کلیپش دست به دست داره میچرخه

دیگه عالم و آدم فهمیدن که تو خونه ی پسر من ….

مکث کرد و جمله اش را ادامه نداد

هر چند که ادامه جمله اش زیادی واضح بود

ارسلان خندید و بی توجه به دختری که بغض کرده از پشت در بسته حرف هایشان را می شنید

دنباله حرف پدرش را گرفت

_چی می خواستی بگی حاجی ؟

بگو خجالت نکش

ما که باهم این حرفارو نداریم

بگو مردم فهمیدن دختره زنت نبوده ولی تو تختت عربی می رقصیده

بعد رقصم واست شرح بدم ؟

شک نکن مردم اونجاش هم تصویر سازی کردن

دلارای دندان روی هم سایید

دلش هم گریه میخواست و هم نمی خواست

انگار از زاری کردن خسته شده بود

مروارید با خجالت در صورت خودش کوبید

_خدا مرگم بده

ولش کن دختره رو ارسلان

من و بابات خودمون گندی که بالا آورده رو درست می کنیم

دلارای پشت در اتاق ایستاده بود و به تک تک حرف هایشان گوش میداد

سکوت ارسلان استرسش را بیشتر کرد

با رفتنش موافقت میکرد ؟

آن هم درست زمانی که خودش ساز رفتن را کوک کرده و ارسلان مانعش شده بود ؟

دست روی شکمش گذاشت و آهسته لب زد :

_تو گوش نده حرفای این جماعت رو

خودم مراقبت می مونم ….

سکوت ارسلان اشک را در کاسه چشمانش کاشت

آهسته با نفرت و غم نالید :

_انگار من گوشت قربونی ام که بین خودشون پاس کاری می کنن

قبل از اینکه از در فاصله بگیرد

صدای کوبنده ی ارسلان بلند شد

پاهایش از حرکت ایستاد

و ناخواسته لبخند کمرنگی زد

احساس می‌کرد حتی جنین هم از شنیدن صدای پدرش خوشحال شده

_دلارای پیش من میمونه

قبل از اینکه خوشی اش دوام پیدا کند

ادامه داد :

_اون دختر تا من نخوام هیچ جا نمیره حاجی

بیخودی اومدی اینجا یقه جر میدی واسه من !

دلارای خیره زمین شد

سعی کرد

به این فکر نکند که ارسلان انگار درباره حیوان خانگی اش صحبت می کند

اینبار صدای پر از خشم پدرش بلند شد :

_خانوادش هنوز حالشون بده ولی داراب

داره در به در دنبالش میگرده

اون روزای اول چند بار اومد اینجا کشیک داد

ولی مطمئن شده بود اینجا نگهش نمیداری

برای همین از این خونه قطع امید کرد

دلارای لب گزید

روز های اول پیش آزاده بود …

اصلا مگر با آن حال خراب در خانه زنده میماند ؟

_دستش بهت برسه هم تو رو می کشه هم دختره رو

جمله ارسلان خونسرد گفته شد :

_داراب گ*ه خورده بخواد گنده گو*زی بیخود کنه

دهنشو صاف میکنم بخواد لقمه گنده برداره و دست بزنه به دختره

حمایتش باید لبخندی روی لب های دلارای می نشاند

اما این اتفاق نیفتاد

زیادی خسته بود برای خوشحال شدن …..

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز ۵ / ۵. شمارش آرا ۳

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان انار از الناز پاکپور

    خلاصه رمان :       خزان عکاس جوانی است در استانه سی و یک سالگی که گذشته سختی رو پشت سر گذاشته دختری که در نوجوانی به دلیل جدایی پدر و مادر ماندن و مراقبت از پدرش که جانباز روحی جنگ بوده رو انتخاب کرده و شاهد انتحار پدرش بوده و از پسر عمویی که عاشقانه دوستش

جهت دانلود کلیک کنید
رمان در پناه آهیر
رمان در پناه آهیر

خلاصه رمان در پناه آهیر افرا… دختری که سرنوشتش با دزدی که یک شب میاد خونشون گره میخوره… و تقدیر باعث میشه عاشق مردی بشه که پناه و حامی شده براش.. عاشق آهیر جذاب و مرموز !     به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید! ارسال رتبه میانگین امتیاز ۰ /

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان بن بست pdf از منا معیری

    خلاصه رمان :     دم های دنیا خاکستری اند… نه سفید نه سیاه… خوب هایی که زیر پوستشون خوب نیست و آدمهایی که همه بد میبیننشون و اما درونشون آینه است . بن بست… بن بست نیست… یه راهه به جایی که سرنوشت تو رو میبره… یه مسیر پر از سنگلاخ… بن بست یه کوچه نیست… ته

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان نیمی از من و این شهر دیوانه

  خلاصه رمان :   نفس یه مدل معروف و زیباست که گذشته تاریکی داره. راهش گره می‌خوره به آدم‌هایی که قصد سوءاستفاده از معروفیتش رو دارن. درست زمانی که با اسم نفس کثافط‌کاری های زیادی کرده بودن مانی سر می‌رسه و… به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید! ارسال رتبه میانگین

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان عاصی

    خلاصه رمان:         در انتهای خیابان نشسته ام … چتری از الیاف انتظار بر سر کشیده ام و … در شوق دیدنت … بسیار گریسته ام … به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید! ارسال رتبه میانگین امتیاز ۰ / ۵. شمارش آرا ۰ تا الان رای

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان بوی گندم pdf از لیلا مرادی

خلاصه رمان: یه کلمه ، یک انتخاب و یک مسیر میتواند گندمی را شکوفا کند یا از ریشه بخشکاند باید دید دختر این داستان شهامت این را دارد که قدم در این راه بگذارد قدم در یک دنیای پر از تناقض که مجبور است باهاش کنار بیاید در صورتی که این راه موجب آسیب های فراوانی برایش می‌شود و یا

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest

58 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
زهra
زهra
2 سال قبل

مسخرست

Zahra...
Zahra...
2 سال قبل

چرااا من باید از ۲۰ دقیقه قبل منتظر راین رمان بشینم؟ 😂

زهره
زهره
2 سال قبل

اول همه به نویسنده رمان تبریک میگم بابت قلمش ولی چرا انقد تو رمان زن هارو تحقیر میکنید و تو سری خور معرفی میکنید آدم هر چقدر هم که عاشق باشه انقد کند ذهن نمیشه که این همه کتک و بی آبرویی رو به جون بخره اونم به خاطر یه احمق هوسباز که هیچ احترامی براش قائل نیست لطفا از تخیلات و هنر قلمتون یه جوری استفاده کنید که به زن ها ارزش بده این همه بی احترامی و ظلم به زن رو ضمیر ناخودآگاه تاثیر میزاره و مردها رو بی شعور تر و زن هارو ظلم پذیرتر بار میاره

han
han
پاسخ به  زهره
2 سال قبل

قلمش هم خوب نیست عزیزم وقتی شخصیت ها می خوان حرف بزنن _ میذاره که بعضی وقتا خوبه اما همش نه …

قلم خوب یعنی مثلاً با لحن خشمگینی فریادی سرم کشید و در حالی که یقه ام رو سفت چسبید گفت ( باید توصیفاتت برای نویسندگی اینجوری باشه نه مثل نمایشنامه ) بعدم همش از جمله ارسلان پوزخند زد و دلارای غمگین خندید استفاده می کنه اگه نویسنده اش رو ببینم که تا یک سال نقد رمانش بهش بگم طول می کشه

سایه
2 سال قبل

نویسنده ی عزیز شما است پارتارو طولانی نمیکنی بابا حداقل عکس این ارسلان لامصبو بزار ببنیم

Zahra...
Zahra...
پاسخ به  سایه
2 سال قبل

آره واقعا

Fateme
Fateme
2 سال قبل

دیگه خیلی داره طولانی میشه😐

qwertyuiop
qwertyuiop
2 سال قبل

نویسنده معجون جاودانگی خوردی؟! تا اخر عمرت میخوای بنویسی دلارای عق زد ارسلان هم شاخشونه کشید و ادعای مالکیت کرد؟ 😐

Hanaaa
عضو
پاسخ به  qwertyuiop
2 سال قبل

😐😂😂😂

marzi
marzi
2 سال قبل

این ارسلان به فحش میرسه تموم میشه پارت به نویسنده بگو دهنت سرویس با این پارت گذاشتنت

Mehrimah
2 سال قبل

نویسنده پارت ۱۵۹را گذاشت اما خوانندها خسته بودند برای خوشحالی زیرا بعداز هر پارت قوه تخیلشان نابود میشد!

بیکاری ک چتاتونو میخونه
بیکاری ک چتاتونو میخونه
پاسخ به  Mehrimah
2 سال قبل

حق تا ابد :)😂

Maryami
Maryami
پاسخ به  Mehrimah
1 سال قبل

🤣 😂 👍

کراشم ارسلان
کراشم ارسلان
2 سال قبل

نویشنده عزیز لطف کن رمان و بیشتر بنویس بعد زیاد طولش نده خدایی

𝓐𝔃𝓪𝓭𝓮𝓱
2 سال قبل

چند پارتی هم مشغول دعوای بین پدر و مادر ارسلان و دلارا و خود ارسلان و بچه در بطن دلی🤣 خلاصه میشه….

مری
2 سال قبل

سلام فاطی میشه بگی چجوری رمان تو سایت میزاری؟ من دو سه تا سایت درست کردم ولی طریق اینکه رمان بزارم و نمیدونم یعنی سایت میزنم ولی قادر به فعالیت نیستم!

مری
پاسخ به  𝑭𝒂𝒕𝒆𝒎𝒆𝒉
2 سال قبل

اره بلدم ولی چ فایده بلدنیستم رمانمو بزارم😕

نیلی رحیمی
نیلی رحیمی
2 سال قبل

دوستان بیایین نظرسنجی
کیا میگن اخره رمان ارسلان عاشق دلی میشه وبه خوبی خوشی به هم میرسن🤔
انهایی که میگن هومن میگیرتش وبچه رابزرگ‌میکنه هم رای بدن🤔
رای هرکی زیارتربود برنده است
جایزشم یک شارج ده هزاری
قبوله؟

کراشم ارسلان
کراشم ارسلان
پاسخ به  نیلی رحیمی
2 سال قبل

هومن اگه جربزه داشت که نمیزاشت دختره بند خدارو بکشن

نیلی رحیمی
نیلی رحیمی
پاسخ به  کراشم ارسلان
2 سال قبل

هومن بیکس وتنهابود.درمقابل غول حشمای مثل داراب وارسلان هیچی نبود وگرنه که قبول کرده بود آبروشو حفظ کنه ارسلان خره خراب کرد

سپیده
سپیده
پاسخ به  نیلی رحیمی
2 سال قبل

بنظرم من ک مثل همه رمانا عاشق هم میشن و ازدواج و…

نیلی رحیمی
نیلی رحیمی
پاسخ به  سپیده
2 سال قبل

اخراین رمانهای سایت همینه ولی باعقل جوردرنمیاد

بیکاری ک چتاتونو میخونه
بیکاری ک چتاتونو میخونه
پاسخ به  نیلی رحیمی
2 سال قبل

بنطرم ارسلان لی رو برمیذاره میبره خارج اونجا ی گندی بالا میاد ک نمیدونم چیه بعد اینا ع هم جدا میشن بعد ارسلان میشنه با عکسای دلی زندگی میکنه😔😂 دلارای میره تو کاواره این عربی میرقصه تا خرج بچشو دراره ارسلان میبینتش بعد تا میخوره میزنتش بعد میفمه بچه داره بعد الا اخر 😑🤣

سپیده
سپیده
پاسخ به  بیکاری ک چتاتونو میخونه
2 سال قبل

اگه اینطوره بشه من میدونم و نویسنده😂

نیلی رحیمی
نیلی رحیمی
پاسخ به  سپیده
2 سال قبل

رقص عربی راحذف کنی شایدهمین بشه ولی احتمالا اینقدر خرهست بازباشکم باردار بیوفته دنبال ارسلان اونجام بخاطر امرار معاش مجبورمیشه رقاص بشه وانجاباز ارس به چشم رقاص وتخت پرکن نگامیکنه تازه دلی بخودش میاد گورشو گم میکنه سرافکنده برمیگرده

نیلی رحیمی
نیلی رحیمی
پاسخ به  بیکاری ک چتاتونو میخونه
2 سال قبل

این به واقعیت داستان خیلی نزدیکتره مرسی

Maedeh
Maedeh
پاسخ به  نیلی رحیمی
2 سال قبل

ببین چه بخواد چه نخواد باید برای ارسلان ما باشه هومن بی عرضه اگر جرعت کاری رو داشت
میزاشت دلارای کتک بخوره

han
han
پاسخ به  Maedeh
2 سال قبل

تقصیر هومن نیست ، نویسنده اینجوری نوشته در ضمن ارسلان خودش عکس ها رو پخش کرد و آبروش برد و گذاشت کلی کتک بخور بعد اومد کمک ، من که جای دلارای بود خودم خودم رو می کشتم غلط می کنم عاشق پسری مثل ارسلان باشم اصلا به مرحله رفتن به خونه اش هم نمی رسید 😁

نیلی رحیمی
نیلی رحیمی
پاسخ به  Maedeh
2 سال قبل

هومن نه کسیوداشت پشتش باشه نه قدرتش را…تنهاکاری که ازدستش برمیومدخریدن آبروی دلی بود باازدواجش بحرحال ازیک بچه‌نامشروح بی هویت که حتی برادرش دشمنش بود وپدرش انکارش میکرد توقعی نیست چون هومن گرفتاریاش به اندازه کافی زیاد بود وارزوهاش کوچک که متاسفانه بهشون نرسیدوبه نوعی قربانی داستانه

نیلی رحیمی
نیلی رحیمی
پاسخ به  Maedeh
2 سال قبل

هومن اگروسط میمد مطمعن باش کشته میشدبااعصبانیتی که داراب داشت ..مقصراصلی سادگی دلارای و کینه بازی ارسلانه که باجون وآبروی یک دختربازی کردتاکمی عقده های که ازبچگی داشتو سرخانواده ها خالی کنه

Sayeh
Sayeh
2 سال قبل

گلاویژ با اون اشک رسواگرش تمام شد دلارای با اون بطنش هنو بلاتکلیفه😒کاری نکن ب مختار و کیان بگم برنامه امسالشون منهدم کردن این رمان باشه ها

نیلی رحیمی
نیلی رحیمی
2 سال قبل

پارت۱۶۰
حاجی کاسه صبرش سراومدوباعصبانیت به سمت ارسلان هجوم برد. دلی جیغ کوتاهی کشیدوبه بچه دربطن خودگفت آااخ جون آاااج جون الان باباتومیزنه😁ولی دیری نگذشت که ارسلان یقه حاجی راگرفت وگفت:پسرکو ندارد نشان ازپدر بابامنم بخودت رفتم..دقیقا مثل تووحشی ومثل تو هیز وحول😅😅😅
حاجی ازترس مرواریدگفت پسرم غلط خوردم به مامانت چیزی نگی منو دم پیری میندازه بیرون 😥مرواریدم که شک کرده بودچشمایش راریزکرد وبه حاجی گفت این ارس زلیل شده چی بهت گفت لال شدی ودلی ناراحت ازاینکه ارسلان کتک نخورد وتمام

Sana:)
Sana:)
2 سال قبل

بچها
بیاین ی کاری کنیم
تا دهم عاشورا پارتا رو نخونیم
یهو بیایم همه اون ده تا رو باهم بخونیم
به نظرم بهتره اینجوری

الی
الی
پاسخ به  𝑭𝒂𝒕𝒆𝒎𝒆𝒉
2 سال قبل

دِ نَ پَ میخای من بزارم😠

Sana:)
Sana:)
پاسخ به  𝑭𝒂𝒕𝒆𝒎𝒆𝒉
2 سال قبل

ن تو بزار عشقم
بالاخره چن نفر از فوضولی میمیرن نمت تحمل کنن میخونن😂😂

نپری
نپری
2 سال قبل

نویسنده جوون عزیزات زیاد بنویس تمومش کن میدونی چند وقته داریم می‌خونیم

کراش ارسلان😂😐
کراش ارسلان😂😐
2 سال قبل

دوباره دل هوای باتو بودن کرده:>

سپیده
سپیده
پاسخ به  کراش ارسلان😂😐
2 سال قبل

😂😂😂

زلال
زلال
2 سال قبل

میدونین به این باور رسیدم که ماهرروز براخودمون گله شکایت میکنیم اخه بازم میخونیم🤣🤣به خل بودنمون ایمان اوردم

Nahar
Nahar
پاسخ به  زلال
2 سال قبل

😂😂 والا فکر کنم بخاطر همینه ک نویسنده ب درخواستای ما توجه نمیکنه😂

آخرین ویرایش 2 سال قبل توسط Nahar
سپیده
سپیده
پاسخ به  Nahar
2 سال قبل

نویسنده اینجا نیست

دخی بی اعصاب
دخی بی اعصاب
2 سال قبل

یه ماه صبر میکنیم تا دعوای اینا تموم شه واقعا که متاسفم

تورو سننه قربونم بری
تورو سننه قربونم بری
2 سال قبل

اوخیی ارسی غیرتی شده🥹😵‍💫

دسته‌ها
58
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x