رمان در پناه آهیر پارت ۲ - رمان دونی

رمان در پناه آهیر پارت ۲

هنوز مات چشمهاش بودم و فکر میکردم این چشمها رو کجا دیدم و چطور اینقدر برام آشناست که یه مرد سیاهپوش دیگه اومد توی هال و نگاهی به من کرد و با اضطراب گفت

_این دیگه کیه؟ مگه نگفتی خونه نیستن؟

دزد چشم طوسی دستشو از چونه م برداشت و خونسرد رو به رفیقش گفت

_یه موش کوچولو تو خونه بوده ولی مهم نیست، انقدر ترسیده که هیچ غلطی نمیتونه بکنه

با این حرفش انگار به خودم اومدم و طوری عصبانی شدم که پامو بلند کردم و لگد محکمی به شکمش زدم..

آخ بلندی گفت و دستشو گذاشت روی شکمش و فحش قشنگی به من داد و با حرص گفت

_میکشمت

دلم خنک شده بود و تازه یادم اومد که موبایلم تو جیب شلوارکمه و یواشکی درش آوردم که تا اون یارو سرش به دل دردش گرمه، سریع به پلیس زنگ بزنم..

ولی تا خواستم شماره بگیرم گوشی رو از دستم قاپ زد و گفت

_نچ نچ نچ.. بدش من ببینم

گوشیمو ازم گرفت و کمی از موهامو گرفت کشید و گفت

_اگه بازم گوه اضافی بخوری با همین موهات از لوستر آویزونت میکنم دختر

صدای بم و مردونه ی جذابی داشت که اصلا آشنا نبود برام..
و من نمیدونم چرا خر مغزمو انقدر شدید گاز گرفته بود که یه دزد نصف شبی وسط خونه م میخواست منو از موهام آویزون کنه و من داشتم به تن صدای ناآشنا، و چشمهای خوشگل آشناش فکر میکردم و سعی میکردم به یاد بیارمش!

هنوز تو فکر بودم که دیدم سیم گوشی تلفن رو کشید و قطع کرد تا نتونم با تلفن خونه هم به کسی زنگ بزنم..

بعدشم رو کرد به دوستش و گفت

_جواد چسب داری؟

لابد میخواست چسب بزنه به دهنم!.. تو فیلما دیده بودم و سریع گفتم

_داد نمیزنم چسب نزن به دهنم نفس تنگی دارم

جواد اومد نزدیکتر و گفت

_نه چسب نیاوردم چه میدونستم کسی تو خونه ست.. جوراباتو دربیار بکن تو دهنش

از فکر اینکه جورابشو بکنه تو دهنم تهوع گرفتم و با التماس گفتم

_به خدا قسم جیکم درنمیاد، این کارو نکنیا

هردوشون با مسخره به التماسم و چندشم خندیدن و دزد چشم طوسی که اسمشو نمیدونستم رو به جواد گفت

_خیلی معطل شدیم، زود بردار بریم

جواد دست برد و میوه خوری بزرگ نقره رو که جون مامانم بهش بند بود برداشت..
داشتن خونمون رو جمع میکردن و من بیعرضه هیچ کاری نمیتونستم بکنم..

اگه سمانه جای من بود کاری میکرد و مثل یه پسر رفتار میکرد، ولی من از یه دختر معمولی هم بدتر بودم که حتی نتونستم جیغ بزنم..

از خودم حرصم گرفت و وقتی دزد چشم آشنا قالیچه های ۷۰ رج محبوب بابا رو لوله کرد، به خودم جرات دادم و گفتم

_یه چیزی هم بزارین برا خودمون بمونه

دزد جواد نام اومد پیشم و دستی به بازوی لختم کشید و با لحن چندش آوری گفت

_همینکه خودتو گذاشتیم برا خودتون بمونی باید خدارو شکر کنی

معنی حرفشو فهمیدم و آب دهنمو با ترس قورت دادم.. راست میگفت، همینکه با اون سر و وضعم کاری به خودم و ناموسم نداشتن باید ازشون تشکر هم میکردم..

دست اون مرد هنوز روی بازوم بود که دزد اولی تا دیدش اومد و محکم دستشو از روی بازوم کنار زد و با عصبانیت گفت

_ول کن دستشو جواد

احساس کردم رئیس اونه و جواد ازش حساب میبره و وجود اون بود که باعث شده بود جواد از اولش بهم دست درازی نکنه..

از اینکه ازم حمایت کرده بود ته دلم یه قدردانی حس کردم بهش و ناخودآگاه گفتم

_طلاهای مامانم تو کشوی آخر کابینت آشپزخونه ست

رئیس که داشت قالیچه ها رو توی کیسه های مشکی میزاشت با تعجب سرشو برگردوند و نگاهی بهم کرد..

خودمم از حرفی که زده بودم تعجب کردم ولی بابام انقدر پول داشت که بازم برای مامانم طلا بخره و مامانم پیش عمه هام و خاله هام پز بده..

منم که باید به نوعی محبت دزد رئیس رو تلافی میکردم.. پس چی بهتر از قربانی کردن طلاهای عزیز مادرم.. مخصوصا با مخالفتی که با عمل تغییر جنسیت من میکرد و با فحش هایی که به سمانه میداد حقش بود..
چقدر بدجنس بودم و ذره ای هم شرمنده نبودم..

رئیس اشاره کرد به جواد و اونم سریع رفت و از آشپزخونه طلاها رو پیدا کرد و آورد انداخت توی کیسه ی مشکی کنار ظروف نقره ای که جمع کرده بود..

انگار دیگه داشتن میرفتن که دزد اولی اومد پیشم و گفت

_تا حالا دختر عجیبی مثل تو ندیده بودم

خواستم خودمو شجاع و پسرونه نشون بدم و زل زدم تو چشماش و گفتم

_خب چون من دختر نیستم

نگاهش پر از تمسخر شد و اشاره ای به سینه هام و پر و پاچه ی لختم کرد و گفت

_یعنی میگی اینایی که من میبینم توهمه؟

خجالت کشیدم و مطمئنم قرمز شدم.. اه لعنتی نباید مثل دخترا خجالت میکشیدم..

محکم گفتم

_اینا موقتیه.. چند وقته دیگه عمل میکنم و میشم مثل تو

با نگاهم اشاره کردم به زیر شکمش.. خنده ای کرد و گفت

_پررو.. حیف که فرصت نیست وگرنه تا صبح میموندم تا تو حرف بزنی و من بخندم

_خنده نداره.. روح من پسره و ظاهرم فعلا دختره.. فضولیشم به تو نیومده.. ضمنا موبایلمو پس بده چیزای مهمی توش دارم که دیگه نمیتونم پیداشون کنم

_گوشیتو بدم که تا پامونو گذاشتیم بیرون زنگ بزنی؟

زیر لبی فحش مردونه ای بهش دادم که چشماش گرد شد و با چشمای عصبانیش نگاهم کرد و گفت

_کاری نکن زبونتو از حلقومت بکشم و بندازم جلوی گربه های محلتون

خفه خون گرفتم از برق عصبانی چشماش..
فقط نگاهشون میکردم که بالاخره کیسه هاشونو برداشتن و انگار میخواستن برن..
وقتی از در خارج میشدن برگشت نگاهم کرد..

نور چراغ آشپزخونه افتاده بود تو چشماش..
از کل بدنش فقط دو تا چشمش بیرون بود و با نقاب سیاهی که مثل زورو روی صورتش داشت، چشمای آبی طوسیش برق میزد و آدمو میکشید به خودش..

دو تا انگشتش رو با ژست قشنگی به معنی خداحافظی زد به پیشونیش و با صدایی که توش پوزخند موج میزد گفت

_ما رفتیم داداش، عزت زیاد

هنوز روی صندلی ای که هولم داده بود که بشینم روش، نشسته بودم و رفتنش رو تماشا میکردم..

چه دزد عجیبی بود.. اصلا فکر نمیکردم یه دزد چشمای به اون قشنگی داشته باشه و از دختری نیمه لخت و تنها بگذره و حتی ازش محافظت کنه مقابل رفیقش..
انگار همه ی دزدها باید سبیل کلفت و زشت میبودن با چندین زخم روی صورت!

حس عجیبی بهش داشتم که نمیدونم دلیلش چشماش بود یا مرامش..

ولی بالاخره دزد بود و بهتر بود من از جام بلند بشم و به پدر و مادرم خبر بدم که خونشونو لخت کردن..

وقتی پلیس اومد و هیچ اثر انگشت و ردی از دزدها پیدا نکرد، از من سئوال پرسید که صورتشون رو دیدم یا نه.. و اسمی ازشون شنیدم که همو صدا بزنن یا نه..

گفتم که ندیدمشون و فقط صداشونو شنیدم!.. چرا نگفتم، نمیدونم، انگار دلم نمیخواست گیر بیفتن..

اگه مادرم که داشت به سر و صورتش میزد و به جای خالی نقره ها و فرشها و طلاهاش نگاه میکرد، میفهمید که من اسم دزده رو میدونم و نمیگم، و آدرس طلاهاش رو هم خودم دادم بهشون، بی شک منو زیر گیوتین میبرد..

دو روز از اون ماجرا گذشته بود و از دانشگاه برمیگشتم که از داخل ماشین دیدم یه موتوری مقابل خونمون نگه داشته و به ماشین من که پیچیده بودم توی کوچه، نگاه میکنه..

کلاه کاسکت مشکی موتورسواری سرش بود و لباس کلا مشکی تنش.. شاید چرم بود، از اون فاصله دقیق نمیدیدمش..

تا منو دید از موتورش پیاده شد و چیزی رو گذاشت جلوی در خونه مون روی زمین و سریع سوار موتورش شد و رفت..

سرعتمو بیشتر کردم تا بهش برسم ولی گاز داد و دور شد..

لاغر و قد بلند بود و خیلی فرز و چابک.. صورتش اصلا مشخص نبود و تنها چیزی که آخرین لحظه ازش دیدم موهای طلایی بلندی بود که از کلاه کاسکتش بیرون زده بود و ریخته بود روی گردنش..

سریع از ماشین پیاده شدم و رفتم ببینم چی گذاشته روی زمین که با دیدن موبایلم هنگ کردم !

پس این موتورسواری که شبیه موتورسوارهای فیلمهای اکشن هالیوودی بود، همون دزد چشم طوسی بود !..
موبایلم رو پس آورده بود !

در واقع خیلی ریسک کرده بود.. حتی منتظر شده بود تا من برگردم خونه و خدا میدونه چقدر دور و بر خونمون پرسه زده بود در حالیکه هنوزم گاهی مامورا میومدن و میرفتن تو خونمون..

حس عجیبی توی دلم جوشید.. حسی شبیه همون حس اونشب، که چیزی مثل قدرانی بود بنظرم..
و خوشحال شدم که طلاها رو با دست خودم بهش دادم..

خیلی حرفه ای و تمیز کار کرده بودن و پلیس نتونست ردی ازشون پیدا کنه..

روزها و ماهها گذشت و من خیلی بهش فکر کردم که کی بود، و تا مدتها ناخوداگاه دور و بر خونمون دنبالش میگشتم تا شاید بازم بیاد و ببینمش..

ولی دیگه هیچوقت ندیدمش و فقط خاطره ای از یه دزد جذاب بامرام توی ذهنم موند..
تجربه، و حس عجیبی که هرگز فکر نمیکردم روزی برای یه دزد داشته باشم..

………………………………

(دو سال بعد)

خسته و کوفته از دانشگاه برگشته بودم و بعد از سه تا کلاس پشت سر هم، نای سر پا موندن نداشتم و فقط میخواستم برم تو اتاقم و پرت بشم روی تخت..

مانتو و مقنعه مو درآوردم و انداختم روی زمین و افتادم روی تخت..
هنوز چشمامو نبسته بودم که صدای غر غر مامان رو شنیدم که میومد سمت اتاقم و صداش رفته رفته بلندتر میشد..

وقتی منو روی تخت دید موضوع غر زدنش عوض شد و گفت

_پاشو جوراباتو دربیار شلوارتو عوض کن اه اه تو چه دختری هستی آخه

_کی میخوای قبول کنی که فقط ظاهر من دختره؟

_افرا بازم شروع نکنا.. به اندازه ی کافی اعصابم خورده.. مگه نگفتم به این دختره بگو زنگ نزنه اینجا، هان؟

منظورش سمانه بود.. مادرم از سمانه بدش میومد و میگفت مقصر این چرت و پرتای تغییر جنسیت و این حرفای من سمانه ست..

_موبایلم یادم رفته بود ببرم، اونم لابد نگران شده زنگ زده خونه.. دوست من اجازه نداره زنگ بزنه خونه م؟

_دوستات اجازه دارن، ولی این دختره ی ناباب نه

_چرا ناباب مادر من؟.. کی دیدی کار خلافی بکنه؟.. معتاده؟ نیست.. هرزه و پسربازه؟ نیست.. چه بدی ازش دیدی که همش پشت سرش بدگویی میکنی؟.. اینکه میخواد تغییر جنسیت بده جرمه؟ گناهه؟..

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.2 / 5. شمارش آرا 6

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
رمان عشق ممنوعه استاد پارت 19
دانلود رمان بوسه با طعم خون

    خلاصه رمان:     شمیم دختر تنهایی که صیغه ی شهریار میشه …. شهریارِ شیطانی که بعد مرگ، زنده ها رو راحت نمیذاره و آتش کینه ای به پا میکنه که دودش فقط چشمهای شمیم رو می سوزونه …. این وسط عشقی که جوونه می زنه و بوسه های طعمه خونی که اسمش شکنجه س ! تقاص پس

جهت دانلود کلیک کنید
رمان غمزه های کشنده‌ی رنگ ها دقایقی قبل از مرگ
دانلود رمان غمزه های کشنده‌ی رنگ ها دقایقی قبل از مرگ به صورت pdf کامل از گلناز فرخ نیا

  خلاصه رمان غمزه های کشنده‌ی رنگ ها دقایقی قبل از مرگ : من سفید بودم، یک سفیدِ محضِ خالص که چشمم مانده بود به دنباله‌ی رنگین کمان… و فکر می‌کردم چه هیجانی دارد تجربه‌ی ناب رنگ‌های تند و زنده… اما تو سیاه قلم وجودت را چنان عمیق بر صفحه‌ی جانم حک‌ کردی، که دیگر جادوی هیچ رنگی در من

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان ایست قلبی pdf از مریم چاهی

  خلاصه رمان:     داستان دختری که برای فرار از ازدواج اجباری با پسر عموی دختر بازش مجبور میشه تن به نقشه ی دوستش بده و با آقای دکتری که تا حالا ندیده ازدواج کنه   از طرفی شروین با نقشه ی همسر اولش فاطی مجبور میشه برای درمان خواهرش نقش پزشکی رو بازی کنه که از خارج از

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان بانوی قصه pdf از الناز پاکپور

  خلاصه رمان :                 همراز خواهری داشته که بخاطر خیانت شوهر خواهرش و جبروت خانواده شوهر میمیره .. حالا سالها از اون زمان گذشته و همراز در تلاش تا بچه های خواهرش را از جبروت اون خانواده رها کنه .. در این راه عموی بچه ها مقابلش قرار میگیره . دو نفر

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان شیطانی که دوستم داشت به صورت pdf کامل از رؤیا قاسمی

  خلاصه رمان:   درمورد دختریه که پیش مادر و خواهر زندگی میکنه خواهر دختره با یه پسر فرار میکنه و برادر این پسره که خیلی پولدارهه دنبال برادرش میگرده و میاد دختره و مادره رو تهدید میکنه مادره که مهم نیست اصلا براش دختره ولی ناراحته اما هیچ خبری از خواهرش نداره پسره هم میاد دختره رو گروگان میگیره

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان نارگون pdf از بهاره شریفی

  خلاصه رمان :       نارگون، دختری جوان و تنها که در جریان ناملایمتی های زندگی در پیله ی سنگی خودساخته اش فرو رفته و در میان بی عدالتی ها و ناامنی های جامعه، روزگار می گذراند ، بازیچه ی بازی های عجیب و غریب دنیا که حال و گذشته ی مبهمش را بهم گره و آینده اش

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
72 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
محیا
محیا
3 سال قبل

یکی خلاصه ای از این رمانو بگه برام نمیدونم چرا نمی تونم وحسش نیست از اول بخونمش اگه خوب بود از همین پارت ادامه بدم

Mohammad Mahdi
Mohammad Mahdi
3 سال قبل

عالی بود آهو بانو..
اميدوارم توی این رمان هم مثل قبلیا موفق باشی و بدرخشی…

Mohammad Mahdi
Mohammad Mahdi
3 سال قبل
پاسخ به  Mohammad Mahdi

فلسفه متقابلو حتی از روی نقطه گذاشتنتم میشه فهمید😂
جان من ولش کن
چطوری خوبی؟
چه خبر بی معرفت.

Mohammad Mahdi
Mohammad Mahdi
3 سال قبل
پاسخ به  Mohammad Mahdi

نخوابیده بودم
دیدم آنلاینی و جواب ندادی
رفتم.
موفق باشی با این فلسفه رو مخت😂😂
منم خوبم
منم..گفتم من زودتر بگم تا تو بهم نگفتی😂😂

Mohammad Mahdi
Mohammad Mahdi
3 سال قبل
پاسخ به  Mohammad Mahdi

عه خدایی؟
خب چه کاریه
دقیق نشون بده
شاید یکی دلخور شد😂
کار ندارم امشب
بودی میام.

Mohammad Mahdi
Mohammad Mahdi
3 سال قبل
پاسخ به  Mohammad Mahdi

سایت نارفیق شده جدیدا😂
از پشت خنجر میزنه…

Mohammad Mahdi
Mohammad Mahdi
3 سال قبل
پاسخ به  Mohammad Mahdi

علیک سلام😁
خوبم تو خوبی؟
قبلا اره ولی زمان همه چیو عوض میکنه
حتی سایت رو😂😂

Mohammad Mahdi
Mohammad Mahdi
3 سال قبل
پاسخ به  Mohammad Mahdi

همیشه باشی…
کدومشو میگی؟
من مشکل زیاد دارم😁😂

Mohammad Mahdi
Mohammad Mahdi
3 سال قبل
پاسخ به  Mohammad Mahdi

تیکه سنگینی بود لعنتی😂😂
مشکل ازدواجم؟
انشاءالله که حل شده
😂😂
تو چه خبر؟

Mohammad Mahdi
Mohammad Mahdi
3 سال قبل
پاسخ به  Mohammad Mahdi

من بیخبرم از همه جا
نمیدونم اصلا درمورد چی حرف میزنی😂😂
.
ادبیاتمم عاشق توعه 😂😁
.
خداروشکر توی مشکلات و بدبختی غنی ام😁😂😂

Mohammad Mahdi
Mohammad Mahdi
3 سال قبل
پاسخ به  Mohammad Mahdi

از یه حرف ساده چه برداشتی کردی سلطان😂😂
.
دروغ نگفتم،حل شده ولی نه کامل
نمیخواستم بحث سنگین بشه،که با عکس العملت فهميدم سنگین میشد بهتر بود😂😂

Mohammad Mahdi
Mohammad Mahdi
3 سال قبل
پاسخ به  Mohammad Mahdi

میشناسمت😂😂
.
اونم مث تو عاشق منفی برداشت کردن بوده حتما😂😂

Mohammad Mahdi
Mohammad Mahdi
3 سال قبل
پاسخ به  Mohammad Mahdi

ما اینیم دیگه سلطان😎😂😂
چه خبرا؟
خیلی وقت بود نصف شب تو سایت حرف نزده بوديم

Mohammad Mahdi
Mohammad Mahdi
3 سال قبل
پاسخ به  Mohammad Mahdi

مارال که از بس اینو گفت من هرموقع میرم حرم یادش میوفتم😂😂
‌حس میکنم پا جای پای بابام گذاشتم😂😂😂

Mohammad Mahdi
Mohammad Mahdi
3 سال قبل
پاسخ به  Mohammad Mahdi

سایت پی وی دار شده؟😂😂
ینی چی؟🙄😬

Mohammad Mahdi
Mohammad Mahdi
3 سال قبل
پاسخ به  Mohammad Mahdi

پیشرفتونده؟؟😂😂😂
چ خفن
کجاس؟
چجوری میشه پیم داد؟😁

Mohammad Mahdi
Mohammad Mahdi
3 سال قبل
پاسخ به  Mohammad Mahdi

یا علی عجیجم؟😂😂
.
صب کن الان درستش میکنم

Mohammad Mahdi
Mohammad Mahdi
3 سال قبل
پاسخ به  Mohammad Mahdi

درست شد ولی هنو نفهمیدم کجا پیم بدم
.
پشیمونی؟

Fatemeh
Fatemeh
3 سال قبل

مهرناز خانم چند روز یه بار پارت گذاری داریم؟؟

Fatemeh
Fatemeh
3 سال قبل
پاسخ به  Fatemeh

آها🥺

Mahhboob
Mahhboob
3 سال قبل

راستی ی سوال…سایت رمان در خواستی هم میزاره؟؟.من ی رمان آنلاینی رو تو سایت شصت تیپ دنبال میکردم ک یهو نصفه شب زدن سایتو پوکوندن منم موندم تو خماری… بدبختی داستانشم متفاوت بود و جالب:-\

Mahhboob
Mahhboob
3 سال قبل

سلام باز هم مثل کارهای قبل عالی و خاص…من هنوز تو کف حرفای دختره به جناب دزدم…دمش گرم با این قوه تخیلو بی پرواییسش نسبت ب بازگویی مسایل…خسته نبی

Mahad
Mahad
3 سال قبل

عالی بود مهرناز جانم
❤❤😍😍

Nasim
Nasim
3 سال قبل

سلام مهرناز جانم🌹
.
به به پارت جدید به افتخار آجی ریحان خوش قلب خودم😍
.
.
عالی خانم نویسنده💙💚💛
.
میگم مهرنازی اینجوری می نویسی که از فردا همه روی صنف دزدها کراش می زنن!😁😁😁

pourya
pourya
3 سال قبل
پاسخ به  Nasim

مهری اومدی یه خبر بده بیام پی وی یه چیزی بگم بخندی😂😂

pourya
pourya
3 سال قبل
پاسخ به  pourya

😂😂😂بیا

Nasim
Nasim
3 سال قبل
پاسخ به  pourya

زیر پیام من میگی یه چیز خنده دار میخوای بگی😮
منم میام😁😁😁

Nasim
Nasim
3 سال قبل
پاسخ به  Nasim

خوبی عزیزم ؟
😁😁😁

Nasim
Nasim
3 سال قبل
پاسخ به  Nasim

عزیزمی مهرناز جانم😘
.
همه خوبیم خدا رو شکر🌹
.

🌠🌠🌠

Nasim
Nasim
3 سال قبل
پاسخ به  Nasim

ووویی ممنون🤗😍
.
شهاب سنگ که انحصاری فقط برای تو😘🌠
بقیه هم نقل و نبات که مشغول باشن😁😁

ریحان
ریحان
3 سال قبل
پاسخ به  Nasim

عزیز آجی ریحان دلم تنگت بود
.
نبودی امروزو دیروز😘

Nasim
Nasim
3 سال قبل
پاسخ به  ریحان

سلام آجی ریحانم🌹
.
ممنون عزیز دلم دل من هم تنگ میشه خواهری💚💛💙
.
آره خیلی سرم شلوغ بود، جلسه با استادم و پروژه و …. فکر کنم این دو روز سه چهار ساعت بیشتر نخوابیدم😞
.
ولی الان خوبم و سر حال خواهری😘

ریحان
ریحان
3 سال قبل
پاسخ به  Nasim

به روی مااه قشنگت بهارکم😘
.
ای جاانم فدای دلت…
.
میفهمم بی خوابی رو معنیشو باتمااام جونم
.
خدا رو شکر که الان خوبی عزیزکم😘
🌹
.
موفق باشی عزییزم

Nasim
Nasim
3 سال قبل
پاسخ به  ریحان

قربان محبتت آجی خوبم💙💛💚

پوریا
پوریا
3 سال قبل

😂😂😂😂😂😂😂😂😂
ایلین رستمه منم تهمینه
ولی خدایی محمد و ریحان به لیلی و مجنون میخورن❤🤩
فدای تو ابجی ریحان
خوبی از خودته🌹🌹

ayliiinn
3 سال قبل
پاسخ به  پوریا

قربونت عشخم!
رستمت هم میشم!
.

.
توهم واسم یه سهراب کوچولو بیار!
.
.
ترجیحا سهراب سپهری!

ریحان
ریحان
3 سال قبل
پاسخ به  پوریا

🌹

.
لیلی و مجنون هخخخ
خدا نکنه داداشم

ریحان
ریحان
3 سال قبل

جزیره نااز و خوشگل من
الهی خوب باشی و دلت آروم♥
.

ریحان
ریحان
3 سال قبل
پاسخ به  ریحان

کاری نکردم که نفس🌹😘😘
اگه میتونستم خیییلی خوشحال میشدم♥

پوریا
پوریا
3 سال قبل

تو عشقی عشق رستم😂😂💕❤.
.
.
.
.
اصلا ریحان یک انرژی بهم داد
یک طوری شاد و شنگول شدم
.
.
.
ابجی ریحان خوشکلی در اصل مال دل توعه ک خوشکلیش بر زبانت جاری شده((همون 40 صبح اخلاص)) و همیشه انرژی مثبت میده به سایت

ریحان
ریحان
3 سال قبل
پاسخ به  پوریا

عزیزی داداش خوبم🌹
.
همییشه حرفهای قشنگت به من ،خوش بود و تو دلم نفوظ کرد.لطططف داری شما آقاااا
.
بقول جزیرم ایششششااالله مهندسی شریف…خبرشو همینجا بشنوم ازت…

ریحان
ریحان
3 سال قبل
پاسخ به  پوریا

رستمم که دیگه محمده آره ؟؟!!
هخخخ
.
سلطون .حالام رستم هخخخخ
.
همیشه شادو شنگول باشی عزیز..
شما تعریف شدنی هستی خودت گل پسر.نیازی به من تعریف من نیست

ayliiinn
3 سال قبل
پاسخ به  ریحان

نهههه مهری رستم منم!
.
.
اره با تیکه ی اخر حرفت موافقم!

ayliiinn
3 سال قبل
پاسخ به  ayliiinn

اره ولی پوری رستم دوس داشت مجبور شدم!

Tina
Tina
3 سال قبل

سلام ریحان جان خوبی عزیزم؟حالت خوبه؟ منم خیلی دلتنگت بودم.از بیماری تو حرف می زدن خیلی نگران شدم انشالله به زودی مشکلت حل بشه و سلامت باشی.

ریحان
ریحان
3 سال قبل
پاسخ به  Tina

عزییز دلم…تینای مهربونم.مرسی ازت♥
.
فدای مهربونیات گلکم.ببخشید نگرانتون کردم
.
ممنونم قشنگم…تنت سلامت 🌹

ayliiinn
3 سال قبل

اییییییی فرض کن یکی جورابشو کنه تو حلقت!
.
.
..
عاااااالی مهرنازیم

Mohanna81
Mohanna81
3 سال قبل
پاسخ به  ayliiinn

😂😂😂😂

Mohanna81
Mohanna81
3 سال قبل

وویی قشنگه مهرنازییی😍😍❤
منتظر پارتهای بعدیم

pourya
pourya
3 سال قبل

چشمامونم ابی نشد اگه دزد شدیم عاشقمون بشن😂😂😂

Mahdis
Mahdis
3 سال قبل
پاسخ به  pourya

مگه فقط عاشق چشم ابیا میشن😂😂😂😂

ayliiinn
3 سال قبل
پاسخ به  pourya

خانومم پس من چیم اینجا!

Mohanna81
Mohanna81
3 سال قبل
پاسخ به  pourya

😂😂😂😂

گیسو*
گیسو*
3 سال قبل
پاسخ به  Mohanna81

پارت بعد کی میاد؟

ریحان
ریحان
3 سال قبل
پاسخ به  pourya

دل باید خوشگل باشه
.
نگااهت…
و دیدنت….
.
اینا که قشنگ شد، رنگ چشماتم به چشم میان و تکمیل میکنه زیبایشو داداشم…
.
مثل دل قشنگ خودت.

Noora
Noora
3 سال قبل

واای مهرناز
دیروز دوستم خونه ی ما بود از بس بیکار بودیم و هیچ کسم نبود نبود گفتیم کاش یه دزد میومد خونه ی ما😂😂😂
دوستم رسما نشسته بود و می‌گفت پعه پس چرا نمیاد حوصلم سر رفت😅😅
.
خیلی قشنگ بود،منتظرم ببینم چی میشه🥰😊

Noora
Noora
3 سال قبل
پاسخ به  Noora

اینم شانس مایه یدونه زشت و غول بیابونی میاد😶😐
به دوستم میگفتم تو نگران نباش اومد من می زنمش اون گفت مبینا به خدا من می دونم دزد اومد ما دوتایی میشینیم وسط حال اینقد می خندیدم خود دزدا پشیمون میشن می رن😂😂😂

Noora
Noora
3 سال قبل
پاسخ به  Noora

نچ یه دزد مثل آهیر بیاد که از هوش می ریم😂😂😂

گلی
گلی
3 سال قبل

خسته نباشی 💫💫💫
مرسی
به شدت منتظر پارت بعدی هستم😉

ریحان
ریحان
3 سال قبل
پاسخ به  گلی

گلی
گلی
3 سال قبل
پاسخ به  ریحان

♥️💫

گلی
گلی
3 سال قبل
پاسخ به  گلی

خدا نکنه 😌
😁😁اسم به این خوشگلی
😘

ریحان
ریحان
3 سال قبل

نه نفس بیدارم عزیز
رفتم قهوه درست کردم
.گلدونامم آب دادم😍

ریحان
ریحان
3 سال قبل

ریحون فداات بشه
.
مهر.نااز من♥

.
قربون اون مهر دلت بشم…تو هر چی که بزاری خارج از برنامه هم باشه خوب میشه.عاالی میشه….
.
عاالی بود جیرانم…از همین الان معلومه قراره با کلی هیجان و حس و آب و آتیش زدن شخصیت رمان همراه بشیم.سخت میشه رسیدنشون بهم…افرا..خییلی قشنگ.یبار گفتی از اسم دختر افرا خوشت میاد…حدس میزدم
.
واااای جزیره غش کردیم منو رضا از خنده.اونجا که طلاهای ماماتشو لود داد…
داشتم واسه محمد بلند میخوندمش.یهو رضا از توهال شنید هخخخخخ
.
مرسی ..مرسی…مرسی
حزیره م…محمد میگه دل جوجه ی منو نبر.منو کچل میکنه واسه یچیزایی هخخخخخ
.
.
قلدره همشهریت هخخخ
.
بووس رو چشااات😍

ریحان
ریحان
3 سال قبل
پاسخ به  ریحان

بله که دوست داشتم…چون دوست داشتنی بود.مثل صاحب اثرش♥
.
عزیزدلم …چند وقته میخواستم بگم.الان میگم..صبورم…مهر.نااز صبورم😍
خودم میدونم چرا اینو گفتم…
.
مرسی گلم…برا قلب قشنگت بهترینارو میخوام…تا عمق کهکشان ها شبت ستاره بارون نفس…مرسی از طر ف خودم و محمدم♥

ریحان
ریحان
3 سال قبل
پاسخ به  ریحان

خدا نکنه جزیره ی نااز من😍
.
عشقمیسن♥

گیشنیز
3 سال قبل

حس عجیبی و تازگی.
ن تا بحال درمورد دزدی همچین چیزی شنیدم ن تو رمانی ن تو فیلمی هیچی
رمانه خاصیه

ریحان
ریحان
3 سال قبل
پاسخ به  گیشنیز

حتماا خاصه…حتی اسم رمان
.
خیلی برام عجیب بود .که چطور به ذهنت خطور کرد
.
خاص مثل شخصیتش

ریحان
ریحان
3 سال قبل
پاسخ به  ریحان

آره نفس.
.
خییلیم عاالی♥
.
معنای آهیر میشه آتش…
حتما…حتما عاالی میشه
.
بیصبرانه منتظرم.

گیشنیز
3 سال قبل
پاسخ به  گیشنیز

شکی نیست ک هست

Tina
Tina
3 سال قبل

خیلی خوبه و من به شدت مشتاق ادامه رمان هستم دستت درد نکن مهرنازی❤❤

ریحان
ریحان
3 سال قبل
پاسخ به  Tina

تینا گلیم .تو همون تینای خودمونی آره؟!
.
خوبی قشنگم؟♥
چت روم نمیای ولی هیییچ وقت از یاد من نمیری…محبتت همیشه یادم میمونه عزیز مهربونم.

دسته‌ها
72
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x