منتظر ماند تا جواب‌ش را بدهد

چنددقیقه گذشت و او خیره به صفحه‌ی موبایلش بااسترس لبش را می‌گزید

صدای پیامک موبایلش که امد باعجله پسورد را وارد کرد

پسوردی که تمامش اسم الپ ارسلان را یدک می‌کشید :

_ hazeri?!
(حاضری؟!)

سریع تایپ کرد :

_ تقریباً ، خودت میای؟!

ارسلان تک کلمه ای جواب داد :

_ ranande
(راننده)

با حرص دندان روی هم فشرد و موبایل را روی پاتختی انداخت

مانی همانطور که خیاری گاز میزد وارد اتاق شد و خندید :

_ رنگت پریده

میان وسایلش گشت و کرم پودری روبه روی دلارای گذاشت :

_ بیا از این بزن ، شبیه مرده ها شدی

صدای آلپ‌ارسلان در گوشش پیچید

«رژلب و خط چشم اوکیه اما کرم پودر رو صورتت نباشه»

ابرو بالا انداخت :

_ کرم پودر نمی‌خوام

سوار ماشین که شد سنگینی نگاه راننده را حس کرد

چشمانش را دزدید :

_ سلام

راننده خشک جواب داد :

_ سلام خانم

نگاهی در آینه به دلارای انداخت و ادامه داد :

_ کمربندتون لطفاً

دلارای کمربند را بست و نفس عمیقی کشید

تمام مدت حس بدی در دلش داشت
از این ماشین بدش آمده بود

روبه روی برج که ایستادند با عجله پیاده شد و تشکری زیرلب کرد

با گفتن اینکه مهمان الپ ارسلان است نگهبان کنار رفت

از اسانسور که خارج شد با دستانی لرزان زنگ گوشه‌ی در را زد

چند لحظه بعد درباز شد و او با سری پایین افتاده فقط سینه‌ی برجسته‌ی الپ را دید

نفس عمیقی کشید و سرش را بالا اورد :

_ سلام

نگاهش را دزدید و خواست وارد شود اما آلپ‌ارسلان از جلوی در کنار نرفت

_ببینمت؟

به چشمان الپ ارسلان خیره شد

دست مردانه و قوی‌اش که زیر چانه‌و لب زیرینش نشست ناخود‌اگاه لبش را گزید

دلش برای این مرد تنگ شده بود!

مثل اینکه بازهم خودش باید بحث را شروع میکرد :

_ خوبی؟

زمزمه‌ی ارام ارسلان به گوشش رسید :

_ اگر تو چند جلسه اموزش خودارایی بری بهترم میشم

نفس دلارای در سینه‌اش گیر کرد اما ارسلان در را باز گذاشت و وارد شد

دلارای پشتش راه افتاد :

_ یعنی چی؟!

ارسلان همانطور که دور میشد پوزخند زد :

_ نرگس ، پنج‌ساله از قم!

دلارای گیج پرسید :

_ کی؟!

_ کسی که هربار آرایشت میکنه!

کلافه نفسش را بیرون داد و وارد اتاق ارسلان سد

مانتواش را دراورد و دستی به یقه‌ی تاپ قرمزرنگش کشید و روی‌ بالاتنه‌اش را مرتب کرد

شلوارک لی‌ را که پوشید حتی برای خودش هم ناآشنا آمد

زن صیغه‌ای ارسلان ، با آرایشی که از نظر شوهر موقتش مسخره بود و تاپ شلوارک که اندامش را به نمایش گذاشته بود ، در آخرین طبقه برج!

بدون توجه به سر و صداهایی که از سالن پذیرایی می‌امد از اتاق خارج شد اما جلوی در اتاق خشکش زد

دو مرد و به همراه علیرضا و ارسلان کنار در خروجی اپارتمان بودند

نگاه هر چهار مرد روی تن دلارای نشست

الپ ارسلان با اخم نگاهش کرد و علیرضا بهت زده خندید :

_ حاجی پشمام

ارسلان تیز نگاهش کرد

کوچکترین حسی به دخترک نداشت اما موضوع اینجا بود که او اولین مرد زندگی‌ دلارا بود!!!

ترجیح میداد تا پایان رابطه هم همینطور باقی بمانند

همین امشب تکلیفش را روشن می‌کرد

دخترک احمق بود!

اصلا دلش نمیخواست دوستانش منتظر شوند که چه زمانی ارسلان از او سیر می شود تا آن ها طعمه‌اش کنند

دلارای از شدت شرم لرزید

ارسلان با قدم‌های بلند سمتش امد ترسیده عقب رفت :

_کی بهت گفت بیای بیرون

دستش که محکم فشرده شد و به داخل اتاق پرت شد اشک از چشمانش سرازیر شد :

_ بمون اینجا ..‌. با دووجب لباس تنت میخاره دختر حاجی نه؟!

صدای بسته شدن محکم درباعث بالا پریدن شانه‌اش شد

بچگانه با دست‌هایش زیر چشمانش کشید

ترسیده بود اما سعی می‌کرد خودش را قانع کند که حق با خودش است و ارسلان گناهکار

اما بیشتر از ترس ، شرم عذابش میداد

مقابل مردهای غریبه نیمه برهنه ظاهر شده بود!

ارسلان فرق داشت
او را دلش محرم اعلام کرده بود اما بقیه را نه

با باز شدن در سرش را بالا گرفت

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز ۴.۴ / ۵. شمارش آرا ۹

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان ارتعاش pdf از مرضیه اخوان نژاد

    خلاصه رمان :     روزی شهراد از یه جاده سخت و صعب العبور گذر میکرده که دختری و گوشه جاده و زخمی میبینه.! در حالیکه گروهی در حال تیراندازی بودن. و اون دختر از مهلکه نجات میده.   آیسان دارای گذشته ای عجیب و تلخ است و حالا با برخورد با شهراد و …      

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان سراب من به صورت pdf کامل از فرناز احمدلی

            خلاصه رمان: عماد بوکسور معروف ، خشن و آزادی که به هیچی بند نیست با وجود چهل میلیون فالوور و میلیون ها دلار ثروت همیشه عصبی و ناارومِ….. بخاطر گذشته عجیبی که داشته خشونت وجودش غیرقابل کنترله انقد عصبی و خشن که همه مدیر برنامه هاش سر یه هفته فرار می کنن و خودشونو

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان سرپناه pdf از دریا دلنواز

خلاصه رمان :       مهشیددختری که توسط دوست پسرش دایان وبه دستورهمایون برادرش معتادمیشه آوید پسری که به خاطراعتیادش باعث مرگ مادرش میشه وحالاسرنوشت این دونفروسرراه هم قرارمیده آویدبه طور اتفاقی توشبی که ویلاشو دراختیاردوستش قرارداده بامهشید دختری که نیمه های شب توی اتاق خواب پیداش میکنه درگیر میشه آوید به خاطر عذاب وجدانی که از گذشته داره

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان آدم و حوا pdf از گیسوی پاییز

  خلاصه رمان :   نمی دانی که لبخندت خلاصه ای از بهشت است و نگاه به بند کشیده ات ، شریف ترین فرش پهن شده برای استقبال از دلم ، که هوایی حوا بودن شده …. باور نمی کنی که من از ملکوت نگاه تو به عرش رسیدم …. حرف های تو بارانی بود که زمین لم یزرع دلم

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان ناگفته ها pdf از بهاره حسنی

  خلاصه رمان :           داستان در مورد دختر جوانی به اسم نازلی کسروی است که بعد از فوت مادربزرگ و بعد از سالها دور به ایران برمیگردد، آشنایی او با جوانی در هواپیما و در مورد زندگی خود، این داستان را شکل می دهد …   به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان طالع آغشته به خون به صورت pdf کامل از مهلا حامدی

            خلاصه رمان :   بهش میگن گورکن یه قاتل زنجیره‌ای حرفه‌ای که هیچ ردی از خودش به جا نمیزاره… تشنه به خون و زخم دیدست… رحم و مروت تو وجود تاریکش یعنی افسانه… چشمان سیاه نافذش و هیکل تومندش همچون گرگی درندست… حالا چی میشه؟ اگه یه دختر هر چند ناخواسته تو کارش سرک

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest

5 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
...
...
2 سال قبل

دوستان رمان این سبک این مدل میدونید نامشو بگید بریم بخونیم ولی اینجوری پارت هاش کم نباشه

Nazi
Nazi
2 سال قبل

یه لحظه یه جایی شو من نفهمیدم این تازه وارد خونه شده بود کسی اونجا نبود بعد چطور یه دفعه ای علیرضا و اون دو نفر دیگه اومدن

Little moon
Little moon
2 سال قبل

خیلیییی کمهه
اصن چ اتفاقی افتاد 😐 دیالوگیم نداشت زیاد

شادی
شادی
پاسخ به  Little moon
2 سال قبل

دقیقا تا اومدم بخونم تموم شد واقعا که

دسته‌ها
5
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x