تیشرتش را از تن در اورد و به عادت همیشگیش پرتش کرد تو هوا خواست دراز بکشه که یهو انگار داره به مسئله مهمی فکر میکنه یا موضوع خاصی به سرش رسیده باشه یه نگاه به صورتم انداخت و پرسید:
_الان تو صبح پا میشی تیشرت منو برمیداری مرتب میکنی بزاری سرجاش؟
نفهمیدم چرا همچین سوال عجیب غریبی پرسید اما سرم رو تکون دادم و گفتم:
_آره خب
پووووفی کشید و گفت:
_اصلا حوصله کارای زنکی رو ندارم ولی باش خودم برش میدارم
خم شد یا نه…بهتر بود بگم از تخت آویزون شد و تیشرتش رو برداشت
تاش کرد و مرتب و منظم گذاشتش رو عسلی و گفت:
_خب حالا دیگه نمیخاد صبح کمرتو خم کنی که اینو برداری و بهت فشار بیاد خودم برداشتمش.
چقدر عجیب شده بود این بشر .اصن تو تصورمم نمی گنجید نیما در این حد منتظر بچه بوده باشه
عشق به بابا شدن اصلا به این بشر مغرور و بد اخلاق نمیومد
سرش رو گذاشت رو بالش اما رو تن خودش پتو نکشید
پرسیدم:
چرا پتو ننداختی رو خودت ؟
_چرا باید بندازم لازم ندارم
گله مندانه گفتم _عه عه منو مجبور کردی پتو به این کلفتی رو تو این هوا بندازم رو خودم
اما خودت اینکارو نکردی
ریلکس جواب داد:
من گرممه
با قیافهای خسته و زار گفتم :
خب نیما منم گرممه .بزار بکشمش پایین.تورو خدا خفه میشم تشنجی میشم گرمیم میشه بد حال میشم گفته باشم هاااا
مسولیتش با خودت
اونقدر انواع و اقسام بیماری واسش ردیف کردم که در نهایت تسلیم شد و گفت:
_خیلی خب باش
خوشحال شدم و پتو رو که حس میکردم اگه بازم رو تنم نگهش میداشتم رسما اب پز میشدم از روی تنم کنار زدم و اینبار ب پهلو دراز کشیدم لبخند زدم و دستمو گذاشتم رو سینهاش و گفتم:
_نیما..دوست داری بچه دختر باشه یا پسر ؟
خیلی زود جواب داد :
_فرقی ام داره مگه؟
خوشحال شدم از این جواب .دلیلش هم این بود که میترسیدم یه جنسیت مشخص بگه و بعد بچه اونی نباشه که گفته
با این حال جواب دادم:
_خب نه …من دلم میخواد فقط سالم باشه اما خب دخترا بامزه ترن نه؟
دخترا رو میشه موهاشونو دم اسبی بست کلی گیرموی خوشگل واسشون گرفت….کلی لباس چین چینی…نه؟؟
خیره به سقف و انگار که داره همچین چیزایی رو تصور میکنه با زدن یه لبخند محو جواب داد:
_اره دختر خوبه دختر خیلی خوبه
لبخند زدم و بیشتر بهش نزدیک شدم.سر انگشتم دورانی دور نوک سینه ی مردونش
چرخوندم
و پرسیدم:
_اسمش چی؟دختر بود اسمشو چی بزاریم؟
یکم فکر کردو در حالی که نگاهش همچنان به سقف بود جواب داد:
_نمیدونم…بزاریم مثلا ..اممم….. مینا
توقع همچین اسم ساده و معمولی رو ازش نداشتم آخه منتظر بودم چند تا اسم سانتی مانتالی بگه.
واسه اینکه سر به سرش بزارم با اخمی تصنعی پرسیدم:
_بگو ببینم این مینا خانم کیه که میخوای اسمشو بزاری رو اسم دختر من؟دوس دختر سابقته؟؟
بالاخره چشم از سقف برداشت .سرش رو چرخوند سمتم نیم نگاهی به صورتم انداخت و گفت:
_اصلا ول کن.حالا من می گفتم گرگعلی تو باز میگفتی با گرگعلی چه خاطراتی داشتی
خندیدم و دستمو دور بدنش حلقه کردم و لپش رو محکم ماچ کردم و گفتم:
_دوست دارم
لبخند زد دستشو بالا اورد و گذاشت سمت راست صورتم و گفت:
_منم عزیزم
عزیزم گفتناش نادر بودن و کمیاب واسه همین عاشقشون بودم
اینبار لپاش رو ماچ کردم و آهسته و پچ پچ کنان گفتم :
_میخای صکص…
خیلی جدی و قبل از تموم شدن حرفام جواب داد :
_نه صکص بی صکص. بخواب
پووووووف
نکنه جدی جدی گمون میکنه من تا پایان بار داریم نمی تونم رابطه داشته باشم.
در هر صورت نفس عمیقی کشیدم و ناچار گونه گفتم :
_باشع
پیشونیم رو بوسید و گفت:
_شب بخیر
زمزمه کنان گفتم:
_شب بخیر
اره.من شب بخیرو گفتم اما این شب میتونست جور دیگه ای بگذره….
به این رمان امتیاز بدهید
روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!
میانگین امتیاز 5 / 5. شمارش آرا 6
تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.
میشه یه نفر لینک کانال بهاران رو بفرسته؟
تو ده جمله که باهم حرف میزنن چهارتاش سکس بود 😎😎😎😎😎😎😎😎الانم یکی مياد ميگه خب این يه رمان سکسیه تو نخون 😀😁😁😁😁😁😁
فروش رمان واقعیه؟ کسی پول داده که بخره؟؟ اگه واقعیه اطلاع بدید لطفا
میشه لینک کانال نویسنده رو بدید چون تو این کانال بهاران فقط از صبح یدونه پارت گذاشته ولی اینجا دوتاس؟
این پارتو بجا دوشنبه گذاشتم
دیگه تا چهارشنبه پارت نیست
امروز پارت داریم؟؟
چطوره که تو اون کانال بهاران امروز یدونه پارت گذاشته تو این سایت ۲ تا به هر حال ممنون
خودمو از کجا پرت کنم 😅
هورااااااااااااااااااا
منی که همش منتظر یه اتفاق هیجانانگیز بودم…
گایز چطور میتونم خودم رمان بزارم کسی میدونه؟
ایا مردم و در بهشت هستمم؟؟
تو یه روز دو پارت گذاشتین ؟؟؟!!!
قراره که پس فردا پارت نزاره بخاطر همینه الان یه پارت اضافه گذاشته 🤕😕
کی گفته ازخودت میگی
ادمین داخل کانالش گفت 🙄
چه معنی داره از خودم حرف در بیارم 😐
آره درسته🥺