رمان دلارای پارت 312 - رمان دونی

 

 

 

 

هاوژین دوباره بی حال خندید و سرش را روی شانه‌ی دلارای گذاشت

 

علیرضا مصنوعی لبخند زد

 

_ چه عجب ما خنده‌ی این بچه رو هم دیدیم!

 

دلارای با کینه خیره‌اش شد و بی تعارف غرید

 

_ به آدمایی که ازشون خوشش نمیاد نمیخنده!

 

علیرضا دوستانه سر تکان داد

 

_ من تقصیری ندارم دختر ، مشکلتو با ارسلان حل کن . منم موافق نیستم که این طفلکو کردید توپ فوتبال و بهم پاسش میدید

 

عصبی دستش را پشت هاوژین گذاشت

 

_ من نکردم! رفیق جنابعالی کرده تا چندماه پیش میخواست بکشش ، حالا ادعاش میشه دنبالمون بوده

انگار من نمیشناسمش

خودخواه تر و عوضی تر از شما مردا خودتونید

 

علیرضا دست هایش را تسلیم‌وار بالا برد

 

دنبال صلح بود نه جنگ!

 

_ ببین! من قبول دارم

به قول خودت من و ارسلان کثافت کاری زیاد کردیم ، عوضی بازی درآوردیم اما با اهلش!

اونا خودشون این کاره بودن

لذت دوطرفه بود!

 

دلارای تشر زد

 

_ به من چه این حرفا؟

خجالت نمیکشید؟

مگه من دوستتونم که جلوم هرچی میخواید میگید

برو بیرون لطفا

 

 

_ آلپ‌ارسلان هیچ وقت دست نمیذاشت رو دختر شونزده هیفده‌ساله‌ی رفیق باباش!

خودت اصرار کردی دلارای

 

دلارای آرام هاوژین را تکان داد و پوزخند زد

 

_ آره همش تقصیر من بوده

راضی شدی؟

حالا تنهامون بذار

 

علیرضا به هاوژین که حتی زمان مریضی هم در آغوش مادرش آرام بود نگاهی انداخت

 

_ تقصیر تو نیست ، فقط میخوام بگم این مسئولیت واسه کسی مثل ارسلان زیادی بود ولی داره سعی می‌کنه واسش پدری کنه

 

کلافه پوف کشید و با خنده ایستاد

 

_ اصلا این حرفا به من نمیاد ، بهتره برم

 

دلارای جوابش با نداد

 

سعی داشت دستش را به پیشانی هاوژین برساند تا تبش را چک کند

 

_ فقط یک جمله دیگه بگم؟!

 

دلارای چپ چپ نگاهش کرد

مثل رفیقش روی مخ و اعصاب خورد کن بود!

 

_ اگر باعث میشه بعدش برید!

 

علیرضا بدون ناراحتی خندید

 

_ آلپ‌ارسلان کل این چند ماه رو دنبالتون بود

دروغ نمیگه

تهرانو زیرورو کرد

 

دلارای سر تکان داد

 

_ حتی اگر اینطوری هم باشه بازم چیزی تغییر نمی‌کنه

 

علیرضا سری تکان داد و از در خارج شد

 

 

**

خسته به آرامی در اتاق را باز کرد و با اخم کرواتی که برای جلسه‌ی کاری با شرکای پاساژی بزرگ در دبی بسته بود را شل کرد

 

خواست وارد شود که صدای دلارای را شنید

 

آرام میخواند و سعی میکرد ادای بچه ها را در بیاورد

 

_ یک مال من

دو مال تو

سه مال آبجیش

 

هاوژین بی حال قهقهه زد

 

دلارای آرام خندید و آلپ‌ارسلان بی صدا در را بازتر کرد

 

حال میدیدشان

 

دلارای دخترک را روی تخت خوابانده و سرش روی پاهای خودش بود

 

ظرفی کنارشان بود و پیشبندی قرمز رنگ دور گردن هاوژین بسته شده بود

 

دلارای قاشق بعدی را به لب های کوچک هاوژین نزدیک کرد و کودکانه خواند

 

_ آهای کوفته برنجیش

آهای مادر گنجیشک

 

هاوژین با شوق خندید و او قاشق را در دهانش خالی کرد

 

از فرو دادن فرنی که مطمئن شد با انگشت روی شکم دخترک کشید و قهقهه اش دوباره بالا رفت

 

لب های آلپ‌ارسلان ناخواسته از شنیدن صدای خنده های بچه کش آمد

 

 

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.5 / 5. شمارش آرا 31

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان نبض خاموش از سرو روحی

    خلاصه رمان :   گندم بیات رزیدنت جراح یکی از بیمارستان های مطرح پایتخت، پزشکی مهربان و خوش قلب است. دکتر آیین ارجمند نیز متخصص اطفال پس از سالها دوری از کشور و شایعات برای خدمت وارد بیمارستان میشود. این دو پزشک جوان در شروع دلداگی و زندگی مشترک با مشکلات عجیب و غریبی دست و پنجه نرم

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان به چشمانت مومن شدم

    خلاصه رمان :     این رمان راجب یه گروه خوانندگی غیرمجازی با چند میلیون طرفدار در صفحات مجازی با رهبری حامی پرتو هستش، اون به خاطر شغل و شمایلش از دوستان و خانواده طرد شده، اکنون او در همسایگی ترنج، دختری چادری که از شیراز جهت تحصیل در دانشگاه تهران آمده قرار گرفته با عقاید و دنیایی

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان ماهلین pdf از رؤیا احمدیان

    خلاصه رمان :   دختری معصوم و تنها در مقابل مردی عیاش… ماهلین(هاله‌ماه، خرمن‌ماه)…   ★فصل اول: ســـرنــوشــتـــ★   پلک‌های پف کرده و درد ناکش را به سختی گشود و اتاق بزرگ را از نظر گذراند‌. اتاق بزرگی که تنها یک میز آرایش قهوه‌ای روشن و یک تخت دو نفره سفید رنگ و ساده در آن به چشم

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان دونه الماس
دانلود رمان دونه الماس به صورت pdf کامل از زیبا سلیمانی

    خلاصه رمان دونه الماس :   اميرعلی پسر غيرتی كه سر ناموسش اصلاً شوخی نداره و پيچكش می افته دست سروش پسره مذهبی كه خيال رها كردن نامزدش رو نداره و اين وسط ياسمن پيچکی كه دلش رفته واسه به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید! ارسال رتبه میانگین امتیاز

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان سرمای دلچسب
دانلود رمان سرمای دلچسب به صورت pdf کامل از زینب احمدی

    خلاصه رمان سرمای دلچسب :   نیمه شب بود و هوای سرد زمستان و باد استخوان سوز نیمه شب طاقت فرسا بود و برای ونوس از کار افتادن ماشینش هم وضعیت و از اینی که بود بد تر کرده بود به اطراف نگاه کرد میترسید توی این ساعت از شب از ماشینش بیرون بره و اگه کاری انجام

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان وسوسه های آتش و یخ از فروغ ثقفی

  خلاصه رمان :     ارسلان انتظام بعد از خودکشی مادرش، به خاطر تجاوز عمویش، بعد از پانزده سال برمی‌گردد وبا یادآوری خاطرات کودکیش تلاش می‌کند از عمویش انتقام بگیرد و گمان می کند با وجود دختر عمویش ضربه مهلکی میتواند به عمویش وارد کند…   به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
21 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
ریحون
ریحون
1 سال قبل

دعا میکنم دانشجویی این ترمو بیفتی
دانش آموزی قشنگ تمام امتحانات خراب کنی بمونی لا درزش 😡

رهگذر
رهگذر
1 سال قبل

یعنی قراره دوباره پارت بعدی ماه بعد باشه؟

طرفدار دلارای
طرفدار دلارای
1 سال قبل

ممنون نویسنده جون عزیز ترین کست به همین منوال پیش برو پارت کوتاهی بود ولی
بهتر از یک ماه پارت ندادنه

♡ روا ♡
♡ روا ♡
1 سال قبل

چقدر که تو زود به زود پارت میدی اصلا بنظرم خسته میشی اینقدر به خودت زحمت نده خو لامصب سه خط ماس مالی میکنی مینویسی این شد پارت آخه

♡ روا ♡
♡ روا ♡
1 سال قبل

چقدراین پارت دوست داشتم یه آرامش خاصی توش بود مخصوصا وقتی گفت هاوژین قهقه زد

آخرین ویرایش 1 سال قبل توسط فاطمه موحدی
...
...
1 سال قبل

.

Anisa
Anisa
1 سال قبل

نیاز داشتم ب این پارت واقعاااا
مرسیییییییی🥹🫀💋

Anisa
Anisa
1 سال قبل

واییییییییی داستان جدیددددد شروع میشود ببینیم این بازیکنان در کنار دخترشان چ میکنند

نویسنده شاه دل
نویسنده شاه دل
1 سال قبل
پاسخ به  Anisa

کدام بازی دقیقا؟
من احساس میکنم داریم به پایان نزدیک میشم

حانی
حانی
1 سال قبل

واقعیه یا کیکه؟!!!!!! 😂

Anisa
Anisa
1 سال قبل
پاسخ به  حانی

واگعییییی

Zahra
Zahra
1 سال قبل

دمت گرم پارت گذاشتی
لطفا سرعتتو ببر بالا
مرسییی

زن آینده علیرضا
زن آینده علیرضا
1 سال قبل

علی بیچارم به این مظلومی دلارای دلش میاد چیزی بش بگه

آخرین ویرایش 1 سال قبل توسط Atosa Az
♡ روا ♡
♡ روا ♡
1 سال قبل

اوو علی مظلومه دلارای چیه دیگه

هیفا
هیفا
1 سال قبل

چه پر محتوا حذ کردم

دلارام
دلارام
1 سال قبل

پارت داد پشمام

AvA
AvA
1 سال قبل

چ عجب زود پارت دادی!

mina Alan
mina Alan
1 سال قبل

آخ تا این رمان به پایان برسه با این پارت گذاری فاطمه جون منم که هییییییییییچ دخترم به دنیا بیاد موهای سرش یک دس سفید سفید میشن بخدا 😂😂😂

mina Alan
mina Alan
1 سال قبل

والا بخدا😂

بانو
بانو
1 سال قبل

یا اکثر امام زاده ها پارت دادی 😳
مگه میشه مگه داریم 😳
این همه زود پارت دادی واقعا 😳

دسته‌ها
21
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x