رمان دلارای پارت 138 - رمان دونی

 

 

آزاده مکث کرد

دقایقی قبل نتیجه سونوگرافی را دیده بود

لبش را با زبان تر کرد :

_بچه زندست

دلارای لبخند زد

لب های کبود و پوست زخمی اش تیر کشید اما باز هم لبخند زد

آزاده با دلسوزی ادامه داد :

_خیلی عجیبه ، یعنی با وضعیتت زنده موندنش یک معجزه ست پس نمیخوام بهت امید الکی بدم ، باید دکتر زنان ببینتت شاید..‌‌…

شاید تا چند ساعت دیگه به خونریزی بیوفتی دوباره ….
متأسفم اما ممکنه از دستش بدی

دلارای بی توجه خندید

از دستش نمی داد

فرزندش هم مثل خودش سخت جان بود!

از زیر ضربه های داراب جان سالم به در برده بود پس بعد از این هم ترکش نمی‌کرد!

آزاده در سکوت نگاهش کرد

حتی یک نقطه سالم در صورتش نبود

دختر زیبایی که بار قبل دیده بود کجا و این دختر با صورت داغان کجا

زخم هایش آنقدر عمیق بودند که حتی دلش نمی آمد به آنها نگاه کند

مچ دست راستش مو برداشته و یکی از انگشتان همان دستش شکسته بود

در تمام بدنش آثار جای کمربند و مشت و لگد به چشم میخورد

با بی رحمی فکر کرد کاش جنین می مرد !

احتمالا او هم به بدبختی مادرش دچار می شد

دست خودش نبود ولی دلش برای دخترک بی پناه روی تخت که لباس عروس به تن داشت می‌سوخت

_شما … دوست هنگامه اید ؟

_بله
حرف نزن لطفاً

سعی کن بخوابی تا بهتر شی

داروها گیجت میکنه

_درد …. ندارم

_به خاطر مسکناست

خیلی قوین

تاثیر شون که بره دردت شروع میشه

دلارای تلخ لبخند زد :

_مهم نیست

آزاده با ترحم سر تکان داد و سمت در رفت

باید به استادش خبر میداد

دخترک از آن چیزی که خیال می کردند زودتر به هوش آمد

صدای لرزان دلارای متوقفش کرد

_خانم ؟

سمتش برگشت و به صورت ملتمس و مظلومش خیره شد

_آزاده ، اسمم آزادست عزیزم

_میشه …. میشه برا من یک کاری بکنید؟

گفت و نفس عمیقی کشید

درد خفیفی در قفسه سینه اش پیچید

انگار کم کم درد را احساس میکرد

_جانم ؟ چیزی لازم داری ؟

دلارای بی حال لب زد :

_نه فقط …..

_فقط چی ؟

_ به آلپ‌ارسلان …‌

نفس عمیقی کشید

درد بیشتر شد

گرفته ادامه داد :

_به آلپ‌ارسلان نگید من حامله ام !

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 5 / 5. شمارش آرا 4

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان همقسم pdf از شهلا خودی زاده

    خلاصه رمان :       توی بمباران های تهران امیرعباس میشه حامی نیلوفری که تمام کس و کار خودش رو از دست داده دختری که همسایه شونه و امیر عباس سال هاست عاشقشه … سال ها بعد عطا عاشق پیونده اما با ورود دخترعموی بیمارش و اصرار عموش به ازدواج با اون همه چی رنگ عوض می

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان پینوشه به صورت pdf کامل از آزیتا خیری
دانلود رمان پینوشه به صورتpdf کامل از آزیتاخیری

    دانلود رمان پینوشه به صورت pdf کامل از آزیتا خیری خلاصه رمان :   چند ماهی از مفقود شدن آیدا می‌گذرد. برادرش، کمیل همه محله را با آگهی گم شدن او پر کرده، اما خبری از آیدا نیست. او به خانه انتهای بن‌بست مشکوک است؛ خانه‌ای که سکوت طولانی‌اش با ورود طاهر و سوده و بیوک از هم

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان نجوای آرام جلد دوم به صورت pdf کامل از سلاله

    خلاصه رمان:   قصه از اونجایی شروع میشه که آرام و نیهاد توی یک سفر و اتفاق ناگهانی آشنا میشن   اما چطوری باهم برخورد میکنن؟ آرامی که زندگی سختی داشته و لج باز و مغروره پسری   که چیزی به جز آرامش خودش براش اهمیتی نداره…   اما اتفاقات تلخ و شیرینی که براشون پیش میاد سرنوشتشون

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان به گناه آمده ام pdf از مریم عباسقلی

  خلاصه رمان :   من آریان پارسیان، متخصص ۳۲ ساله‌ی سکسولوژی از دانشگاه کمبریج انگلیسم.بعد از ده سال به ایران برگشتم. درست زمانی که خواهر ناتنی‌ام در شرف ازدواج با دشمن خونی‌ام بود. سایا خواهر ناتنی منه و ده سال قبل، وقتی خانوادمون با فهمیدن حاملگی سایا متوجه رابطه‌ی مخفیانه‌ی من و اون شدن مجبور شدم برم انگلیس. حالا

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان گلپر به صورت pdf کامل از نوشین سلما نوندی

    خلاصه رمان:   داستان از جایی شروع میشه که گلبرگ قصه آرزویی در سر داره. دختر قصه آرزوی  عطر ساز شدن داره … .. پدرش نجار و مادرش خانه دار. در محله ی ساده ای از فیروزکوه زندگی می‌کنند اما با اومدن زال دستغیب تاجر شهردار شهر فیروزکوه زندگی گلبرگ دستخوش تغییر میشه یک ازدواج ناخواسته و یک

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان الماس pdf از شراره

  خلاصه رمان :     دختری از جنس شیشه، اما به ظاهر چون کوه…دختری با قلبی شکننده و کوچک، اما به ظاهر چون آسمانی پهناور…دختری با گذشته‌ای پر از مهتاب تنهایی، اما با ظاهر سرشار از آفتاب روشنایی…الماس سرگذشت یه دختره، از اون دسته‌ای که اغلب با کمترین توجه از کنارشون رد می‌شیم، از اون دسته‌ای که همه آرزو

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
35 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
رمان
2 سال قبل

من واقعا فاز این دختره دلارای و نمیفهمم خب بزار بگه دیگه نفهم بی عقل😶😐

رمان
2 سال قبل

پارت ۱۳۹ فقط برا من نمیاد بالا یا برا شمام اینجوریه؟

رمان
2 سال قبل

فاطی جون چرا پارت ۱۳۹ و نزاشتی؟

ماهی
ماهی
2 سال قبل

نه که خیلیحامی داره نمیخواد ارسلان بفهمع اسکل

جولیتِ رومیوو
جولیتِ رومیوو
2 سال قبل

بابا دگه واقعا حس میکنم 💩شو در آوردی عزیز من ببین اوکی هیچی نه واقعا هعی روزگار

Tamana
Tamana
2 سال قبل

عجب خریه😐😐😐
خب بزار بگه بهش😕🙄😬😐

kiana_y
2 سال قبل

جومونگ از مرگ برگشت، ازدواج کرد، گروه دامُل رو تشکیل داد یک امپراتوری جدید تشکیل داد صاحب نوه و نتیجه شد…. ولی هنوووووووووووووز این دلارای تو بیمارستانه فک کنم تا عید 1402 باید شاهد صحبتای دلارای و آزاده باشیم. زبونمون مو دراورد از بس عر زدیم که پارتا رو طولانی بنویس خوب آدم عاقل تو که داری زحمت میکشی یکم پارتا رو طولانی بنویس مالیات و پول آب و برقتو که نمیخوان زیاد کنن که….. یا اصلا نمیخواد رمان بنویسی اونم رمانی که اصلااااااااااا واسه دخترا و زنا شخصیت و احترام قائل نمیشین و همش اونا رو توسط مردا تحقیر میکنین به خدا تو و نویسندۀ رمان گلاویژ و … مردین جون اگه زن بودین اجازه نمیدادین بهتون بی احترامی بشه. البته وقتی زنها و دخترا خودشون به خودشون بی حرمتی میکنن چه انتظاری از حکومت و بقیۀ مردم دارید که بهتون احترام بزارن؟؟؟؟؟ درستهکه تو این جامعه متأسفانه مثل کشورای خارجی به زنا و دخترا چندان بها نمیدن ولی اختیار خودمون رو که داریم!! خودمون به خودمون احترام بزاریم و به خودمون ارزش و احترام بدیم اون موقعه که دیگران بهمون احترام میزارن. لطفا لطفا لطفا اینقد پارت کوتاه نزار اگه نمیتونی رک و پوست کنده بگو نمیتونم باز چرا ما رو اینقد اذیت میکنی و قالمون میزاری؟ تو در قبال کسایی که رمانتو میخونن و با خوندنشون نشون میدن که دارن به قلمت بها میدن مسئولی هما جهت اطلاعتون گفتم البته اگه براتون مهمه خانم یا آقای نویسنده…. هرچند که اگه برات مهم بود ما رو قال نمیذاشتی و مثل شیر آب که وقتی خراب میشه، قطره قطره رمان نمیدادی

سپیده
سپیده
2 سال قبل
پاسخ به  kiana_y

👌👍

najme
najme
2 سال قبل
پاسخ به  kiana_y

عزیزم عصبانیتتو کنترل کن😁
ولی خدایی راس میگی👍❤

مسیحا
مسیحا
2 سال قبل

چرا نگه آخه 😐

رمان
2 سال قبل

هیچ رمانی بهتر از رمان الفبای سکوت ندیدم حتما برید بخونید واقعا رمان الفبای سکوت بینظیره👌👌👌

P:z
P:z
2 سال قبل
پاسخ به  رمان

دقیقا همینطوره👌🏻👌🏻
بقیه ی رمان ها یا بهتره بگم بیشترشون فقط میخوان دخترا رو خورد کنن
نمیدونم چرا میخوان این چیزا رو عادی کنن
شاید بگن که میخوان مردم رو با این واقعیت ها آشنا کنن و یه کاری کنن که اوضاع بهتر شه اما بدتر میشه واقعا.

najme
najme
2 سال قبل
پاسخ به  رمان

لطفاخلاصشو بگو

Sevili
Sevili
2 سال قبل

تف تواین رمان دیگه چیز دیگه ای نمتونم بگم😐

کراش ارسلان😂😐
کراش ارسلان😂😐
2 سال قبل

پارت بعد
دکتر وارد میشود
اورا انالیز میکند
دکتر:بچتون سالمه ولی اگه دو دیقع دیرتر میاوردین بچه میمرد خخخخخ
ارسلان وارد میشود. شتلقققق در کشت کدوم بچه
دلارای گوشه ای کز میکنه
این ی پارت
ارسلان میاد جلو میگع بچه ت ع اون بزدل؟ خیانت کردی؟با برادرم هه ج…..ه
لیاقتت این بود زیر داراب زجه بزنی بمیری دختره ‌ت‌‌…. م س…گ
بعد دلارای میگه که بچه از اونه و میرن خونه
رو راه سیسمونی میبینهه میگهه بریم بر الپ اردلان شرت بخریم؟ از اون شرتای پلنگیت؟
بزرگ شه شورتتو میدی بپوشههههه؟
دلارای از ذوق میگوزه😐
هیق الپ ارسلان هم خفه میشه و مجبور میشه پیادع شه
هچی دیگه الپ اردلان انداخت بقل ارسلان😐

Nil
Nil
2 سال قبل

جررررررررررررررر 😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂

ادا
ادا
2 سال قبل

چه با ادب🤣🤣🤣

سپیده
سپیده
2 سال قبل

اگه نویسنده بدونه رمانش رو چقدر مسخره میکنیم میکشمون😂😂😂😂😂

فاط
فاط
2 سال قبل

😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂

گندم
2 سال قبل

بابا اصلا رمانت سسس ماسسس داشت 😂😂😂😂

Elina
Elina
2 سال قبل

حالا از امروز به بعد داستان داریم تا ارسلان بفهمه بابا شده🤦‍♀️ خو احمق بزا بش بگه تمام شه بره پی کارش دیگهه

سوگل
سوگل
2 سال قبل

😘👍

maghare
maghare
2 سال قبل

آخ جوووووون حاملس

گندم
2 سال قبل
پاسخ به  maghare

تازه فهمیدی؟
خسته نباشید 🥲😂

FTM
FTM
2 سال قبل

کارات خیلی رو مُخمه دختر حاجی😐

Mobina
Mobina
2 سال قبل

میتونم بگم فقط ده ثانیه طول کشید

سارا(یکی)😂
سارا(یکی)😂
2 سال قبل

حالا من کار به نویسنده ندارم نمی بینه تو که ادمین حساب میشی بهش به چیزی بگو خوب اه

آخرین ویرایش 2 سال قبل توسط سارا(یکی)😂
دیجی تلما😜
دیجی تلما😜
2 سال قبل
پاسخ به  سارا(یکی)😂

سارا جان فاطی اصا با نویسنده ها دد ارتباط نیس

ساسی
ساسی
2 سال قبل

جووون

Mehrimah
2 سال قبل

چرا نباید به ارسلان بگه؟

سپیده
سپیده
2 سال قبل
پاسخ به  Mehrimah

الان میگه باید سقط بشه

ادا
ادا
2 سال قبل

واقعا داره اعصابمو به بازی میگیره کی تموم میشه این داستان اخه من چند تا رمان رو بعد از اون خوندم اما اونا تموم شدن و من چند تای دیگه شروع کردم اونوقت این دو هفته اس تو عروسی و درد گیر کرده😑😐

مسیحا
مسیحا
2 سال قبل
پاسخ به  ادا

دقیقا فک کنم منم تو این چند وقت ده رمان از ده ساعت تا به بالارو تموم کردم 😐

دسته‌ها
35
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x