رمان دلارای پارت 55 - رمان دونی

 

علیرضا دو دل نگاهش کرد

دلارای ملتمس با بغض سر تکان داد و آلپ‌ارسلان دوباره غرید :

_ علیرضا

علیرضا کلافه پوف کشید :

_ خونشون کجاست؟ من میرسونمش

_ لازم نیست

دلارای آرام زمزمه کرد :

_ خونمون…

قبل ازینکه آدرس را بگوید ارسلان صدایش را بالا برد :

_ خفه شو تو

بغض دلارای آرام ترکید و علیرضا دوباره گفت :

_ ارسلان

آلپ‌ارسلان اینبار تشر زد :

_ برو بیرون حوصله ندارم

علیرضا سری تکان داد و سمت در رفت :

_ کار احمقانه ای نکن

ارسلان جلو رفت و در را باز کرد :

_ به سلامت

علیرضا آرام طوری که دلارای نشنود زمزمه کرد :

_ این دختره بی کس و کار نیست ارسلان حواستو جمع کن ، اگه اشتباه نکنم باباشم آدم حسابیه ، خانواده داره دست بهش بزنی هزارتا صاحب دیگه هم پیدا میکنه

ارسلان دندان روی هم فشرد

آنقدر عصبی و خشمگین بود که معنی جملات علیرضا برایش اهمیتی نداشت

تنها چیزی که میخواست تنهایی با دلارای بود

بدون اینکه جواب علیرضا را بدهد در را بست و نفس عمیقی کشید تا آرام شود اما بدتر شد

خشمش هر لحظه شدت می‌گرفت

دستی به لبش که از مشت مرد همسایه خونی شده بود کشید و سمت پذیرایی راه افتاد

_ میدونی یکی از همسایه ها برای اینکه بحث بخوابه چی گفت؟

دلارای عقب عقب رفت و ارسلان خونسرد دستش را سمت کمربند شلوارش برد :

_ میدونی یا نه؟

با فریادی که کشید دلارای جیغ زد و سمت اتاق دوید

قبل ازینکه دور شود ارسلان موهایش را گرفت و هم زمان که روی زمین پرتش کرد گفت :

_ اما بچه ها هم چنین گوه کاری در نمیارن!

دلارای وحشت زده هق زد و ارسلان کمربند را دور دستش پیچید :

_ بچه هام اینقدر احمق نیستن!

با کلمه‌ی آخر جمله اش کمربندش را بالا برد و با تمام توان روی پهلوی دلارای کوبید

دلارای با درد فریاد کشید :

_ ولم کن

ارسلان دوباره کمربند را بالا برد

انگار گوش هایش کر شده بود

نه صدای جیغ و التماس های دلارای را می‌شنید و نه اشک هایش را میدید

مدت ها با آن مرد درگیری داشت و تا به حال هیچ آتویی دستش نداده بود

همیشه او بود که از دیگران سوژه ای پیدا می‌کرد و از موضع قدرت عمل می‌کرد اما اینبار…

کمربند را برای چندمین بار روی بدن دخترک پایین آورد و دوباره بالا برد که دست نگه داشت

کمی دلش به رحم آمد که دلارای هق‌هق کنان خودش را روی زمین عقب کشید و نالید :

_ همه چیزو به بابام میگم … پدرتو در میاره

ارسلان عصبی تر از قبل کمربند را روی زمین پرت کرد و روی بدن دلارای خم شد :

_ چه زری زدی؟

دلارای زار زد :

_ ولم کن ، آی

_ چه زری زدی گفتم؟

هق هق کنان گفت :

_ به بابام … میگم … برو کنار … آی دستم

ارسلان چانه‌اش را گرفت و سرش را محکم به زمین فشرد :

_ به بابات چی میگی اون وقت؟

دلارای با گریه و درد جواب داد :

_ میگم که باهام چیکار کردی … میگم که … میگم….

آلپ‌ارسلان دستش را بالا برد و سیلی محکمی سمت چپ صورت دلارای نشاند :

_ میگی پیشنهاد زیرخواب شدن دادم؟

سیلی بعدی را زد :

_ میگی خودم رفتم خونه‌اش؟

با حرص بی توجه به خونی که از بینی دلارای بیرون زد سیلی بعدی را کوبید :

_ میگی بهم گفت فقط واسه یک شب میخوادم و من بازم از خونش فرار نکردم؟

چشمان دلارای بسته شدو دست هایش بی جان دو طرفش افتاد

ارسلان نمیدید

انگار واقعا کور شده بود

سیلی های بعدی را زد و هم زمان فریاد کشید :

_ میگی تو آسانسور لخت شدم؟ میگی از گندایی که زدی؟ میگی چطوری جلوی یارو زبونمو کوتاه کردی تا نتونم خونشو بریزم؟ میگی فیلمت جلوی چشم کل این برج پخش شده؟

یقه‌ی دخترک را بالا کشید و تکانش داد :

_ میگی یا نه؟ باز کن دهنتو

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4 / 5. شمارش آرا 7

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان شوهر هیولا جلد دوم به صورت pdf کامل از کیانا بهمن زاد

    #گناهکاران_ابدی ( #جلداول) #شوهر_هیولا ( #جلددوم )       خلاصه  رمان:   من گناهکارم، تو گناهکاری، همه ما به نوبه خود در این گناه، گناهکاریم من بدم، تو بدی، همه ما بد بودیم تا گناهکار باشیم، تا گناهکار بمانیم، تا ابد ‌و کلمات ناقص میمانند چون من جفا دیدم تو کینه به دل گرفتی و او انتقام

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان گل سرخ
دانلود رمان گل سرخ به صورت pdf کامل از زیبا سلیمانی

    خلاصه رمان گل سرخ :   ـ گلی!! صدایش مثل همیشه نبود. صدایش با من قهر بود و من مگر چند نفر بودم که ببینم و بشنوم و باز بمانم؟ شنیده‌ها را شنیده و دیده‌ها را دیده بودم؛ وقت رفتن بود. در را باز کردم و با اولین قدمم صدایش اینبار از زیر دندان‌های قفل شده‌اش به گوشم

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان التهاب

    خلاصه رمان :     گلناز، دختری که برای کار وارد یک شرکت ساختمانی می‌شود، اما به‌ واسطهٔ یک کینه و دشمنی، به جرم رابطه با صاحب شرکت کارش به کلانتری می‌کشد…       به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید! ارسال رتبه میانگین امتیاز 5 / 5. شمارش

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان در رویای دژاوو به صورت pdf کامل از آزاده دریکوندی

      خلاصه رمان: دژاوو یعنی آشنا پنداری! یعنی وقتایی که احساس می کنید یک اتفاقی رو قبلا تجربه کردید. وقتی برای اولین بار وارد مکانی میشید و احساس می کنید قبلا اونجا رفتید، چیزی رو برای اولین بار می شنوید و فکر می کنید قبلا شنیدید… فکر کنم برای همه مون این اتفاق افتاده! گلشنِ قصه ی ما

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان رگ خواب از سارا ماه بانو

    خلاصه رمان :       سامر پسریه که یه مشکل بزرگ داره ..!!! مشکلی که زندگیش رو مختل کرده !! اون مبتلا به خوابگردی هست ..!!! نساء دختری با روحیه ی شاد ، که عاشق پسر داییش سامر شده ..!! ایا سامر میتونه خوابگردیش رو درمان کنه؟ ایا نساء به عشق قدیمیش میرسه؟   به این رمان

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان رقص روی آتش pdf از زهرا

  خلاصه رمان :       عشق غریبانه ترین لغت فرهنگ نامه زندگیم بود من خود را نیز گم کرده بودم احساسات که دیگر هیچ میدانی من به تو ادم شدم به تو انسان شدم اما چه حیف… وقتی چیزی را از دست میدهی تازه ارزش واقعی ان را درک میکنی و من چه دیر فهمیدم زندگی تازه روی

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
28 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
هرکی
هرکی
2 سال قبل

چه خری دلی

یکی
یکی
2 سال قبل

دقیقا
و چه مدت پارت ها رو میزاری؟

آرمی💜💫
آرمی💜💫
2 سال قبل

میشه زود تر پارت بعدی رو بزاری ببینیم دلارای چه گوهی میخواد بخوره 🤧💨

یکی
یکی
2 سال قبل
پاسخ به  آرمی💜💫

دقیقا
و چه مدت پارت ها رو میزاری؟

یکی
یکی
2 سال قبل

انصافا خانم نویسنده یکم زیادی ضعیف بودن جنس مونث و نشون نمی‌دی ؟

⁦◉‿◉⁩
⁦◉‿◉⁩
2 سال قبل

همتون قشنگ میخواید سر به تن دلاری نباشه خب بابا اونم گناه داره
اره نباید با ارسلان وارد رابطه میشد ولی خیلی از کار های دلارای مقصرش خانواده اش هست
بعد خدایی با اون وضعی که دلارای داشت به تنها چیزی که به ذهنش نمی‌رسید دوربین بود
بعد جایی رو نداشت لباس عوض کنه که
تازه ارسلان حق نداشت دلارای رو بزنه
دلارای هم توی اون وضعیت میخواست بگه منم کسی رو دارم اینجوری چیزا جدی که نمی‌خواست به باباش بگه که
ارسلان هم ناقص‌العقله کور بود ندید بیهوش شده میگه ازش می‌پرسه میگی یا نه
پوفففف

***
***
2 سال قبل

آقااگه دختره بمیره ک رمان تموم می شه
ولی خدایی منم دوست دارم تامی تونن بزننش دختره ی نفهم🤣🤣🤣

نورا
نورا
2 سال قبل

حقشه آخه این کتک حقشه بخوره آخه تو آسانسور هم جای لباس عوض کردنه؟؟
آنقدر بخوره تا بمیره آخه دلارای احمق آنقدر شعور ندارع بفهمه بزار آنقدر کتک بخوره نوس. جونش ایول ارسلان بزنش

SARA
SARA
2 سال قبل

حقش بود دختره😐
انگار حالیش نیست مقصره

الهه
الهه
2 سال قبل

هههه ابلفظللللل🥲

۰
۰
2 سال قبل
پاسخ به  الهه

آخه شما که جاش نیستی عزیز من،اون دختر جای دیگه ای رو برای عوض کردن لباسش داشت؟باید چیکار میکرد؟
دیگه هیچکس مثل دلارای تو اون شرایط که استرس داشت به خوب و بد بودن عوض کردن لباس تو آسانسور نگاه نمیکنه

Bar
Bar
2 سال قبل

دیگه این رمان ادامه نمیدم
چرت شده

Hajiii
Hajiii
2 سال قبل

واقن من موندم ک دلارای از لای این درزا چطوری میخواد رد بشه از اونطرف خانوادش ازین طرفم ک ارسلان
ولی فک کنم دلارای بیهوش میشه وارسلانم نگرانش میشه البته فک کنم

آتاناز🌹
آتاناز🌹
2 سال قبل

اخیش انگار توی دلم کولر راه انداختن ققششننگ خنک شد حقش بود دختره ی ببییبب

رمانخون
رمانخون
2 سال قبل

به این میگن کتک.به این میگن تنبیه😂نه داراب که تا ی بار دستشو بلند کرد بیشتر خورد😂ایوووول الپ ارسلان این دلارای از خیلی وقته باید کتک میخورد

:)
:)
2 سال قبل
پاسخ به  رمانخون

😂😂😂😂همه ب خون دلارای تشنه ان هاااااا 🤣

ولی خدایی همچین غلطایی کرده بعد الان تهدید هم میکنه میگه میرم ب بابام میگم ؟ آخه آدم حسابی چیو میخوای بگی؟؟ اینکه تر زدی ب زندگی و آبرو حیثیتت ؟😂😂 این دیگه خیلیییی شجاعه 🤣

:)
:)
2 سال قبل

بره توبه کنه 😂😂😂

‌
2 سال قبل

چراانقدرکم نمیشه پارتاروبیشترکنین

مهشید
مهشید
2 سال قبل

آخ دلم خنک شد بخدا

Asal
Asal
2 سال قبل
پاسخ به  مهشید

خاککککک تو سر ارسلان
دلارای هرکاری کرد بچه بود
بعدشم حق نداشت دس روش بلند کنه
هرچند دلارای واقعا کند مغزه
ولی کور بود ندید بیهوش شدع
چ عوضیه این ارسلان

خوشگل شهر:)
خوشگل شهر:)
2 سال قبل
پاسخ به  Asal

😐😐😐😐عسل خانوم با خودت درگیریا
ارسلان بدبخت میخواس دیگ چیکار کنه
دلارای گاوه حالیش نیس آخه تو اینکاره ای رفتی زیرخواب شدی😑دوتا چک خوردی تازه غلط اضافی هم کردی الان یاد بابات افتادی؟!
نویسنده ی ده پارت دیگ از کتکای دلارای بزار
و لطفا یکم طولانی تررر باشه

مهشید
مهشید
2 سال قبل
پاسخ به  خوشگل شهر:)

وای اره بخدا
اصلا من میبینم این دختره کتک میخوره روح و روان شاد میشه

زهرا
زهرا
2 سال قبل
پاسخ به  خوشگل شهر:)

اصن گناه نداره مگه ابروی یه خوانواده به چی بنده یه تار مو

یکی
یکی
2 سال قبل
پاسخ به  خوشگل شهر:)

یعنی رومان و باید ول کرد نشست نظراتی شما رو خوند بس که خنده اید😂😂

دریا
دریا
2 سال قبل
پاسخ به  یکی

سلام
دقیقا 🤣🤣🤣🤣

آذرخش
آذرخش
2 سال قبل
پاسخ به  یکی

دقیقا🤣🤣🤣

دسته‌ها
28
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x