رمان دلارای پارت 318 - رمان دونی

 

 

 

 

_ چندماهه بود که بردمش دکتر

خیلی سرزنشم کرد

ترسوندم

گفت دوران جنینی و دوسال اول اگر بچه تغذیه‌ی خوبی نداشته باشه تا آخر عمر سیستم ایمنیش ضعیفه

داروهایی که تو نسخه نوشته بود رو نمیتونستم بخرم

 

ارسلان کلافه پوف کشید

 

این داستان را دوست نداشت

 

حس عذاب وجدان و حسرت مثل خوره به جانش افتاده بود

 

_ یک بار که رفتم جایی برای کار…

از هاوژین خیلی خوشش اومد

خوشگل و بانمک بود

بهم … بهم پیشنهاد دادن بفروشمش!

 

آلپ‌ارسلان با شدت سرش را بالا آورد طوری که صدای مهره های گردنش به گوش رسید

 

چه میشنید؟!

باورش نمیشد…

 

دلارای با یاد آن روزها هق زد

 

حالش بد بود

 

شاید بخاطر نزدیک شدن تاریخ ماهانه‌اش

شاید بخاطر بیماری هاوژین

شاید بخاطر دور بودن چند روزه از او

شاید هم….

 

دلیلش را میدانست!

 

برای اولین بار مردی کنارش بود!

برای اولین بار تمام مسئولیت هاوژین روی دوش خودش نبود

 

 

_ میخواستم بچه‌امو … پاره تنمو بدم بهشون میدونی چرا؟

چون بتونه خوشبخت شه

چون بتونه زندگی کنه

چون سرنوشتش مثل مادرش نشه

برای همین همیشه پسر میخواستم

که مثل من قضاوتش نکنن ، که تحقیر نشه ، که راه نفسشو نبندن

می‌ترسیدم دختر باشه و روزی زنده نباشم تا حمایتش کنم

فکر می‌کردم اگر پسر باشه حتی منم نباشم یکی میشه مثل تو ، مثل داراب

به اندازه من زجر نمی‌کشه…

 

آلپ‌ارسلان آه کشید

 

او خوشبخت بود؟

 

نمی‌دانست…

 

تنها می‌دانست آن روزهایی که به دنبال دلارای و هاوژین میگشت و دستش به هیچ کجا بند نبود عجیب احساس بدبختی میکردی

 

دلارای پچ زد

 

_ ندادمش بهشون!

نتونستم

آخه هیچکس اندازه من دوستش نداشت

هیچ آدمی روی کره زمین نمیتونه بچه رو به اندازه مادرش دوست داشته باشه

اینکه من بعد ازینکه ازش جدا شدم میمردم مهم نبود اما هیچ زنی به جز من نمیتونست بهش اون عشق رو بده

شاید من نميتونستم بهش پول و امکانات بدم

اما حاضر بودم جونمو براش فدا کنم

 

 

آلپ‌ارسلان خواست بحث را تغییر دهد

 

دیگر تحمل نداشت

 

سلول به سلول بدنش سیگاری میخواست تا شاید آرامش کند

 

صدای مردانه اش خش دار و گرفته بود

 

_ هنوز تب داره

خشکش کن بریم بیمارستان

 

دلارای بی توجه به او زمزمه کرد

 

_ تصمیم گرفتم کلیه‌امو بفروشم!

اینطوری تا چندوقت می‌تونستیم راحت زندگی کنیم

 

ارسلان پلک هایش را روی هم فشرد

 

ناخواسته دستش را از میان دست های کوچک هاوژین که تلاش داشت انگشت پدرش را میان لثه هایش له کند بیرون کشید و با قدم هایی محکم سمت تراس راه افتاد

 

تمام تنش منقبض شده بود

 

بغض دلارای با صدا شکست و آلپ‌ارسلان همانطور که سیگارش را از جیبش بیرون می‌کشید از در خارج شد

 

هاوژین ترسیده به مادرش زل زد

 

دلارای با صدای بلند تری هق زد

 

هق زد تا خالی شود

از تمام غم ها

از حسرت ها

از خستگی های روی هم انباشته شده

 

 

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.4 / 5. شمارش آرا 49

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان طواف و عشق pdf از اکرم امیدوار

  خلاصه رمان :         داستان درباره مردیه که به سبب حادثه ای عشقی که در ۲۵ سالگی براش رخ داده، تصمیم گرفته هرگز ازدواج نکنه… ولی بعد از ده سال که می خواد مشرف به حج عمره بشه مجبور میشه علی رغم میلش زنی رو… به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا

جهت دانلود کلیک کنید
رمان شهر بازي
رمان شهر بازي

  دانلود رمان شهر بازي   خلاصه: این دنیا مثله شهربازی میمونه یه عده وارد بازی میشن و یه عده بازی ها رو هدایت میکنن یه عده هم بازی های جدید طراحی میکنن، این میون یه عده بازی می خورن و حالشون بد میشه و یه عده سرخوش از هیجانات کاذبی که بهشون دست داده بلند بلند می خندن و

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان راه سبز به صورت pdf کامل از مریم پیروند

        خلاصه رمان:   شیوا دختری که برای درس خوندن از جنوب به تهران اومده و چندوقتی رو مهمون خونه‌ی عمه‌اش شده… عمه‌ای که با سن کمش با مرد بزرگتر و پولدارتر از خودش ازدواج کرده که یه پسر بزرگ هم داره…. آرتا و شیوا دشمن های خونی همه‌ان تا جایی که شیوا به خاطر گندی که

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان دوباره سبز می شویم به صورت pdf کامل از زهرا ارجمند نیا

    خلاصه رمان: فلورا صدر، مهندس رشته ی گیاه پزشکی در سن نوجوونی، شیفته ی دوست برادرش می شه. عشقی یک طرفه که با مهاجرت اون مرد ناکام می مونه و فلورا، فقط به خاطر مهرش به اون پسر، همون رشته ای رو توی کنکور انتخاب می کنه که ونداد آژند از اون رشته فارغ التحصیل شده بود. حالا

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان شاهکار pdf از نیلوفر لاری

    خلاصه رمان :       همه چیز از یک تصادف شروع شد، روزی که لحظات تلخی و به همراه خود آورد ولی می ارزید به آرزویی که سالها دنبالش باشی و بهش نرسی، به یک نمایشگاه تابلوهای نقاشی می ارزید، به یک شاهکار می ارزید، به یک عشق می ارزید، به یک زندگی عالی می ارزید، به

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان آدمکش

  خلاصه رمان :   ساینا فتاح، بعد از مرگ‌ مشکوک پدرش و پیدا نشدن مجرم توسط پلیس، به بهانه‌ی خارج درس خوندن از خونه بیرون می‌زنه و تبدیل میشه به یکی از موادفروش‌های لات تهران! دختری که شب‌هاش رو تو خونه تیمی صبح می‌کنه تا بالاخره رد قاتل رو می‌زنه… سورن سلطانی! مرد جوان و بانفوذی که ساینا قصد

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
24 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
♡ روا ♡
♡ روا ♡
10 ماه قبل

نویسنده کاری کرد داریم پیر میشیم ۲ سال از شروع رمان میگذره

black girl
black girl
10 ماه قبل

من قبل اینکه برم کلاس هفتم شروع به خواندن این رمان کردم…امسال دارم انتخاب رشته میکنم هنوز دلارای تموم نشده میترسم کنکور بدم برم دانشگاه این همچنان تموم نشه😐
یکی دیگه ام اون روز می‌گفت من انتخاب رشته کردم خوندنشو شروع کردم الان دانشگاه میرم😂💔
الکی الکی داره بزرگمون می‌کنه تف تو گور نویسنده:/

مادر ارسلان:)
مادر ارسلان:)
10 ماه قبل

عرررررر
مادر بچم اومد
بهم سلام بدین
ننه دورت بگرده بچم تو چقد مغروری:||||

خواهر ارسلان:)
خواهر ارسلان:)
10 ماه قبل

فقط منم ک دوس دارم علیرضا و دلارای رفیق شن؟دهن داداشمو سرویس کنن؟رفاقتشون خیلی قشنگ میشه اگه بشه😂😐

آخرین ویرایش 10 ماه قبل توسط Mahsa Veysi
ایدین
ایدین
10 ماه قبل

جون ننت، بگیر بغلش کنن ارررس

بی نام
بی نام
10 ماه قبل

سلام میشه چندتاازاین جوررمان ها معرفی کنین ولی تموم شده باشه خوندن رمانی که هنوز تموم نشده شکنجه ست

Aseman
Aseman
11 ماه قبل

تموم شد؟؟!!
خیلی تاثیر گذار بود:)

گلی
گلی
11 ماه قبل

خوب شد اتفاقا همه اتفاقات رو مرور کرد تا حدودی یادمون اومد چی شده 😂😂😂
آنقدر دیر به دیر پارت میدی واقعا دیگه ترتیب منظمی توی ذهنم از این رمان ندارم حتی بعضی جاهاشو یادم رفته …
فقط میخونم به امید این که منت کشی ارسلان رو ببینم
ببینم زنی که آنقدر سختی کشیده و توی سختی های قوی بوده و به خاطر بچه اش ایستاده چطوری میخواد ارسلان رو ببخشه
البته که خیلی راحت میبخشه
ولی من ارسلان رو باعث و بانی تمامی مشکلات دلارای نمی‌بینم هرکسی خودش نویسنده و بازیگر زندگی خودشه
ولی خب یه دختر ۱۷ساله جوونی کرد و اشتباهاتی کرد ارسلان بیشرف هم سواستفاده کرد و عذاب داد

رضا
رضا
11 ماه قبل

عزیزم عادت کرده ب فحش خوری،اگر زود زود پارت بذاره،یا طولانی باشه،فحش خونش پایین میاد،حق بدین بهش

حورا
حورا
11 ماه قبل

کمرت رگ به رنگ نشده با این پارتای طولانی. بقران از بس طول کشیده، اول رمان یادم رفته

Mahsa
Mahsa
11 ماه قبل

هم قلمت هم رمان عالی ارزششوداره

همراز
همراز
11 ماه قبل

همین اینا رو که ما می دونستیم ارسلانم که گوس نداد رفت سیگار بکشه اصلا این الان پارت محسوب میشه؟

Anisa
Anisa
11 ماه قبل
پاسخ به  همراز

دقیقاااااا😂🥲

آخرین ویرایش 11 ماه قبل توسط Anis_a
خودم
خودم
11 ماه قبل
پاسخ به  همراز

دقیقا

:///
:///
11 ماه قبل
پاسخ به  همراز

خیلی حق😂💔😭😭

پا به پای بدبختی های دلی
پا به پای بدبختی های دلی
11 ماه قبل

اینکه چرا از ارسلان انتظار داشتم بره بغلش کنه بگه دیه من هستم، رو نمیفهمم

Hani
Hani
11 ماه قبل

اره دقیقا منم همین انتظار را داشتم😂

پوشکِ خیس شده هاوژین
پوشکِ خیس شده هاوژین
11 ماه قبل

الهی بمیرم برات زنننننن چی کشیدی … اشکم در ااااومددددد
نویسنده جان تورو جانِ جدت عینِ آدم پارت بده ، اینقدرم فوش نخور دیگه … رمان به خوبی قلم به این قشنگی … حیف نیس واقعا؟؟؟؟؟

.....
.....
11 ماه قبل

چند تانیه فقط برای اسمت خندیدم

ایدین
ایدین
10 ماه قبل
پاسخ به  .....

فقط اسمت……….

پوشکِ خیس شده هاوژین
پوشکِ خیس شده هاوژین
10 ماه قبل
پاسخ به  ایدین

پس چیی… ما پوشکام دل داریییمم… به نمایندگی ازهمه اونا من اینجا کامنت میذارم:)

ملیکا
ملیکا
11 ماه قبل

مرسی چی میشه یک پارت دیگه هم فردا بزاری🥺

♡ روا ♡
♡ روا ♡
11 ماه قبل

قبول داری کم بود انصافا کم بود به خدا یکم بیشتر پارت بدی هیچی نمیشه تازه ثواب هم میکنی من تازه داشتم به متن رمان دقت میکردم که یهو تموم شد 😞🚶🏻‍♀️

mina
mina
11 ماه قبل

مرسی

دسته‌ها
24
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x