رمان در میان آتش و خون پارت 2 - رمان دونی

رمان در میان آتش و خون پارت 2

 

با شنیدن این حرف من، میرا هین بلندی کشید.
– تو نباید این حرفو بزنی. اگه دایه یا مادرت بشنون چی؟
سپس سرش را برگرداند تا از تنها بودنمان مطمئن شود.

– نگران نباش نمی شنون.
کمی بعد به باغ طلایی بانو سوین رسیدیم. مادرم و دایه کنار هم نشسته بودند. در گوشه ای دیگر بانو سوین دختر کوچکش بانو “میلیا” نشسته بودند. خواهر عزیز من “نورا” در حالی که سعی داشت پیش بانو سوین با وقار باشد، با غرور مرا برانداز کرد.
تعظیم کوتاهی کردم. مادرم در حالی که سعی می کرد خونسردی خود را حفظ کند گفت:
– ایری! کجا بودی؟ می دونی چقدر منتظرت شدیم؟
– منو عفو کنید. نمی دونستم مهمونی امروزه. واقعا ازتون عذر می خوام.
خواهرم با تحقیر نگاهش را از من گرفت. گویا از این که خواهری مثل من دارد شرمنده بود. مطمئن بودم فکر می کرد من او را کنار مادر شوهر آینده اش سر افکنده کردم.
بانو سوین به نرمی گفت:
– اشکال نداره پیش میاد. حالا بیا یکم با ما بشین.
خواستم حرفی بزنم که مادرم گفت:
– ما باید بریم بانوی عزیز؛ خیاط سلطنتی منتظره.
بانو سوین تعظیمی کرد.
– هرجور میلتونه بانوی من.
سپس مادر، دایه و خواهرم از میز بلند شدند و من هم به همراه آنها به سمت اقامتگاه مان رفتیم.
مادرم عصبانی بود.
– کجا بودی ایری؟ همین الان جواب می خوام.

سرم را پایین انداختم.
– تو حیاط دااشتم بازی می کردم.
خواهرم با شک براندازم کرد و گفت:
– چرا کفشات و موهات انقدر خاکیه؟ داشتی خاک بازی می کردی؟

شکلکی برایش درآوردم که از چشم دایه دور نماند. نورا با انزجار رویش را برگرداند.
مادرم با لحن قاطعی گفت:
– دو روز بیشتر به عروسی نمونده و ما هیچ کاری نکردیم.
سپس خطاب به دایه گفت:
– پیامی از دخترها نرسیده؟ معلوم نیست کی میان؟
– نه بانوی من؛ فعلا پیامی نرسیده احتمالا در راه هستند.
قرار بود حسابی خوش بگذرد! سه خواهر عزیزم دوباره دوره هم می شدند؛ به به چه شود! چه خوب می شد اگر در خواب فرو می رفتم و پس از اتمام این عروسی مسخره بیدار می شدم.

– مادر حالا می شه من نباشم؟
– باز شروع کردی ایری؟ تو دختر لرد آرسل سیلور گود هستی. باید حتما حاضر باشی.
زیر لب طوری که فقط میرا بشنود گفتم:
– آره دختری که حتی چشم دیدنش رو نداره.
پدر من لرد “آرسل سیلور گود” بود. شاه غرب. یکی از هم پیمانان پادشاه. لرد قصر بلوری و یکی از قدرتمند ترین لرد ها در کل سرزمین. اما لرد سیلور گود با عظمت و بزرگ یک مشکل اساسی داشت؛ او چهار دختر داشت و از پسری که قرار بود وارث غرب باشد خبری نبود. وارث نداشتن در غرب بد شگون بود. اگر لردی چهار دختر داشت و وارثی نداشت تاج و تخت او را نفرین شده می پنداشتند. چهار عدد شومی بود و شاه غرب دقیقا این چهار عدد را داشت. دلیل نفرین غرب من بودم. دختر چهارم. اگر هر اتفاق بدی در غرب می افتاد به وجود من نسبت داده می شد. مطمئنا بودم پدرم مرا دلیل حمله هر ساله راه زنان و ناامنی قصر بلوری می داند.
قبل تولدم همه پیشگویان پیشگویی کردند که من پسر خواهم شد. پسری به چابکی باد، و به دلاوری ببر نشان خانوادگی سیلور گود ها؛ اما نشد من دختر بودم. پدرم آنقدر عصبانی شد که دستور داد همه پیشگویان را گردن بزنند. مطمئن بودم اگر می توانست مرا هم می کشت، اما به خاطر مادرم این کار را نکرد. مادرم دختری از جنوب سرزمین بود و به خرافه های غرب اعتقاد نداشت. او مرا دوست داشت. همه در غرب عشق لرد سیلور گود را به همسرش می دانستند. پدرم آنقدر عاشق مادرم بود که حاضر بود برای شادی او هر کاری بکند. او می توانست چند همسر داشته باشد اما هرگز به مادرم خیانت نکرد.
صدای خواهرم مرا به خود آورد.
– منم دوست ندارم اون تو عروسیم باشه؛ اون بدشگونه!
– نورا از یه بانو انتظار میره مودب باشه و به خواهرش احترام بذاره.
مادرم تنها کسی بود که مرا دوست داشت. همیشه از من دفاع می کرد حتی اگر خطایی از من سر می زد.
وقتی به اقامتگاه رسیدیم مادرم گفت:
– لباس تو تقریبا آماده ست نورا، فقط می مونه ایری. برو تو اتاقت و منتظر خیاط بمون.

 

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 2 / 5. شمارش آرا 2

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
رمان بر دل نشسته
رمان بر دل نشسته

خلاصه رمان بردل نشسته نفس، دختر زیبایی که بخاطر ترسِ از دست دادن و جدایی، از عشق و دلبسته شدن میترسه و مهراد، مهندس جذاب و مغروری که اعتقادی به عاشق شدن نداره.. ولی با دیدن هم دچار یک عشق بزرگ و اساطیری میشن که تو این زمونه نظیرش دیده نمیشه… رمان بر دل نشسته یک عاشقانه ی لطیف و

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان سعادت آباد

    خلاصه رمان :         درباره دختری به اسم سوزانه که عاشق پسر عموش رستان میشه و باهاش رابطه برقرار میکنه و ازش حامله میشه. این حس کاملا دو طرفه بوده ولی مشکلاتی اتفاق میوفته که باعث جدایی این ها میشه و رستان سوزان رو ترک میکنه و طی یکماه خبر ازدواجش به سوزان میرسه!و سوزان

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان عاشقانه پرواز کن pdf از غزل پولادی

  خلاصه رمان :   گاهی آدم باید “خودش” و هر چیزی که از “خودش” باقی مانده است، از گوشه و کنار زندگی اش، جمع کند و ببرد… یک جای دور حالا باقی مانده ها می خواهند “شکسته ها” باشند یا “له شده ها” یا حتی “خاکستر شده ها” وقتی به ته خط میرسی و هرچه چشم می گردانی نه

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان حسرت با تو بودن
دانلود رمان حسرت با تو بودن به صورت pdf کامل از مرضیه نعمتی

      خلاصه رمان حسرت با تو بودن :   عاشق برادر زنداداشم بودم. پسر مودب و باشخصیتی که مدیریت یکی از هتل های مشهد رو به عهده داشت و نجابت و وقار از وجودش می ریخت اما مجید عشق ممنوعه ی من بود مادرش شکوه به ازدواج برادرم با دخترش راضی نبود چون ما رو هم شأن خانوادش

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان تبسم تلخ

    خلاصه رمان :       تبسم شش سال بعد از ازدواجش با حسام، متوجه خیانت حسام می شه. همسر جدید حسام بارداره و به زودی حسام قراره پدر بشه، در حالی که پزشکا آب پاکی رو رو دست تبسم ریختن و اون از بچه دار شدن کاملا نا امید شده. تبسم با فهمیدن این موضوع از حسام

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان نجوای نمناک علفها به صورت pdf کامل از شکوفه شهبال

      خلاصه رمان:   صدای خواننده در فضای اتومبیل پیچیده بود: ((شهزاده ی آسمونی/گفتی که پیشم می مونی.. برایاین دل پر غم/ آواز شادی می خوانی عشق تو آتیش به پا کرد/ با من تو روآشنا کرد.. بی اونکه حرفی بگویم/راز منو بر ملا کرد.. یه لحظه بی تونبودم/ یه لحظه بی تو نزیستم.. یه روز سراغمو می

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
7 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
fac
fac
1 سال قبل

احساس میکنم این رمان پی دی افش هست اره//

لی لی
لی لی
4 سال قبل

ممنون از همگی خیلی خوش حالم که خوشتون اومده^___^

کیمیا
کیمیا
4 سال قبل

واااای من میمیرم رای رمانای فانتزی و علمی تخیلی خیلی خوبه لی لی جان رو به جلو رو به افق ✌

مریم
مریم
4 سال قبل

پارت بعدی رو کی میزارین ؟

لیلا
لیلا
4 سال قبل

رمان خوبی بنظر میاد ،منتظر ادامه ی رمان…
ممنون از سایت خوبتون ،رمان های خوبی میزارید

ayliin
ayliin
4 سال قبل

اخیییییییی جان اسنوووو…
.
اه از کلیسی بدم میاد!…

دسته‌ها
7
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x