دکتر عقب هلش داد :

_دست از سرش بر نداری زنگ زدم پلیس

ارسلان عقب رفت :

_حالا که انقدر همتون نسبت بهش حق به جانبید مرخصش نکنید …..

چون فکر نمی کنم که داداشش ازش استقبال کنه !

گفت و عصبی از در بیرون زد

صدای هق هق های جنون آمیز دلارای اتاق را پر کرد

مرد به آزاده اشاره زد :

_مسکن تزریق کن

*

آزاده دستش را روی نقطه ی روشنی در عکس گذاشت

_ببین این سرشه

دلارای گرفته خندید

پنج روز گذشته بود اما دردش ذره‌ای آرام نگرفت

حتی نمی‌توانست به راحتی روی تخت حرکت کند

_اونجا که چیزی نیست

_چرا دیگه هست! دقت کن ….

اینم دست و پاشه ولی مشخص نیست هنوز …

طبیعیه نتونی تشخیص بدی …

دلارای با اشتیاق پرسید :

_دختره یا پسر ؟

صدای دکتر آمد :

_هنوز قطعی نمیشه نظر داد …. مهمه برات ؟

دلارای با قاطعیت سر تکان داد :

_آره پسر باشه !

آزاده پوفی کشید

_واقعا فکر میکردم فقط سلامتیش واست مهم باشه

دلارای زمزمه کرد :

_باید پسر باشه !

دکتر به آزاده اشاره کرد حرفی نزند

_معلومه پسر بچه هارو خیلی دوست داری

دلارای تلخ لبخند زد :

_دختر بچه ها دوست داشتنی ترن .

فقط حس میکنم هر کس لیاقتشونو نداره.

مثلا یک خانواده ای مثل خانواده من یا آلپ ارسلان…..

_قرار نیست خانواده ها بچه رو بزرگ کنند این بچه شماست

دلارای پوزخند زد :

_بچه‌ای که حتی پدرش از حضورش خبر نداره

دکتر بحث را تغییر داد :

_من با خانم دکتر که معاینت کرد حرف زدم

بچه به طور معجزه آسایی سالمه اما این دلیل نمیشه که سالم بمونه…..

دلارای احساس کرد قلبش از زدن ایستاد

_چی ؟

_متاسفانه هر حرکت یا تکون بیجایی ممکنه باعث خونریزیت بشه

باید حسابی به خودت برسی وگرنه با این فشار های روحی و وضع جسمی منتظر یک بچه مریض با هزار و یک مشکل باش که تا بزرگسالی اذیت بشه و والدینشم عذاب بده !

دلارای وا رفته نگاهش کرد

احساس کرد در همین چند ثانیه فشارش افتاد

آزاده دلش سوخت که جواب داد:

_حالا که فعلا اینجاست دکتر ….. خودم حواسم بهش هست

_فردا مرخصه ….. فقط تا چند روز سرم و آمپول داره که باید برای تزریق بهش سر بزنی

داروهاشم مصرف کنه بیشتر تقویتیه

بقیش هم بر میگرده به استراحت و تغذیش

دلارای آرام تشکر کرد و آزاده پشت دکتر از در خارج شد

نگرانی و غم درون چشمان دخترک را دیده بود

موبایل را بیرون آورد و روی شماره مرد ضربه زد و کوتاه نوشت :

_دلارای فردا مرخصه ….. میاید دیگه ؟

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز ۴.۵ / ۵. شمارش آرا ۲

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان بغض پاییز

    خلاصه رمان :     پسرک دل بست به تیله هاى آبى چشمانش… دلش لرزید و ویران شد. دخترک روحش میان قبرستان دفن شد و جسمش در کنار دیگرى، با جنینى در بطن!!   قسمتی از داستان: مردمک های لرزانِ چشمانِ روشنش، دوخته شده بود به کاغذ پیش رویش. دست دراز کرد و از روی پیشخوان برداشتش! باورِ

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان بوی گندم pdf از لیلا مرادی

خلاصه رمان: یه کلمه ، یک انتخاب و یک مسیر میتواند گندمی را شکوفا کند یا از ریشه بخشکاند باید دید دختر این داستان شهامت این را دارد که قدم در این راه بگذارد قدم در یک دنیای پر از تناقض که مجبور است باهاش کنار بیاید در صورتی که این راه موجب آسیب های فراوانی برایش می‌شود و یا

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان مرا به جرم عاشقی حد مرگ زدند pdf از صدیقه بهروان فر

  خلاصه رمان :       داستانی متفاوت از عشقی آتشین. عاشقانه‌ای که با شلاق خوردن داماد و بدنامی عروس شروع میشه. سید امیرعباس‌ فرخی، پسر جوون و به شدت مذهبیه که به خاطر حمایت از زینب، دختر حاج محمد مهدویان، محکوم به تحمل هشتاد ضربه شلاق و عقد زینب می شه. این اتفاق تاثیر منفی زیادی روی زندگی

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان افگار pdf از ف میری

  خلاصه رمان :         عاشق بودند؛ هردویشان….! جانایی که آبان را همچون بت می٬پرستید و آبانی که جانا …حکم جانش را داشت… عشقی نفرین شده که در شب عروسی شان جانا را روانه زندان و آبان را روانه بیمارستان کرد… افگار داستان دختری زخم خورده که تازه از زندان آزاد شده به دنبال عشق از دست

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان قتل کیارش pdf از مژگان زارع

  خلاصه رمان :       در یک میهمانی خانوادگی کیارش دولتشاه به قتل می رسد. تمام مدارک نشان می دهند قاتل، دختر نگهبان خانه است اما واقعیت چیز دیگریست… پایان خوش به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید! ارسال رتبه میانگین امتیاز ۰ / ۵. شمارش آرا ۰ تا الان

جهت دانلود کلیک کنید
رمان تاوان یک روز بارانی

  دانلود رمان تاوان یک روز بارانی خلاصه : جانان توسط جاوید اجیر میشه تا با اغواگری هاش طوفان رو خام خودش کنه و بکشتش اما همه چی زمانی شروع میشه که جانان عاشق مردونگی طوفان میشه و…     به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید! ارسال رتبه میانگین امتیاز ۵

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest

32 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
F82
F82
2 سال قبل

من دو هفته بود رمانو نمی خوندم امروز اومدم خوندم پارتا رو دیدمممم کف کردممم
فک مکردم وقتی میام دیه پارت اخر باشه و تموم شده باشه😐

Mehrimah
2 سال قبل

هیییی خداااااااا
سکوتی میکنم در حد فریادددد!

مسیحا
مسیحا
2 سال قبل

بی صبرانه منتظر ادامه اش هستم😐

حالا هر چی
2 سال قبل

از شب عروسی به بعد هنوز هیچ پیشرفتی نداشته رمان حامله بودنش هم تا سال دیگه این موقع کسی نمی‌فهمه من از یه سال پیش دارم این رمانو میخونم تازه به اینجا رسیده

آرمیتا
آرمیتا
2 سال قبل

میدونم‌ کامنتا‌ رو نمیبینی‌ اما مطمئنم بهت وحی‌ میشه !😂😂🗡🗡

آرمیتا
آرمیتا
2 سال قبل

نویسنده جان !
لطفا آغزیوا باخ تیکه توت
یورو‌ لمیاسوز! 😊

neda
neda
پاسخ به  آرمیتا
2 سال قبل

😂😂

گندم
پاسخ به  neda
2 سال قبل

عزیزم شما نویسنده ای یا ادمین؟

سپیده
سپیده
پاسخ به  گندم
2 سال قبل

ادمینه
نویسنده اینجا نیست

Asaadi
Asaadi
پاسخ به  آرمیتا
2 سال قبل

واییییی 🥰😂

asma
asma
پاسخ به  آرمیتا
2 سال قبل

ارمیتا الان کجایی حرف زدی ؟😂😂😂

دخمل بلوچ _زیبا
دخمل بلوچ _زیبا
2 سال قبل

بچه ها موافقین بریم سر وقت نویسنده دلارای تا شاید پارت هارو بزرگتر و این بی آبرویی رو تموم کنه😂😂😂
.
آخه برا خانواده ها هم ابرو نزاشته این نویسنده😂😂😂
.
.
یا بریم این فاطیو گروگان بگیریم رمانش رو دستش میمونه مجبور میشه پارت هاشو بزرگ تر کنه 😂😂
راستشو بخواین بعد برا تمام رمان های که فاطی میزاره و مشکلی چیزی دارن و نویسند ها توجه نمیکنن حل میشه و همه رمان ها عالی میشه😂😂بریم سر وقتش😂😂؟؟؟؟

آخرین ویرایش 2 سال قبل توسط دخمل بلوچ _زیبا
سپیده
سپیده
پاسخ به  دخمل بلوچ _زیبا
2 سال قبل

اوممم بد نیست نقشت😂فاطی گناه داره دلم نمیاد😂من خیلی بچه خوف و دل رحمیم😌

neda
neda
پاسخ به  سپیده
2 سال قبل

بله بله… 😂

ادا
ادا
پاسخ به  دخمل بلوچ _زیبا
2 سال قبل

اوهوم

کراش ارسلان😂😐
کراش ارسلان😂😐
2 سال قبل

دیر اومدی خیلی دیررره دل جاییی دیگهههه اسیر ررررررههه😂اح اح

mahsa jojo
mahsa jojo
2 سال قبل

عا..
اوم..
به جان جدم میخوام آلپ ارسلان گو؛*ه شاهان رو خفه کنمممممممم🥴

ادا
ادا
2 سال قبل

یعنی ارسلان نیاد تیکه تیکه اش میکنم
وای😱😱😱😱😱🤧🤧🤧

سپیده
سپیده
پاسخ به  ادا
2 سال قبل

میاد نگران نباش خاهر😂❤

ادا
ادا
پاسخ به  سپیده
2 سال قبل

بابا خسته شدم
مامانم میگه باز دیوونه شدی
هروز راس ساعت هفت خل بازیت گل میکنه
دیگه نمیدونه من دق مرگ میشم که

سپیده
سپیده
پاسخ به  ادا
2 سال قبل

آخرش مثل همه رمانا بهم میرسن الکی حرص نخور😂حالا دلارای خوبه گلادیاتور ۱۰ روزه دارن صبحونه میخورن😑

ادا
ادا
پاسخ به  سپیده
2 سال قبل

واییییییییییی جرررررررز🤣🤣🤣

taezeh😜
2 سال قبل

پارت ۱۴۳

و مرد گفت بله میام و راه افتاد سمت بیمارستان دلارای که تا الان داشت به حرفای دکتر فکر میکرد با باز شدن در سرشو برگردوند و دید آلپ ارسلان دم در وایساده و داره نگاش میکنه دلارای داد زدارسلان ت.خ.م.س.گ گمشو بیرون تا شورت دکترو نکردم تو حلقت من دیگه نمیخوام تو رو ببینم بچتم خودم بزرگ میکنم ارسلان گفت چی بچم دیگه کدوم خریه دلارای که دید سوتی داده خودشو زد به خواب وارسلان اومد جلو و گفت دددددللللللااااارررررااااااییییی بچم کو
دلارای مثلا از خواب بیدار شده بود با صدای خواب آلود گفت بچه دیگه کدوم خریه برو گم شو نمیخوام ببینمت
ارسلان با صدای معترض صدا زد دلاااارای
بعد دلارای گفت زهر مار وصدا زد آزااااده
و آزاده اومد تو
این پارتم تموم شد تا پارت بعدی شما را به خدا میسپارم

mahsa jojo
mahsa jojo
پاسخ به  taezeh😜
2 سال قبل

جرررررر😂

سپیده
سپیده
پاسخ به  taezeh😜
2 سال قبل

با اینکه ادب درست حسابی نداری
تو روی بزرگ ترت هم درمیای
ولی پارتات خوبهههههههههههه

بی تام
بی تام
پاسخ به  taezeh😜
2 سال قبل

🤣🤣🤣🤣😂😂😂😂😂

rasha
rasha
پاسخ به  taezeh😜
2 سال قبل

جر خدانکشتت😂😂😂😂😂😂😂😂😂

×/÷
پاسخ به  taezeh😜
2 سال قبل

👌🏻😂

Darya
Darya
پاسخ به  taezeh😜
2 سال قبل

😂😂😂

الهه
الهه
پاسخ به  taezeh😜
2 سال قبل

باریکلا😂😂😂😂😂

...
...
2 سال قبل

این ارسلان خیلی داره بدجوری میره روی مغز من🤦🏻‍♀️
حکمت خدارو از خلق این بشر نمی‌فهمم!
خودش دلارای رو به این روز انداخته بعدم ول میکنه میره!
اصلا بلد نیست کاری که کرده رو قبول کنه تازه طلب کارم هستتتتتت!
واقعا که 🤦🏻‍♀️😂

Setayesh
2 سال قبل

دستت درد نمیکنه ؟؟

دسته‌ها
32
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x