رمان دلارای پارت 337 - رمان دونی

 

 

 

 

هاوژین را کنار دلارای گذاشت و چپ‌چپ نگاهش کرد

 

اینبار آنقدر خسته و بی جان بود که حتی کوچک بودن کاناپه و راحت نبودن جایش هم نتوانست مانع خوابیدنش شود

 

 

نیمه شب بود که صدای ناله‌ای بیدارش کرد

 

کلافه گوشه چشمانش را فشرد

 

خیال کرد هاوژین است اما او نبود!

 

از جا بلند شد و زیرلب ناسزایی گفت

 

دیگر خواب راحت هم نداشت!

 

با دیدن صورت خیس از عرق دلارای و هذیان های زیرلبش ناخواسته نگران شد

 

کنارش روی تخت نشست و غرید

 

_ دلی؟ دلی پاشو

 

دلارای همچنان زیرلب حرف های نامفهوم می‌زد

 

هاوژین خواب آلود چشم باز کرد و با شنیدن صدای ناله های مادرش ترسیده روی تخت نشست

 

ارسلان بی توجه به او شانه‌ی دلارای را گرفت و آرام تکانش داد

 

_ دلی بیدارشو … خوابه عزیزم

پاشو بچه زهرش ترکید

 

#part1449 🖤

 

چشمان دلارای باز شد

 

پر ترس به اطراف خیره شد و چند ثانیه بعد نفس زنان سرش را میان دستانش گرفت

 

آلپ‌ارسلان شانه اش را فشرد

 

_ خواب بود … تموم شد

 

بغض دلارای با صدا منفجر شد

 

سرش را روی سینه‌ی ارسلان گذاشت و هق زد

 

_ بابام … خواب میدیدم یه حیوون … یه حیوون که نمیدونم چی بود بهش حمله کرده

 

ارسلان کمرش را گرفت

 

_ هیش … حیوون کجا بوده؟ تموم شد

 

دلارای بلند تر هق زد و ارسلان نچی کرد

 

_ نکن بچه هلاک شد

 

هاوژین بلندتر گریه کرد و دستانش را سمت دلارای دراز کرد

 

_ ماما

 

دلارای محلش نداد

حوصله‌ی خودش را هم نداشت

 

تنها خواسته اش ماندن در آغوشی بود که نشان دهد آنقدرها هم تنها و بی کس نیست

 

ارسلان ناخوداگاه به آرامی پشت کمرش را نوازش کرد

 

_ بچه رو بغل کن گناه داره

 

_ اون پدر مادرش کنارشن ، من گناه دارم که بدبخت و بی کس اینجام و نمیتونم بابامو برای آخرین بار ببینم

 

#part1450 🖤

 

_ با بچه لج می‌کنی؟

 

هاوژین دوباره ناله کرد

 

_ ماما

 

ارسلان همانطور که دلارای را در آغوش داشت خم شد و آرام بازوی هاوژین را سمت خودشان کشید

 

_ مامانت خل شده بابا

 

هاوژین روی زانوی آلپ‌ارسلان نشست و بغض کرده سرش را روی بدن دلارای گذاشت

 

_ ماما

 

دلارای بلند تر هق زد

 

ارسلان کلافه پوف کشید

 

_ زنگ میزنم ببینیش ، بس میکنی یا نه؟

 

دلارای خودش را عقب کشید و هاوژین سعی کرد گردنش را بگیرد تا او را هم ببرد

 

_ واقعا؟ به کی زنگ میزنی؟

داراب جوابمونو نمی‌ده

جوابم بده چهارتا فحش میده قطع می‌کنه

 

ارسلان هاوژین را روی پای دلارای گذاشت

 

_ من به اون گوسفند زنگ بزنم که چی بشه؟

خودمو کوچیک کنم؟

میگم هنگامه سر بزنه بیمارستان

 

#part1451 🖤

 

دلارای امیدوار لبخند زد

 

_ آره… آره این میشه

 

_ فردا بهش زنگ میزنم

 

_ فردا؟! من تا فردا میمیرم

 

_ میدونی ساعت چنده؟ خوابن

 

_ الان بره میتونم ببینمش ، صبح حتما شلوغ میشه

مامانم و داراب میرن پیشش

 

هاوژین با بدخلقی سرش را در سینه‌ی مادرش فرو برد و پچ زد

 

_ لالا

 

دلارای بالاخره روی موهایش را بوسید

 

_ بخواب مامان

 

ارسلان سمت تراس رفت و تماس گرفت

 

چنددقیقه بعد با اخم برگشت

 

دلارای مضطرب پرسید

 

_ چی شد؟

 

_ بده بچه رو به من

 

_ بچه رو چیکار داری؟

 

_ از اون موقع که ولش کرده بودی به امان خدا

حالا بچه رو چیکار دارم؟

 

هاوژینِ خواب آلود را از بغلش گرفت و روی تخت نشاند و ادامه داد

 

_ هنگامه میخواد ببینش

 

 

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.3 / 5. شمارش آرا 365

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان دلبر مجازی به صورت pdf کامل از سوزان _ م

    خلاصه رمان:   تمنا یه دخترِ پاک ولی شیطون و لجباز که روزهاش با سرکار گذاشتنِ بقیه مخصوصا پسرا توی فضای مجازی می‌گذره. نوجوونی که غرق فضای مجازی شده و از دنیای حال فارغ.. حالا نتیجه‌ی این روند زندگی چی میشه؟ داشتن این همه دوست مجازی با زندگیش چیکار میکنه؟! اعتماد هایی که کرده جوابش چیه؟! دو نفر

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان به سلامتی یک شکوفه زیر تگرگ به صورت pdf کامل از مهدیه افشار

    خلاصه رمان:   سرمه آقاخانی دختری که بعد از ورشکستگی پدرش با تمام توان برای بالا کشیدن دوباره‌ی خانواده‌اش تلاش می‌کنه. با پیشنهاد وسوسه‌انگیزی از طرف یک شرکت، نمی‌تونه مقاومت کنه و بعد متوجه می‌شه تو دردسر بدی افتاده… میراث قجری مرد خوشتیپی که حواس هر زنی رو پرت می‌کنه، اصلا اون چیزی نیست که نشون می‌ده. نه

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان عنکبوت

    خلاصه رمان :         مدرس فیزیک یکی از موسسات کنکور ناپدید می‌شود و با پیدا شدن جنازه‌اش در ارتفاعات شمالی تهران، شادی و کتایون و اردوان و سپنتا و دیگران ناخواسته، شاید هم خواسته پا به قصه می‌گذراند و درست مثل قطعات یک جورجین مکملی می‌شوند برای باز کردن معماهای به این رمان امتیاز بدهید

جهت دانلود کلیک کنید
رمان ماهرخ
دانلود رمان ماهرخ به صورت pdf کامل از ریحانه نیاکام

  خلاصه: -من می تونم اون دکتری که دنبالشی رو بیارم تا خواهرت رو عمل کنه و در عوض تو هم…. ماهرخ با تعجب نگاه مرد رو به رویش کرد که نگاهش در صورت دخترک چرخی خورد.. دخترک عاصی از نگاه مرد،  با حرص گفت: لطفا حرفتون رو کامل کنین…! مرد نفس سنگینش را بیرون داد.. گفتنش کمی سخت بود

جهت دانلود کلیک کنید
رمان هکمن
رمان هکمن

دانلود رمان هکمن   خلاصه : سمیر، هکر ماهری که هیچکس نمی تونه به سیستمش نفوذ کنه، از یه دختر باهوش به اسم ماهک، رو دست می خوره و هک می شه و همین هک باعث یه کل‌کل دنباله دار بین این دو نفر شده و کم کم ماهک عاشق سمیر می شه غافل از اینکه سمیر… به این رمان

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
26 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
Aramesh
Aramesh
5 ماه قبل

پارتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتت

delvin
delvin
5 ماه قبل

چرا پیام ها رو نمیزارید؟

Fatima
Fatima
5 ماه قبل

میشه سریع پارت بزارین🍓😇

delvin
delvin
5 ماه قبل
پاسخ به  Fatima

سریع؟
منظورت از سریع چیه؟
فعلا سریع ترین حالت ممکنی که داریم گزینه های زیره:
الف)3هفته
ب)1ماه
ج)1ماه و 3هفته
د) ‌2ماه
گزینه ها روی میزه،تصمیم با شماست؛کدومو انتخاب می‌کنید؟!

آخرین ویرایش 5 ماه قبل توسط delvin
همراز
همراز
5 ماه قبل

یه ماه توی یه شب گیر کردیم بایا حداقل منظم پارت بده

delvin
delvin
5 ماه قبل

فکر نمی‌کنم ادمین سایت تصمیم به برداشتن این رمان از سایتش داشته باشه(البته با توجه به تعداد رأی هم حق داره)
و همچنین فکر نمی‌کنم حماقت ما در خوندن این رمان تمومی داشته باشه!

delvin
delvin
5 ماه قبل

انصافا چه جوری تا الان 222 تا رأی؟؟؟؟
شما 222 نفری که رأی دادید واقعا خودتون به قضاوت بشینید و ببینید رأی دادن داره؟
درسته قلمش عالیه اما به چه قیمتی؟
تا الان نزدیک 4 ساله درگیریم و هنوز 222 رأی داره این رمان؟!

مادر ارسلان:)
مادر ارسلان:)
5 ماه قبل

هق
هزاران معنی در این دو حرف

دختر آبی
دختر آبی
5 ماه قبل

تا وقتی که یاد نگرفتن مسئولیت پذیر باشن ازشون حمایت نکنین

همسایشون
همسایشون
5 ماه قبل

وایییییی چرا جاهای حساس چرا کم؟!!!😭

آدم معمولی
آدم معمولی
5 ماه قبل

نویسنده این رمان چه حوصله ای داره ،اه

قاتل نویسنده
قاتل نویسنده
5 ماه قبل

بخدا دیگه خسته شدم

قاتل نویسنده
قاتل نویسنده
5 ماه قبل

لطفاااا

قاتل نویسنده
قاتل نویسنده
5 ماه قبل

توروخدا یه پارت دیگه بزار

نازنین
نازنین
5 ماه قبل

فاطی جون یکی هست به اسم خواننده رمان نمیتونه اینجا کامنت بذاره ورمانای اشتراکی روبخونه لطفا براش پیگیری کن اشتراک هم خریده بوده ولی نمیتونه ورود کنه

نازنین
نازنین
5 ماه قبل

ممنون

دختر آبی
دختر آبی
5 ماه قبل

شما نظرات همه رو می‌خونین و جواب اعتراض های ما هیچی نمی‌گین .
چرا ؟

delvin
delvin
5 ماه قبل
پاسخ به  دختر آبی

دقیقا
منم پارت قبل و این پارت پیام گذاشتم براشون ولی هنوز نمایش داده نشده
و اینکه رسیدگی هم نمیکنن

Mxr"
Mxr"
5 ماه قبل
پاسخ به  دختر آبی

ایشون نویسنده نیستن فقط پارتایی رو که نویسنده داخل کانال تلگرامش میزاره رو میزاره داخل سایت!
پارت گذاری نامنظم از نویسندس!

دختر آبی
دختر آبی
5 ماه قبل
پاسخ به  Mxr"

همونطور که نویسنده قبل از نوشتن رمانش باید نظم رو بلد باشه ایشون هم چه بهتر که قبل از سایت زدن به سایتش نظم و قانون بده

دختر آبی
دختر آبی
5 ماه قبل
پاسخ به  Mxr"

چه بهتر که ادمین ها تکلیفشون رو با نویسنده هاشون مشخص کنن بعد پارت گذاری کنن

Mxr"
Mxr"
5 ماه قبل
پاسخ به  دختر آبی

احیاناً شما تازه این رمان رو شروع کردید
این رمان تقریبا دو سال و سه ماه پیش شروع شد و تا حدود یک سال اول هر روز پارتگذاری میشد(البته پارتای کوتاه ولی منظم و هر روز ساعت ۱۸ )
بعد یکسال نویسنده نمیدونم چیشد ولی کلن نظم پارتگذاری رو بهم ریخت
* شاکی زیاده ولی نمیشه که بدون دلیل موجه و قانع کننده ای نسبت به کسی گارد گرفت *
حقیقتا منکه تا الان هر رمانی رو که ازاین سایت خوندم که پارتگذاریش با ادمین فاطمه بوده منظم و اوکی بوده!

دختر آبی
دختر آبی
5 ماه قبل
پاسخ به  Mxr"

پس چرا رمان هایی که ما می‌خونیم این مدلی نیست؟
زیر نصف بیشتر رمانای این سایت اعتراضه

delvin
delvin
5 ماه قبل
پاسخ به  دختر آبی

؟؟

فاطمه بانو
فاطمه بانو
5 ماه قبل

وژدانا چرا اینجوری پارت میذاری(؟)

دسته‌ها
26
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x