رمان دلارای پارت 144 - رمان دونی

 

دلارای خیره اش شد

پیراهن آبی رنگی به تن داشت و دو دکمه بالایی باز بود.

گردنبند مردانه ای در گردنش بود و آستین های لباسش تا زده شده بود

دلارای به کفش های سورمه ای رنگش نگاه کرد و تلخ پوزخند زد

مثل همیشه مرتب بود

در دل خودش را سرزنش کرد

(انتظار داشتی ته ریش داشته باشه ؟

ژولیده و نا آروم مثل فیلما ؟

نه آلپ ارسلان تو این پنج روز حتی یاد تو نیوفتاده …..)

نا محسوس دستش را روی شکمش گذاشت

چه خوب که بچه بود

او به دنیا می آمد و بزرگ می شد

او نگرانش می‌شد

او دوستش داشت

او برایش همدمی می شد که هرگز نداشت

هنگامه گفت :

_خوبه حالا غر نزن ، یادت رفته هر چی شده تقصیر خودته؟

ارسلان تیز نگاهش کرد :

_ببند دهنتو هنگامه

با دست به دلارای اشاره کرد و ادامه داد :

_حرف نده به دهن این که منتظره دو نفر پشتش باشن دوباره شروع کنه

دلارای پوزخند زد

ارسلان چشم غره رفت :

_چیه بگو ؟ اگر قراره شروع بشه برم چون اصلا حوصله ندارم

دلارای خندید :

_تهدید می کنی ؟ چطور روت میشه ارسلان ؟

اگر خجالت نمی کشی برو

،منم قول میدم

حتی اگر شب تو خیابون بخوابم اما قسم میخورم دیگه نبینیم ….

ارسلان عصبی جلو آمد :

_چرا خجالت بکشم ؟

عقدمی ؟

مادر بچمی ؟

من گفتم مسئولیت قبول می کنم ؟

آزاده با نفرت نگاهش کرد

عقدش نبود اما زنش محسوب میشد

مادر بچه اش بود

جنینش تا چند ماه دیگر به دنیا می آمد

_تمومش کن آقای محترم

اگر میخوای بری ، زودتر!

این دخترم بالاخره خانوادش میان دنبالش تا اون روز پیش خودم میمونه

خانواده آدم هر چی هم بشه بازم هم خونن شاید گوشت همو بخورن اما استخون همو دور نمیندازن

ارسلان پوزخند زد

دخترک خوش خیال ابله …..

به سردی جلو آمد و روی ویلچر خم شد

یک دستش را زیر زانو های دلارای انداخت و دست دیگرش را پایین گردنش

با یک حرکت در آغوشش بلندش کرد و خیره به آزاده گفت :

_خانواده های شما شاید ،اما خانواده ما نه !

همه پدر مادر ها مقدس نیستن !

مال ما استخونامونو دور نمی ندازن بلکه آتیش میزنن!

نگاهی به هنگامه و دلارای انداخت و ادامه داد :

_مگه نه ؟

کسی حرفی نزد

همانطور که دلارای را سمت در می برد دوباره گفت:

_کسی نمی تونه منکر فضولی و رو مخیت باشه خانم دکتر ولی بازم دمت گرم !

شماره حسابتو با حساب همه هزینه ها بفرست واسم

جبران می کنم

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.3 / 5. شمارش آرا 4

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان دژبان pdf از گیسو خزان

  خلاصه رمان :   آریا سعادتی مرد سی و شیش ساله ای که مدیر مسئول یکی از سازمان های دولتیه.. بعد از دو سال.. آرایه، عشق سابقش و که حالا با کس دیگه ای ازدواج کرده می بینه. ولی وقتی می فهمه که شوهر آرایه کار غیر قانونی انجام میده و حالا برای گرفتن مجوز محتاج آریا شده تصمیم

جهت دانلود کلیک کنید
رمان غمزه های کشنده‌ی رنگ ها دقایقی قبل از مرگ
دانلود رمان غمزه های کشنده‌ی رنگ ها دقایقی قبل از مرگ به صورت pdf کامل از گلناز فرخ نیا

  خلاصه رمان غمزه های کشنده‌ی رنگ ها دقایقی قبل از مرگ : من سفید بودم، یک سفیدِ محضِ خالص که چشمم مانده بود به دنباله‌ی رنگین کمان… و فکر می‌کردم چه هیجانی دارد تجربه‌ی ناب رنگ‌های تند و زنده… اما تو سیاه قلم وجودت را چنان عمیق بر صفحه‌ی جانم حک‌ کردی، که دیگر جادوی هیچ رنگی در من

جهت دانلود کلیک کنید
رمان در امتداد باران

  دانلود رمان در امتداد باران خلاصه : وکیل جوان و موفقی با پیشنهاد عجیبی برای حل مشکل دختری از طریق خواندن دفتر خاطراتش مواجه میشود و در همان ابتدای داستان متوجه می شود که این دختر را می شناسد و در دوران دانشجویی با او همکلاس بوده است… این رمان برداشتی آزاد است از یک اتفاق واقعی به این

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان ربکا pdf از دافنه دوموریه

  خلاصه رمان :       داستان در باب زن جوان خدمتکاری است که با مردی ثروتمند آشنا می‌شود و مرد جوان به اوپیشنهاد ازدواج می‌کند. دختر جوان پس از مدتی زندگی پی می‌برد مرد جوان، همسر زیبای خود را در یک حادثه از دست داده و سیر داستان پرده از این راز بر می‌دارد مشهورترین اقتباس این اثر

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان ریکاوری
دانلود رمان ریکاوری به صورت pdf کامل از سامان شکیبا

      خلاصه  رمان ریکاوری :   ‍ شاهو یه مرد کورد غیرتیه، که به جز یه نفر خاص، چشماشو رو بقیه دخترا بسته و فقط اونو میبینه. اما اون دختر قبل از رسمی شدن رابطشون میزنه زیر همه چیز و با برادر شاهو ازدواج میکنه و این اتفاق باعث میشه که اون از همه دخترا متنفر بشه تا

جهت دانلود کلیک کنید
رمان رویای قاصدک

  دانلود رمان رویای قاصدک خلاصه : عشق آتشین و نابی که منجر به جدایی شد و حالا سرنوشت بعد از دوازده سال دوباره مقابل هم قرارشون میده در حالی که احساسات گذشته هنوز فراموش نشده‌!!!تقابل جذاب و دیدنی دو عشق قدیمی…ایلدا دکترای معماری و استاد دانشگاه موفق و زیبایی که قسم خورده هرگز دیگه به عشق شانس دوباره ای

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
30 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
Sania
Sania
2 سال قبل

سلام پارت نمیزاری فاطمه ؟؟از وقتش چند دقیقه گذشته

Sania
Sania
2 سال قبل

مرسی عزیزم

دو دو چار
دو دو چار
2 سال قبل

پارت امروز چیشد

Zahra
Zahra
2 سال قبل
پاسخ به  دو دو چار

؟؟

Sevili
Sevili
2 سال قبل

پس پارت 145کووووووو

رمان
2 سال قبل

بخاطر اینکه اگه به ارسلان بگه ارسلان میگه که برو بچه رو بنداز براهمون نمیگه
جملم خیلی سنگین بود کمرم شکست😁😶

سپیده
سپیده
2 سال قبل
پاسخ به  رمان

قلب بچه تشکیل شده نمیشه بندازه

انا
انا
2 سال قبل

میشه پارتا را بیشتر کنت

دلی
دلی
2 سال قبل

خیلیی باحاله ارسلان 😂💙
نويسنده هرجا هستی دم خودت گرم😂🤌
دیه وقتشه ارسلان بفهمه بچه داره عا دلارای تنهایی نباید بدبخت شع ک😐🤌

آخرین ویرایش 2 سال قبل توسط nobody Fantom
جولیتِ رومیوو
جولیتِ رومیوو
2 سال قبل

جملات آخر رو مانند آدم زد 😂

باران
2 سال قبل

عجببببببب😐
همین الان گفت بخوای ادامه بدی میرم بعد که دید آزاده میبرش خونش گرفت بلندش کرد ببرش خونش😐
هعییییی ولی واقعا فکر نکنم خانواده دلی پیداشون شه
من داداشم قلدر بازی در میاره ولی جرعت نداره دست روم بلند کنه اصلا بابامم دست روم شده با دعوا و داد حل میکنه موضوع رو ولی نمیزنه هیچ وقت
واقعاواسه خانواده هایی که زنها کیسه بوکس خودشون میدونن متاسفم🫡👊🏻

Sevili
Sevili
2 سال قبل

باااازم کمممم از همیشهههههه کمتررررر
بابا یکی ب گوش نویسنده برسونه چی میشه مگ

Narsoo
Narsoo
2 سال قبل

نویسنده ت خیلی مهربون و خوشگل و خوش زبون و ناز و ناجذاب و هیکل قشنگ و صاف و ساده و عشوه های شتری و میمون زشت تر بازیش بیشتر و از همه مهم تر بیش از اندازه لب پروتزی هستی🤤 😐
این بوس هم ب ت 😘 هرکس طرفدارت نباشه خودم طرفدارتم ت پول بده جنازه تحویل بگیر🤤😘ای ک همه زیبایی ها در ت خلاصه شده ای ک ت منی و من ت ای بانو چوچانگ پارت ها را بیشتر کن
شاعر میگوید: نویسنده از کوتاه کردن پارت بکش بیرون و بعد میگه:کچلمون کردی!
بیا ببین چقدر خوب ازت تعریف کردم حالا ی پارت اشانتیون بده😐

آخرین ویرایش 2 سال قبل توسط Narsoo
......
......
2 سال قبل

میدونم بی فایده اس هرچی بگم
اما
مرده شورتو ببرن نویسنده

ادا
ادا
2 سال قبل

خب ننه بچته دیگه خبرت 😐

Mehrimah
2 سال قبل

خوب چی بگیم دیگه……:/

Hassti
Hassti
2 سال قبل

دو خط بیشتر نوشته🤣🤣🤣🤣

جولیتِ رومیوو
جولیتِ رومیوو
2 سال قبل
پاسخ به  Hassti

😂😂😂نشسته شمرده

Hassti
Hassti
2 سال قبل

اره من همیشه می شمرم😂😂😂

آبی
آبی
2 سال قبل

با سلام خدمت همه شما
یادتونه قبلا گفتم دانشمندا کشف کردن رنگ مورد علاقه جناب آقای ارسلان ملک شاهان آبی میباشد؟
اکنون دوباره این موضوع اثبات گردید!
زیرا ایشان لباسی آبی رنگ هر روز خدا به تن دارند و این خبر از این می‌دهد که ایشون آبی دوست دارن تازه روتختیش هم آبیه( قبلانم گفتم)😂😂

به افتخار این کشف ارزشمند نام کاربریم رو آبی می‌گذارم تا همیشه این مطلب در ذهن و قلب شما حضار گرامی ماندگار باشد 😁
تا بدرودی دیگر درود…

آبی
آبی
2 سال قبل

😂😂😂

Maryam
Maryam
2 سال قبل
پاسخ به  آبی

آفرین دقیقا😃😃🤣

آخرین ویرایش 2 سال قبل توسط Maryam
Tamana
2 سال قبل
پاسخ به  آبی

👏🤣آرهه

Elina
Elina
2 سال قبل
پاسخ به  آبی

دقیقا وقتی گفت پیرهنش آبیه یاد تو افتادم🤣

najme
najme
2 سال قبل
پاسخ به  آبی

باریکلا😂😂

باران
2 سال قبل
پاسخ به  آبی

عههههههه چه دقتی😂
بخ بخ پیل ندره لباس بخره
این لباسشم همون قبلیس🖐🏻😂

سپیده
سپیده
2 سال قبل
پاسخ به  آبی

وای اره دبگه باور کردم😂

دسته‌ها
30
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x