رمان خان زاده پارت 52 - رمان دونی

رمان خان زاده پارت 52

 

با پرویی ادامه داد:
_اون قدر ادا و اطوار اومدی ببین دیگه…ارباب هرگز این بچه رو به عنوان نوه ی خودش قبول نمی‌کنه. منم همین طور!
خونم به جوش اومد و گفتم
_اوهوم نمی‌کنه. همون طوری که تویی که زنشی و حتی به عنوان کلفت خونشم قبول نداره.اصلا معلوم نیست کجاست!
با خشم به سمتم اومد و غرید
_تو چی داری می‌گی دختره ی عوضی؟
موهام و از روی شالم توی مشتش گرفت
در حالی که سعی داشتم موهام و از دستش آزاد کنم با تحقیر ادامه دادم
_حرف حق و میزنم. حداقل پسرت منو با زور و تهدید آورده اینجا… اما تو که راه رفتنت بازه سالها چپیدی تو این خونه. در صورتی که همه میدونن ارباب خیلی وقته حتی نگاتم نمیکنه.
موهام و ول کرد و خواست سیلی بزنه توی گوشم که دستش و گرفتم و محکم فشار دادم.
با فکی قفل شده غریدم
_یه درصدم واسم اهمیت نداره که دخترم و نوه ی خودتون ندونید.شما خیرتون به پسرتون نمیرسه چه برسه به نوه تون.
عصبی دستش و کشید و به دخترم نگاه کرد و دیوانه وار گفت
_اما شرم به یه حروم زاده میرسه.
تا بخوام منظورش و بفهمم به سمت مونس دوید و بالش و روی صورتش گذاشت

جیغ بلندم همزمان شد با صدای داد اهورا
_چی کار داری می‌کنی تو؟
قبل از من خودش و به مادرش رسوند و تند هلش داد عقب.
وحشت زده به مونس نگاه کردم که داشت گریه می‌کرد.
خداروشکر که اهورا به موقع مادرش و کنار زد.
در حالی که صدام میلرزید به وحشت گفتم
_می‌خواست بکشتش!
مونس و بغلم کردم و با گریه سرم و به طرفین تکون دادم
_من اینجا نمیمونم.
اهورا با خشم داد زد
_چی کار داشتی میکردی تو؟؟؟
مادرش با موش مردگی شروع کرد به گریه کردن و گفت
_حرفای خیلی بدی بهم زد خان زاده. گفت که این بچه مال تو نیست!
با این حرفش اهورا مثل شیر غرش کرد
_چرا داری چرند میگی تو؟من خودمم نمیدونم توله تو شکم کی کاشتم؟ قبلا هم این حرفو زدی گفتم این دختر مال منه!
از رو نرفت و گفت
_آخه تو خیلی وقته طلاق گرفتی!
به من نگاه کرد. طوری که انگار داره به یه آدم هرزه نگاه می‌کنه.
اهورا با خشم داد زد
_اگه بلایی سر اون بچه میومد چی میشد؟ هوم؟
به صورت معصوم دخترم نگاه کردم و متاسف گفتم
_خدا ازتون نگذره. من حتی یه لحظه هم این‌جا نمی‌مونم.
مونس و روی زمین گذاشتم و وسایلا رو تند تند توی ساک چپوندم.
منتظر اعتراض اهورا بودم اما هیچی نگفت.
مونس و حاضر کردم و از اتاق بیرون رفتم.
اهورا پشت سرم اومد و هنوز کفشامو نپوشیده بودم بازوم و گرفت.

برگشتم و غریدم
_نگو که هنوزم می‌خوای اینجا بمونم!
با اخم گفت
_نه…ولی لازم نکرده با بچه تنها راه بیوفتی تو روستا!با هم میریم.
رو کرد سمت مادرش و با تحکم گفت
_راجع همه ی اینا حرف می‌زنیم مامان!
نذاشت مادرش بازم مظلوم نمایی کنه و دستم و گرفت.
با وجود تمام این اتفاقات باز هم از گرفتن دستش ته دلم لرزید
دنبالش کشیده شدم.
در ماشین و برام باز کرد.
سوار که شدیم بی معطلی گاز داد. هنوز هم از یادآوری اون لحظه دلم میلرزید.
زنیکه ی دیوونه کم مونده بود دخترم و بکشه!
فکر میکردم می‌خواد بره شهر اما مسیر برعکس و رفت و کمتر از ده دقیقه جلوی یه کلبه نگه داشت.
متعجب گفتم
_اینجا کجاست اهورا؟
جوابم و نداد و پیاده شد.در سمت منو باز کرد و مونس و از دستم گرفت.
سرد و کوتاه گفت
_پیاده شو.
اون قدر کنجکاو بودم که مقاومتی نکردم و پیاده شدم
در کلبه رو باز کرد.پشت سرش وارد شدم و متعجب مات اطراف شدم

با این که کوچیک بگو اما فضای خیلی قشنگی داشت.
جلو رفتم و لبه ی تخت یه نفره نشستم و گفتم :
_چرا اومدیم این‌جا؟
جوابم و نداد و به جاش هیزم توی شومینه انداخت.
تصمیم گرفتم منم مثل خودش برخورد کنم! هم گناهکار بود و هم طلبکار عوضی!
بدون در آوردن شالم روی تخت دراز کشیدم و ملافه رو کشیدم روی خودم.
چشمام و بستم اما همش صحنه ی مردن دخترم جلوی چشمم میومد.
مونس و بیشتر به خودم نزدیک کردم و با کلی فکر و خیال بالاخره تونستم خودم و آروم کنم و در نهایت کم کم خوابم برد.

* * * * *
سرکی به بیرون کشیدم… خداروشکر هنوز نیومده بود.
آب از موهام می‌چکید و داشتم یخ میزدم. یه حوله ی کوچیک آورده بودم که تونستم دور تنم ببندمش!
از اونجایی که مونس داشت گریه می‌کرد وقت پوشیدن لباسامو نداشتم برای همین از حموم بیرون اومدم و خودمو به مونس رسوندم.
فکم از سرما می‌لرزید. چون تنم خیس بود نمی‌تونستم بغلش کنم.
کنارش دراز کشیدم و بهش شیر دادم.
داشتم با لذت نگاهش می‌کردم و باهاش حرف می‌زدم که دست گرمی رو روی رون پام حس کردم.
جیغ خفه‌ای کشیدم و سرم و برگردوندم. با دیدن اهورا و چشمای قرمزش که به من دوخته شده بود… نفسم گرفت.
سر و وضعم افتضاح بود.
با اون حوله ی کوچیک دراز کشیده بودم و حوله بالاتر رفته بود و سینه‌هام به خاطر شیر دادن به مونس بیرون افتاده بود و موهای خیسم توی صورتم ریخته بود.
بدتر از اینم ممکن بود؟
با لکنت گفتم
_گگفتی ششب میای که…

با اخم نگاهش و ازم گرفت.
خواستم بلند بشم اما دلم نمیومد وقتی مونس انقدر قشنگ شیر می‌خورد ازش بگیرم.از طرفی با اینکه اهورا پشتش و بهم کرده بود اما خیلی معذب بودم.
از اونجایی که کلبه هیچ اتاقی نداشت روی صندلی کنار شومینه در حالی که پشتش به من بود نشست.
یه کم خودم و جمع و جور کردم و تا ‌شیر خوردن مونس هزار بار از شرم سرخ و سفید شدم. باز شانس آوردم که پشتش بهم بود.
به هر زحمتی بود مونس شیر خورد و خوابید
بلند شدم.
از اونجایی که شانسم خیلی خوشگل بود لباسامو درست روی صندلی مقابل اهورا گذاشته بودم
لبم و گاز گرفتم. حالا که اون نگاهم نمی‌کرد با رفتن جلوش خیال می‌کرد من تمام این کار ها رو عمدا انجام میدم.
دلو به دریا زدم و به سمتش رفتم.
متوجهم شد. بی اعتنا بهش از کنارش گذشتم. خم شدم که موهام توی صورتم ریخت.
لباسام و برداشتم. قصد داشتم برگردم توی حموم و عوضشون کنم که مچ دستم و محکم گرفت.
ضربان قلبم اوج گرفت…بدون نگاه کردن بهش سرسنگین گفتم
_ول کن!
چند لحظه به صورتم نگاه کرد. چشماش علنا قرمز شده بود و قفسه ی سینه‌اش به تندی بالا و پایین می‌رفت.
مچ دستم و از دستش کشیدم و تند به سمت حموم قدم تند کردم.
وارد شدم و پرده ی حموم رو کشیدم.
نفسام به شماره افتاده بود.
نگاهش خیلی سنگین بود، در عین نفرت پر بود از حس نیاز… من این نگاه اهورا رو خیلی خوب می‌شناختم.
نفسم و فوت کردم.
لباسام و روی رخت آویز گذاشتم. لباس زیرم و برداشتم که همزمان بازوم با شدت کشیده شد و محکم به دیوار کوبیده شدم و با قرار گرفتن لب های داغی روی لب هام چشمام تا آخرین حد ممکن باز موند

🍁🍁🍁🍁🍁

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.6 / 5. شمارش آرا 7

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
رمان ازدواج اجباری

  دانلود رمان ازدواج اجباری   خلاصه : بهار یه روز که از مدرسه میاد خونه متوجه ماشین ناشناسی میشه که درخونشون پارکه که مسیر زندگیش و تغییر میده… پایان خوش   به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید! ارسال رتبه میانگین امتیاز 0 / 5. شمارش آرا 0 تا الان رای

جهت دانلود کلیک کنید
رمان فرار دردسر ساز
رمان فرار دردسر ساز

  دانلود رمان فرار دردسر ساز   خلاصه : در مورد دختری که پدرش اونو مجبور به ازدواج با پسر عموش میکنه و دختر داستان ما هم که تحمل شنیدن حرف زور نداره و از پسر عموشم متنفره ,فرار میکنه. اونم کی !!؟؟؟ درست شب عروسیش ! و به خونه ای پناه میاره که…   به این رمان امتیاز بدهید

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان قتل کیارش pdf از مژگان زارع

  خلاصه رمان :       در یک میهمانی خانوادگی کیارش دولتشاه به قتل می رسد. تمام مدارک نشان می دهند قاتل، دختر نگهبان خانه است اما واقعیت چیز دیگریست… پایان خوش به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید! ارسال رتبه میانگین امتیاز 0 / 5. شمارش آرا 0 تا الان

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان پینوشه به صورت pdf کامل از آزیتا خیری
دانلود رمان پینوشه به صورتpdf کامل از آزیتاخیری

    دانلود رمان پینوشه به صورت pdf کامل از آزیتا خیری خلاصه رمان :   چند ماهی از مفقود شدن آیدا می‌گذرد. برادرش، کمیل همه محله را با آگهی گم شدن او پر کرده، اما خبری از آیدا نیست. او به خانه انتهای بن‌بست مشکوک است؛ خانه‌ای که سکوت طولانی‌اش با ورود طاهر و سوده و بیوک از هم

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان شب از ستاره ها تنها تر است به صورت pdf کامل از شیرین نورنژاد

            خلاصه رمان :   مقدمه طرفِ ما شب نیست صدا با سکوت آشتی نمی‌کند کلمات انتظار می‌کشند من با تو تنها نیستم، هیچ‌کس با هیچ‌کس تنها نیست شب از ستاره‌ها تنهاتر است… طرفِ ما شب نیست چخماق‌ها کنارِ فتیله بی‌طاقتند خشمِ کوچه در مُشتِ توست در لبانِ تو، شعرِ روشن صیقل می‌خورد من تو

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان ما دیوانه زاده می شویم pdf از یگانه اولادی

  خلاصه رمان :       داستان زندگی طلاست دختری که وقتی هنوز خیلی کوچیکه پدر و مادرش از هم جدا میشن و طلا میمونه و پدرش ، پدری که از عهده بزرگ کردن یه دختر کوچولو بر نمیاد پس طلا مجبوره تا تنهایی هاش رو تو خونه عموی بزرگش پر کنه خونه ای با یه دختر و دو

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
21 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
فائز
فائز
4 سال قبل

دلم ميخواد اين اهورا رو بكشم و با تريلى ده بار از روش رد بشم،
😤😤😤😤

نیوشا Ss
نیوشا Ss
4 سال قبل

نکنه این اُستاد خاص• دلبراُستاد▪ کتاب سومی داره که من متوجه نشدم🤔 مثلن شاید اونجا کلن قصه عشق این۲تارو مفصل و کامل تعریف کردن•

نیوشا Ss
نیوشا Ss
4 سال قبل

یه سوال ترانه جون شما رمانهای•• رئیس مغرور* عشق تعصب _
و استاد خاص* دلبر استاد• دقیق کامل خوندی عزیزم🤔 متاسفانه تو رمان اولی اونقدر بهادر ترسناک و عوضی و حرص در آور و•••••••••••••• بود مثل اهوراا که یسری قسمتهاشو مجبورن پروندم اما فهمیدم که خودش تو تصادف مُرد که الان میگن در واقع دشمناشون به قتل رسوندنش اما متوجه نشودم که چه بلایی سره همسره اولش رویا /خواهر آریا/ اومد•
تو دومین رمان هم اول رمان دلبر استاد رودیدم رفتم بخونم بعد حرف دوستای شاهرخ و عشق اولش به میون اومد تو نظرات بچه ها گفته بودن که استادخاص فصل اول این رمان هست رفتم بخونم از بس این یلدا لوس بازی و بچه بازی درآورد و عماد هم ترسناک بود تا فصل۱۰•۱۱ رها کردم هم تو اون رمان تا اونجایی که خوندم هم تو رمان دلبر استاد ؛ ارغوان مثل پیام بازرگانی بود بعد من نفهمیدم که کجا به قصه عشق شاهرخ و ارغوان پرداختن( یعنی ماجرای این ۲تا اصلن چیشود داستان از چه قرار بود••• )

نیوشا Ss
نیوشا Ss
4 سال قبل

ممنونم گلم😀😁😘 آره اونا رو هم یک مقداریشو خوندم• جالب بعضی رمانها رو که میرفتم بخونم کمی بعد تو نظرات دوستان متوجه میشودم که مثلن این رمان فصل اول فِلان رمان یا این رمان فصل دوم یا سوم بَهمان رمان مثلن رمان؛ م•ع•ش•و•ق•ه فراری استاد که فصل اول م•ع•ش•و•ق•ه جاسوس بود یا استادخلافکارو دلبراستاد و عشق و تعصب و••••••••••

دوست
دوست
4 سال قبل

سلام
واقعا دیگه از این مسخره تر نمیشه از بس بی هدف پیش میره این داستان دیگه محتوای نداره
واقعا خارج از حوصله و وقت ادم هاست باید بگم نویسنده محترم شرمنده داستانت دیگه قابل خوندن نیست من دیگه ادامه اش رو نمیتونم بخونم این اخرین پارتی بود که نصفش رو بزور خوندم
امیدوارم موفق باشی

ترانه
4 سال قبل

نیوشا جان واقعا حرفات عالی بود
رمان رئیس مغرورمن عالیه حتما بخون
جلد دومش هم عشق متعصب خیلی قشنگه البته به نظر من
توهم بخونه امیدوارم خوشت بیاد

نیوشا خاتون
نیوشا خاتون
4 سال قبل

دوستان چه خوب که باهم همنظریم🤗😉😀😁😘○○○(منظورم همون ترانه جون وسیما جون) • اما ایندفعه بازم دوباره کُرک و پَرم ریخت•••• امیدوارم زنهای( دخترهای طفل معصوم بی گناه) اون اهورای هیولا از دستش نجات پیدا کنن•• چندوقت پیش سعی کرده بودن که نشونبدن سامان خیییلی آدم بدظات وبی شرف و شارلاتان و عوضی••• اما به نظره من تو این داستان هییچچکس به: بدظات• بی شرف•بی وجدان• عوضی• اعصابخوردکن و رو مخ و••••••••••••••••••••• بودن اهوراااا نمیرسه••••
یکدفعه تو یه پارت(همون قستهایی که اهورا از دست سامان و آیلین قاطی کرده بود/یعنی به نظرم از اول که قاطی داشت • بعدن بیشترررر قاطی کرد/ ) گذاشت و رفت به نظرم همه چی آروم و یجورایی خوووب شده بود○○○

ترانه
4 سال قبل
پاسخ به  نیوشا خاتون

فدات شم گلم ما باید نویسنده میشدیم جای این نویسنده رمان 😁😁😁
چرا من چیز بدی نخوندم که دوست عزیز گف ادبم خوبه چیزیه یه بوس رولب بود چیز تو چیز نبود
لطفا دیگه رمان و تموم کنید زیادی داره طولانی و چرت میشه البته ببخشید یه کاری بکنید همه
واقعیت ها رو بشه

ترانه
4 سال قبل
پاسخ به  نیوشا خاتون

نیوشا جان من اسم شمارو یه جای دیگه هم دیدم رمان استاد خلافکار اونجا هم واقعا نظرهای خیلی خوبی میدی ولی ای کاش نویسنده پیامت بخونه درک کنه مثه اینجا

نیوشاSs {خاتووون)
نیوشاSs {خاتووون)
4 سال قبل
پاسخ به  ترانه

ترانه جوم شما لطف داری عزیزم😉😀😁😚😙 حق با شماس••••• کاش نویسنده یکم فقط یکمی به حرف ما گوش میکرد
بله من به شخصه عشق• فیلم و آهنگ و رمان و ••••••••••••• هستم• طبیعتن رمان آنلاین هم میخونم• یسری وقتهای آزادم(مخصوصن روزهای تعطیل) میام اینجا و تعدادی از رمانهای اینجا رو دارم میخونم○ به نظرم رمان خان ه•و•س•ب•ا•ز/ افراخان / هم قشنگ💋💘❤💙💚💗💖💕💓💓💝💞💟❣🌹🏵💮🌸💐🌺🌻🌼🌷 اما فکرکنم به اندازه این رمان یا استادخلافکار یا••••••• مثل اینکه مورد استقبال بچه ها• دوستان قرار نگرفته نمیدونم🤔 یچیزه دیگه اون دوست عزیز حرف بدی نزد که، به قول پریسا ما هم همون میگم یکم مودبانه تر(کُرک و پَرمون یا برگامون ریخت) اون دوست عزیز هم اونجوری گفته اما درواقع همش یه معنی میده••• دوستان لطفن🙌 بیایم سعی کنیم تاحده امکان باهم مهربونترباشیم و کمتردعواکنیم😀😁😊 یکم پیش هم سره یه مسئله دیگه دوستان عصبانی شودن•
من خودم هم یسری مواقع ازنویسنده ها و شخصیتهای داستانشون و کارهایی که میکنن حرصم میگیره متاسفانه•••• چندتااز دوستام به من گفته بودن تو از اون منتقدهای سرسخته رمانی( به جای فیلم و سریال😀😁😂) اما بازم سینما و سریال برای من حرف اول میزنه○○○

سیما جون
سیما جون
4 سال قبل
پاسخ به  نیوشا خاتون

ممنون عزیز ولی وقتی تو تلگرام رمانای دیگه با موضوعات خان زاده میخونم متوجه اولا این داستانش ابکی دوما زندگی ایلین در برابر اون خانوما شاهانه و بهتره

ayliin
ayliin
4 سال قبل

این زنه تو عکس چرا دستشو کرده تو دماغش؟!…

Parisa
Parisa
4 سال قبل
پاسخ به  ayliin

چون تو بهش گفتی
😂😂😂😂😂😂

ayliin
ayliin
4 سال قبل
پاسخ به  Parisa

نه باورر کن من نگفتم بش!…

زهرا
زهرا
4 سال قبل

موافقم بدجوووور😂😂😂😂

سیما
سیما
4 سال قبل

خیلی دیگه داری الکی کشش میدی لطفا تا اخر امسال تمامش کن اه بعد یک هفته همش چهار خط

الهه ناز#
الهه ناز#
4 سال قبل

اخ ک دلم میخآد ننه ی اینو به سیخ بکشممم بس که رو مخه😡😡😡

Pedram
Pedram
4 سال قبل

اخی
بچم از شرم و حیای قرمز شدع بود
پ..مام ریخ

Reyhaneh
Reyhaneh
4 سال قبل
پاسخ به  Pedram

Lol😂😂😂😂😂😂😂😂

لیلی
لیلی
4 سال قبل
پاسخ به  Pedram

ادبم خوب چیزیه اقاپدرام🤨

Parisa
Parisa
4 سال قبل
پاسخ به  لیلی

واااا مگه حرف بدی زدن؟؟؟؟
حالا پ***ش نریخت
برگاش ریخت
ی ذره مودبانه تر
ولی بی ادبی نبودااا
حاجی بیخیال موقع جای حساس؟؟؟؟

دسته‌ها
21
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x