#پارت_۶۹۸
🌓🌓 دختر نسبتا بد🌓🌓
سینی رو گذاشتم روی میز و چهار زانو رو کاناپه نشستم تا اون از پله ها بیاد پایین.
حتی دوست داشتم چاییم رو با اون و در کنار اون بخورم.
یقه لباسم افتاده بود پایین و تقریبا سینه هام کاملا مشخص بودن اما اصلا اهمیت نداشت!
گمون نکنم نیما اصلا با دیدن همچین صحنه هایی بخواد تحریک بشه!
گدیا زیادی چشم و دل سیر تشریف داشت و البته گاهی هم اونقدر خسته که حاضر میشد بیخیال رابطه بشه!
درحالی که سرش رو با حوله خشک میکرد اومد پایین.
عین خودم تیشرت مشکی پوشیده بود و یه شلوار خونگی …
چشمهاش با دیدن بساط چایی روی میز درخشید.
یه راست اومد همون سمتی که من نشسته بودم و گفت:
-فکر کنم الان فقط به همین احتیاح داشتم! به یه چایی تازه دم خوش عطر و بو!
براش یه لیوان ریختم و بعدهم آرنجمو رو لبه ی کاناپه گذاشتم و مشغول تماشا کردنش شدم!
حوله رو پرت کرد رو میز و لیوانش رو برداشت.
با سر کج شده پرسیدم:
-تو قصد نداری این عادت بد شلختگیتو بزاری کنار!؟
لیوان چاییش رو برداشت و داغ داغ مشغول چشیدنش شد و همزمان جواب داد:
-نه! عادت خوبیه! باهاش مشکل ندارم!
لبخند زدم و گفتم:
-من باهاش مشکل دارم.هی باید ازاینور اونور خونه، چیز میزای تو رو جمع کنم بزارم سرجاش!
خب نظمو رعایت کن دیگه!
چشمهاش رو بازو بسته کرد و گفت:
-باشه… از شنبه!
پووووف! یاد این معتادایی افتادم که همیشه میگن از شنبه میفتیم دنبال ترک!
مایوسانه گفتم:
-نه تو درست نمیشی!
ترجیح داد به جای قند توت خشک سفید برداره و بعدهم گفت:
-خب وقتی میدونی دیگه ازم نخواه منظم بشم باهام بساز!
همین! فکر کنم تهش مجبورم با این اخلاق و رفتارهاش بسازم.
با این شلختگی ها و بی نظمی هاش.
که عین بچه ها هی باید شلوغ کاری هاش رد جمع کنم.
بیخیال اینموضوع شدم چون میخواستم سر بحث اصلی رو وا بکنم.
انگشتهامو توی هم قفل کردم و گفتم:
-نیما من میخوام یه موضوعی رو بهت بگم!
سرش رو چرخوند سمتم تلویزویون و همزمان گفت:
-باشه! بگو !
نفس عمیقی کشیدم.دقیقا نمیدونستم از کجا حرفمو شروع کنم.
من و من کنان گفتم:
-یعنی هم باید بگم هم …هم اینکه…من…چیزه…باید…
زیادی داشتم من من میکردم چون اصلا نمیدونستم چه جوری برای زدن اون حرف مقدمه چینی کنم.
حالا پیش از اومدنش هزار بار تو ذهنم یه مکالمه خیالی تدارک دیدم و تمرین کردم اما حالا …
حالا همشون رو از یاد بردم.
همشون رو…
چشم از صفحه تلویزون برداشت و سرش رو به سمتم چرخوند و بعد گفت:
-چرا من من میکنی..خب حرفتو بزن
فکر کنم بهش نشون میدادم بهتر بود.اینجوری پنجاه درصد راه رو میرفتم!
زل زدم تو چشمهاش و پرسیدم:
-میشه یه چند لحظه با من بیای!؟
عاجزانه گفت:
-همینجا بگو حرفتو!
اصرار کردم و گفتم:
-اگه میشه بیا…اینجوری بهتره!
-آخه چه فرقی میکنه؟
-واسه من فرق میکنه تو بیااااا
مرددنگاهم کرد و من که میدونستم تهش راضی میشه از روی کاناپه اومدم پایین و
دستمو به سمتش دراز کردم و گفتم:
-پاشو
نفس عمیفی کشید و درنهایت با کنار گذاشتن لیوانش از روی کاناپه بلندشد و دستمو گرفت و گفت:
-من خسته رو تا ببین میخوای تا کجا بکشونی…
لبخند زدم و گفتم:
-خستگیتتو بعدا خودم رفع میکنم.تو بیاااا….
دیگه نق نزد و بی اعتراض درحالی دستش تو دستم بود پشت سرم به راه افتاد….
به این رمان امتیاز بدهید
روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!
میانگین امتیاز 4.8 / 5. شمارش آرا 8
تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.
بچه ها برین تو کانالی ک دوستمون گفتن پارت جدید رو گذاشتن دیگه هم اینجا نیاین
پارت نداریم بگین دارینم بگین چرا الکی ادمو علاف میکنین مثل ادم تو یا ساعت خاص پارت بدین بیرون
شکر خدا امروز هم که پارت جدید نداریم.از شور به در یعنی اینها
من کانال اصلی نویسنده رو دنبال میکنم توی تلگرام اونجام وضعش همینه ادرس کانالو میزارم @baharan_chanel
فکنم پارت بعدی هم ازمایش از تو کیفش گم شده🙂💔
دقیقاا منمم تو این فکر بودمم باز نمیتونهه به نیما بگه چرا چون برگه ازمایشه نیستت😂😂😂
یه هفته گذشته تازه میبینم این رمانه هنوز تو یروز گیر کرده 😂😐🤦🏻♀️
یه هفته چیه یهو دیدی سالیان سال گذشت ما همه ازدواج کردیم بچه هامونم بدنیا اومدن هنوز بهار داره بچه اولش رو به دنیا میاره😂
،🤬🤬🤬🤬🤬🤬🤬🤬🤬🤬
تقدیم به نویسنده وادمین وهر بی فرهنگی که در این رمان دخیل است.
اگه کسی کانال اصلی نویسنده رو داره به منم بگه
دوستان نویسنده اگه رمان بنویسه داخل ایستاگرام. تلگرام . یا جاهای دیگه خودش یه کانال میزنه مینویسه میزاره تو کانال یا رمان رو کامل نوشته از یه آدم پول گرفته که این فرد رمانش رو پخش کنه این ربطی به نویسنده نداره این ادمینه که اینطوری کم پارت میزاره هر کی هست خدا ازش نگذره این همه مردم رو حرص میده
دیگه ارزش خوندن نداره😐مسخرشو در آوردید
یعنی خاک عالم تو سر نویسنده خاک عالم هااااااااا فقط از خدا ميخوام یکی بیاد از این رمان تعریف کنه به خدا فحش نیست که بهش ندم جمع کنید این بساط رو اههههههههههههههه
رمان چرت لابدنویسندش چرت تره مرده شورخودتون رمان باهم ببره بی شخصیتا
حداقل حال ک کم میزارید روزی دو یا ی پارت بزارید این چ وضعشه اینجور بجای اینکه خواننده هارو جذب کنه با این طرز پارت گذاری خواننده ها کم میشن و بعضیاهم چون از پارت اول رمان رو دنبال میکردن از روی کنجکاوی باقی پارت ها رو هم دنبال میکنن
دیگه برام مهم نیست رمان رو کی میزاری اصلا میزاری یا نه فقط اینو بدون که رمان خیلی بی مزهههه شده و دیگه ارزشش رو نداره بخوای ادامش رو بخونی هر چی میخاد بشه به درک یه سری هم گفتم رمان نوشتن کار هر کسی نیست الانم مطمئنم نویسنده پارت های بیشتری میذاره این ادمینه که کم پارت میزاره چون یسری هل میگفتن یجای نویسنده کانال داره و خیلی جلوتر از اینه پارت هاست دیگه برام اهمیت نداره چی میشه رمانی که ارزش خوندن داره خودش خواننده رمان رو جذب میکنه نه مثل این رمان که بدتر داره کمتر میکنه خواننده هاشو
همینننننننننننننن ▪︎__▪︎