رمان دلارای پارت 342 - رمان دونی

 

 

 

 

جمیله کمی عقب نشینی کرد

 

_ اینجا اگر قرار‌ باشه جواهر گم بشه سنگ رو سنگ بند نمیشه علیرضاخان

بعدم حورا خودش دیده انگشتر دست بچه بوده

 

دلارای هاوژین را روی زمین گذاشت و نگران مقابلش نشست

 

از شدت خشم سرخ شده بود

 

_ چی شده علیرضا؟ چه انگشتری؟

 

_ انگشترِ ساینا گم شده مثل اینکه

 

دلارای دندان هایش را روی هم فشرد و مشت های بچه را گشت

 

_ فدای سر بچم! اگر قورت میداد چی؟

 

علیرضا پوف کشید

 

_ دست هاوژین نیست بابا

 

حورا گفت

 

_ خودم دیدم ، داشت اونجا بازی میکرد باهاش

 

دلارای غرید

 

_ خب دیدی میگرفتی! به دردِ چاپلوسی و خبر بردن میخوری فقط؟ اگر قورت میداد چی؟

 

حورا عصبی صدایش را بالا برد

 

_ به جهنم که قورت میداد

یک بچه‌ی بی پدرِ رو مخ روی زمین کمتر

 

#part1466‌ 🖤

 

دلارای با حرص سمتش حمله ور شد و با تمام توان موهایش را کشید

 

صدای جیغ و داد بالا رفت و هاوژین وحشت زده زیر گریه زد

 

یکی از بادیگاردها جدایشان کرد

 

جمیله با خشم حورا را عقب هل داد و دستش را بالا برد تا در صورت دلارای بکوبد که مچش میان انگشتان ارسلان اسیر شد

 

ثانیه ای بعد صدای سیلی فضا را پر کرد اما کسی که از ضرب دست ارسلان روی زمین افتاد جمیله بود

 

ارسلان با خشم روی بدن فربه‌اش خم شد و غرید

 

_ من چندبار به تو هشدار دادم حواست به خودت و غلطای اضافه‌ات باشه؟

 

جمیله ترسیده خودش را عقب کشید و تلاش کرد به گریه نیفتد

 

_ آقا … آقا جلوی مشتری … به حورا حمله کرد من …

 

آلپ‌ارسلان با خشم یقه اش را گرفت و بالا کشیدش

 

_ به درک … به درک زنیکه

من اون سری بهت نگفتم دستت رو زنِ من بلند شه میشکنمش؟

 

حورا مبهوت دستش را جلوی دهانش گرفت و بغض کرده عقب عقب رفت

 

#part1467 🖤

 

ساینا پوزخند زد و پچ پچ ها شروع شد

 

جمیله ترسیده با لکنت پرسید

 

_ زن … زنتون؟ آقا … من فکر کردم ..‌ گفتم دختره چند شب …

 

ارسلان یقه اش را رها کرد و او روی زمین پخش شد

 

_ گ*و*ه خوردی گفتی

 

با خشم سمت هاوژین که گریه میکرد قدم برداشت و بلندش کرد

 

_ جول و پلاستو جمع کن شب نشده گم شو

 

جمیله با گریه به التماس افتاد و هاوژین سمت دلارای دستانش را باز کرد

 

ارسلان اجازه نداد برود

 

_ مامان حالش خوب نیست بابایی

 

هاوژین با گریه به علیرضا اشاره زد

 

_ علی

 

ارسلان بازوی دلارای را گرفت و به خود چسباند

 

هم زمان با خشم نگاهی به علیرضا انداخت و جواب هاوژین را داد

 

_ علی هم خبری نیست

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.3 / 5. شمارش آرا 294

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان رقص روی آتش pdf از زهرا

  خلاصه رمان :       عشق غریبانه ترین لغت فرهنگ نامه زندگیم بود من خود را نیز گم کرده بودم احساسات که دیگر هیچ میدانی من به تو ادم شدم به تو انسان شدم اما چه حیف… وقتی چیزی را از دست میدهی تازه ارزش واقعی ان را درک میکنی و من چه دیر فهمیدم زندگی تازه روی

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان بن بست pdf از منا معیری

    خلاصه رمان :     دم های دنیا خاکستری اند… نه سفید نه سیاه… خوب هایی که زیر پوستشون خوب نیست و آدمهایی که همه بد میبیننشون و اما درونشون آینه است . بن بست… بن بست نیست… یه راهه به جایی که سرنوشت تو رو میبره… یه مسیر پر از سنگلاخ… بن بست یه کوچه نیست… ته

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان هیچ ( جلد دوم) به صورت pdf کامل از مستانه بانو

      خلاصه رمان :   رفتن مرصاد همان و شکستن باورها و قلب ترمه همان. تار و پودش را از هم گسسته می دید. آوارهای تاریک روی سرش سنگینی می کردند. “هیچ” در دست نداشت. هنوز نه پدرش او را بخشیده و نه درسش تمام شده که مستقل شود. نازخاتون چشم از رفتن پسرش گرفت و به ترمه

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان قمار جوکر
دانلود رمان قمار جوکر به صورت pdf کامل از عطیه شکری

    خلاصه رمان قمار جوکر :   دخترک دو قدم به عقب برداشت و اخم غلیظی کرد: از من چی می خوای؟ چشمان جوکر برق عجیبی زد که ترس را به دل دخترک راه داد: می خوام نمایش تو رو ببینم سرگرمم کن! – مثله این که اشتباه گرفتی نمایش کار توعه نه من! پسرک جوکر پشت دست دختر

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان تیغ نگاه به صورت pdf کامل از نیلا محمدی

        خلاصه رمان:   دختری که توی خاندان بزرگی بزرگ شده و وقتی بچه بوده بابای دختره به مادر پسرعموش تجاوز میکنه و مادر پسره خودکشی میکنه بابای دختره هم میوفته زندان و پدربزرگشون برای صلح میاد این دوتا رو به عقد هم درمیاره و پسره رو میفرسته خارج تا از این جریانات دور باشه بعد بیست

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان سس خردل به صورت pdf کامل از فاطمه مهراد

  خلاصه رمان:     ناز دختر فقیری که برای اینکه خرجش رو در بیاره توی ساندویچی کوچیکی کار میکنه . روزی از روزا ، این‌ دختر سر به هوا به یه بوکسور معروف ، امیرحافظ زند که هزاران کشته مرده داره ، ساندویچ پر از سس خردل تعارف میکنه و غافل از اینکه امیرحافظ به سس خردل حساسیت داره

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
25 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
خاک تو سرت
خاک تو سرت
2 ماه قبل

اع اعا آها یادم رفته بود این رمانم میخونم😂👍

قاتل نویسنده
قاتل نویسنده
2 ماه قبل

خدا نصفت کنه نویسنده

یه نفری
یه نفری
2 ماه قبل

رتبه ها هم اومد حتی ولی دلارای نه!

آخرین ویرایش 2 ماه قبل توسط یه نفری
Fatima
Fatima
2 ماه قبل

وا
داری همه رو گیج میکنی دیگه:////
خوب پیش می‌رفت کاش خرابش نکنی

جواهر گمشده💍
جواهر گمشده💍
2 ماه قبل

خب بله درست شد دیگه 😐ارسلان برگشت گفت این زن منه اینم بچمه از الان به بعد یکی حورا و جمیله رو جمع کنه😐

کیوی خانم🥝
کیوی خانم🥝
2 ماه قبل

قباد کیه هی میگید؟

کیوی خانم🥝
کیوی خانم🥝
2 ماه قبل

تو خود رمان؟؟؟!

کیانا
کیانا
2 ماه قبل

دیگه داشت موضوع رمان یادم میرفت…

delvin
delvin
2 ماه قبل

آخ بمیرم 😐😐😐😐😐

Sama
Sama
3 ماه قبل

ایولللللل بالاخره ارسلان به خودش اومددددددددددد اخ اون جمیله نکبت و بندازه بیرون دلم خنک شه

نازنین
نازنین
3 ماه قبل

بالاخره باید یکی پیدا میشد روی ارسلان روکم کنه هاوژین همه رو میخواد جز باباش😂😂کاش پارت بعدی نره واسه سال بعد

آنه شرلی
آنه شرلی
3 ماه قبل

بالاخره این مرد ی خودی برا زن و بچه اش نشون داد

ریحانه
ریحانه
3 ماه قبل

واقعاچرابرایه رمان اینقدراذیت میکنی اصلابخدااول رمانویادم نمیاداین ازکیفیت رمانت کم میکنه نویسنده عزیزوباعث میشه دیگه کسی سراغ رمان هات نیاد

خواننده رمان
خواننده رمان
3 ماه قبل

ناپرهیزی کرده نویسنده زودتر پارت داده

Mona
Mona
3 ماه قبل

قباد کیه🧐🧐🤔

آتریسا💗❄
آتریسا💗❄
3 ماه قبل

شوخیییی میکنی دیگه؟😅

تارا فرهادی
تارا فرهادی
3 ماه قبل

😂 😂

زلال
زلال
3 ماه قبل

🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣👌👌👌👌آی ننه

𝒛𝒂𝒉𝒓𝒂
𝒛𝒂𝒉𝒓𝒂
3 ماه قبل

قباد کیه ؟😑🤦

خواننده رمان
خواننده رمان
3 ماه قبل

از حورا از کاری برمیاد😂😂

دسته‌ها
25
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x