم دختر هم هست / حتی به بعضی زنهای ش•ا•ه•ا•ن یا سلاطین هم این لقب خاتون رو میدادن (من از خودم درنمیارم😕 دیدم که میگم○)
نیوشای عزیز
اول سلام
دوم اینکه هر کلمه در هر زمان خاص خودش معناش تغییر میکنه
مثلا خر در گذشته به معنی بزرگ بوده به همین دلیل خرگوش یعنی بزرگ گوش
شاید در گذشته معناش اونطوربوده ولی امروز اگه به کسی بگی خر قطعا نمیاد فکر کنه که شما منظورتون این بوده که اون شخص بزرگیه
و هم ما و هم شما میدونیم که الکی به کسی خاتون نمیگن چون امروزه تعریف مشخصی (چه غلط چه درست)از خاتون و عهد قجر داریم (البته نوع بیانتون میرسونه که شما با فرهنگ هستید و شعور بالایی دارید و قصد توهین ندارید)
اما حتی اگه معنای تحت اللفظی باشه هم عهد قجر مال قدیما بوده پس این به خودی خود این منظورو میرسونه که عقاید شما هم قدیمی شده
در صورتی که چیزی که درسته در طول زمان درستی خودش رو از دست نمیده
مثلا اگه الان دزدی در جوامع اسلامی درست نیست و گناه و جرمه ، در گذشته هم درست نبوده و کسی دوست نداشته اموالش سرقت بشه .همین طور در جوامع غربی هم دزدی جرم محسوب میشه این نشون میده حق و باطل ثابت هستند ولی مردم با عمل به اون آشکار و با عمل نکردن به اون پنهانش میکنن و گذر زمان علت نمیشه چیزی که درسته غلط بشه
ممنونم که این متن رو میخونید^_^
شما درست میفرمایید کاملن صحیح با۹۵درصد حرفتون موافقم☺🙂 (شما لطف دارید به بنده😀😁🤗) اما نمیدونم چرا من خودم با کلمه؛ خاتون هیچ مشکلی ندارم(شایدچون تو فیلمهاو آهنگهاشنیدم برام عادی شده○○○ حتی توبعضی رمانهای تاریخی مثل سلطانه و•••• ) حتی اگرشخص یا کسی به من بگه خاتون من خودم همون خانم تلقی میکنم و اصلن ناراحت نمیشم /کما اینکه مادره خودم بعضی اوقات شوخی به من میگه خاتون چشم عسلی(اسم یه آهنگ قدیمی بوده○○○) / یه دلیل دیگش هم اینکه من خودم عاشق بیشترچیزهای قدیمی•کلاسیک و نوستالژی هستم و این کلمه برام نوستالژی جالبی به همراه داره😉😀😁🤗😘😚😙😎 اما•••• بچه ها و دوستان عزیز اگر بهشون برخورده صمیمانه پوزش میخوام😳😵😨
خیلی ممنونم از برخورد محترمانه شما دوست با فرهنگ
اعتقادات و فرهنگمون قجریه؟ پس دیگه ازدواج و طلاق چه معنی میده اینطوری هر کی دلش خواست با هر کی زنا کنه و بگه تفکرم مدرن شده.واقعا که من متاسفم. در ضمن این فقط یه داستانه نه واقعیت. بنده هم نظر شخصیمو گفتم و مخاطبم نویسنده بود.
با نظر 2 دوست عزیز نازنین و سما کاملا موافقم
همون طور که میدونید هرکسی مجازه نظرشو بگه البته با رعایت موازین ادب و فکر نمیکنم سمای عزیز از این محدوده پا فراتر گذاشته باشن .دوستان گلم لطفا به نظرات هم احترام بذارید . به هر حال ایشون اونطوری می پسندن
خود منم اونطوری میپسندم ولی دلیل نمیشه به اعتقاداتم توهین بشه دوستای عزیزی که اینقدر براشون مهمه که نظر هرکسی برای خودش مهمه باید بدونن اعتقاد هر کس هم براش بیشتر مهمه
مثلا اگه چند روز دیگه همین به قول شما عقاید عهد قجری مد بشه شما میشید خاتون های قاجاری؟؟؟؟؟؟
این لفظتون اصلا قشنگ نبود و به من که برخورد والا بقیه رو نمیدونم
همون طور که ما برای شما و عقایدتون احترام قائلیم ، خیلی خوب میشه که این احترام رو متقابلا دریافت کنیم
یچیزی رو فراموش کرده بودم بگم نظر و سلیقه همه بچه ها و دوستان عزیز محترم😉😀😁👍👌✌💙💗💖💕💔💓💝💞💟❣
یچیزی بگم بخندین حالا شما میگید ز•ن•ا•ز•ا•د•ه من میگم اگه این بچه اینطوری نبود بچه زنوشوهر بود حتمن سقط میشود مثل بعضی از این فیلمها طرف مرده زن داره م•ع•ش•و•ق•ه هم داره بچه زنش سقط میشه اما بچه دوستدخترش صیح و سالم به دنیا میاد•••• 😕
بچه زنا زاده چه گناهی کرده گناه از طرف ÷در مادره نه بچه و قبلا اینا باهم زن و شوهر بودن همه جای همو دید زدن چن تیکه کلمه عربی چی رو تغییر می ده واقعا برای طرز فکر عهد قجری تون متاسفم
من هم خوشم نمیاد دوست عزیزم یعنی ما هم بد میدونیم اما من اجازه ندارم(بهتربگم به خودم این اجازه رونمیدم🚫☡) به تفکر بقیه بی احترامی کنم هرشخص یاکسی نظره خاصه خودشو داره گلُم🖐 وااااای عاشق اون کلمه عهده قجری که گفتی شودم🤗😍😘😚😙 این تیکه رو واقعن خوب اومدی😉😀😁 اما دوست عزیز مواظب باش الان خاتون های قاجاری عصبانی میریزن سرت😕🤒🤕
اما یچیزی رو خیییلی درست گفتی اون بچه چه گناهی کرده😕😯🤐😵😳😨 کاملن بیگناه و بی تقصیره••• دربعضی مواقع تقصیر هر۲طرف والدین/هم مادر هم پدر/ اما در یسری مواقع تقصیر پدرهههه که به اون میگن:/ت•ج•ا•و•ز/ 👀👣👺👿
من با نظر دوستان موافقم زودتر جمعش کنه بهتره و اونایی که میگن که رمانو نخونین باید. بگم هرکی نظر خودشو داره واین سایت متعلق به همه هست پس هرکسی میتونه نظر خودشو بنویسه شما که خیلی دلتون میخاد مثبت نظر بدین اون به شخصیت و سلیقه شما ربط داره پس نگین نخونین چون اختیار هرکسی دست خودشه و شما نمیتونید امر و نهی کنید
نویسنده عزیز فک کنم دچار چند شخصیتی شده شماها خودتون رو ناراحت نکنید😂😂😂
روزتون خوش
آیلین هم تکلیفش با خودش هم معلوم نیس. یه جوری میگه بچم که…
من هم با نظر دوستان موافقم.هر سری یه اتفاق بد میفته بیچاره خواننده گیج و سر در گمه.نویسنده عزیز لطفا دیگه جمع و جورش کنین خیلی کسل کننده شده.کاش اون بچه زنا زاده از بین بره
تو اون رمان؛تقاص•••• دختره/رزا/ یه بار زیر کتک همینطوری به خ•و•ن•ر•ی•ز•ی افتاد بچه ۸•۹ ماهش مُرد بعد این دختره هم زیر انواع شکنجه /جنین ۲تا۴ ماهش هیچی نمیشه/ فقط محض تفنن یکم به خ•و•ن•ر•ی•ز•ی میوفته خییییلی جالب بعد هم غش میکنه تو بیمارستان چشماش باز میکنه داد میزنه بچم بعد پرستارودکتره میان میگن نگران نباش حالش خوبه خوب عجب🤔😐😑😶😣😥😮🤐😫😓😒🙁😜😕🤒🤕😷😔😯😲😞😟😤😩😬😰😦😧😩😳😵😡😠😨😖😢 فکرکنم مطهره هم تو رمان عشق فراری استاد همینطور شده بود عین آیلین
هیچ کدوم از رمان ها برطبق واقعیت نیست حتی یه ذره جنبه واقیت نداره همش چرت و پرت
نه به کسی که رمان روتا۴فصل الکی به هم ربط میده نه به این خانوم که برای نوشتن حتی نمی تونه رمان رو جمع کنه
اهوراو ایلین باید بهم برسن
ولی اهورام حقشه
کی رمان تموم میشه
دوستان عزیز اگه دوس ندارین رمانو چرا خودتونو زجر میدین خب نخونین و لطفا توهینم نکنید تو این اوضاع ما آدممممم باشیم لطفا مرسی از نویسنده ی عزیز 💗
آخه میدونی دوست عزیز
ما کلی از زمانمون رو گذاشتیم براش
اولاش خوب بود نمیدونستیم که آخرش همه کلا در حال ریدنن هر پارت جدید آیلین یه کار اشتباه میکنه 😑
تو هم باشی واسه زمان به هدر رفتن ناراحت میشی
اینا هم دستشون به جایی بند نیست محبورن ناراحتیشون رو با کامنت ابراز کنم😐
دوستان این حرفا چیه میزنید اگه واقعا دوس ندارید این رمانو خب نخونین کسی ک مجبورتون نکرد
من خیلی این رمانو دوس دارم
هر دفعه میاید کامنت میزارید همین حرفای تکراری رو میزنید که چرته زود تر تمومش کنید و ازین حرفا خو نخونید وااللله
به عنوان خواننده این رمان و کسی که ماه ها وقت گذاشته برای خواندن این رمان حق نظردهی داریم وگرنه اصلا گزینه پاسخی بگذارید رو ادمین نمیداشت شما بخون و از رمان لذت ببر بعدم برای نویسنده کامنت مثبت بزار کار به کسی نداشته باش