رمان دلوین پارت 15 - رمان دونی

رمان دلوین پارت 15

#پارت_15

•┄┄┄┄┄┅•🤍🌚•┅┄┄┄┄┄•

 

 

به سرعت سر می‌چرخانم و با دهانی باز مانده نگاهش میکنم

 

چطور ممکن بود چنین دروغ بزرگی به بچه بگوید ؟

 

 

_ شما هیچ میفهمی چی میگی ؟‌

 

راد با چهره ای درهم التماس گونه پچ میزند

 

_ خواهش میکنم آراز از افسردگی رنج میبره ! من ، من اول باید با روانشناسش حرف بزنم

 

 

با این حرف راد بغضم می‌گیرد ، نگاهم روی پسر بچه ای موفرفری بامزه ای که با چشمانی خیس تماشایمان میکند چرخ میخورد …

 

_ مامان منو دوست ندالی؟ چلا بغلم نمیتونی؟

 

 

با این حرفش دلم آتش می‌گیرد و محکم به آغوش میکشمش

 

_ الهی فداتشم مگه میشه کوچولویی شیرینی مثل تورو دوست نداشت آخه عزیزم ؟‌‌ معلومه که دوست دارم…

 

 

راد با دیدن این وضعیت سریع بیرون می رود و حدس میزنم‌برای تماس با دکتر روانشناس رفته باشد

 

آراز اما با ذوقی وصف ناشدنی دستم‌را میکشد و تمام وسیله های بازی و گوشه به گوشه ای اتاقش را نشانم می‌دهد

 

 

من هم با غمی سنگین از حال این بچه همراهی اش میکنم و با لبخند و حوصله به تمام حرف هایش گوش میدهم

 

 

خسته که میشود روی تخت میشینم ، لحظه ای دستم را ول نمی کرد

 

این بچه شدیدا از کمبود محبت مادر رنج می برد …

 

روی پایم می خوابد و من با دست موهای پرپشتش را نوازش میکنم

 

_ مامانی توجا بودی ؟ چلا نیومدی پیشم ‌!‌

 

چندمین باری بود که این سوال را می پرسید و من عاجز از پاسخی درست فقط نگاهش میکردم

 

 

الان بیشتر از همیشه مطمئن بودم رفتار یک ساعت پیشم با آن زن کاملا درست بوده ، چطور ممکن بود یک مادر بچه ای به این گلی را به حال خودش رها کنه.

با فکر به اینکه این بچه تازه از خواب بیدار شده و حتما گرسنشه از جایم بلند میشوم و دستم را به سوی او میگیرم

 

_ آراز جان دلت میخواد یه صبحونه ای قشنگ باهم بخوریم عزیزم ؟

 

 

پسر بچه انگار که دنیا را بهش داده باشن بلند میشود و با شوق بالا و پایین می پرد

 

_ میخوام میخوام

 

مرسا با لبخند پسرک را به آغوش می‌کشد و با هم از اتاق خارج میشوند ‌

 

از خودش خنده اش می‌گیرد انگار راستی راستی احساس مادری اش  گل کرده بود

 

آراز به بغل از پله ها پایین می روند پایین پله ها که می رسند یادش می افتد اصلا او جای آشپزخانه را بلد نیست

 

 

با لحنی مهربان رو به پسرکی که همچون گربه ای شرک از گردنش آویزان شده می گوید

 

_ آراز جونم آشپزخونه رو بهم نشون میدی کجاست!

 

پسرک انگشتش را به حالت تعجب به صورت میگیرد و با ژشت بامزه و به شدت خوردنی که به خود می‌گیرد ، می گوید

 

_ عع بلد نیستی مامانی ؟‌ عب نداله تودم نشونت میدم !

 

مرسا ناخواسته دماغ کوچکش را گاز ریزی می گیرد و صورت پسرک را بوسه باران می‌کند

 

_ نشونم بده ببینم مرد بزرگ

 

با راهنمایی‌های آراز به سمت آشپزخانه می روند غافل از اینکه میثاق مدتهاست از بالای پله ها‌ نگاه‌شان می‌کند

 

گفت بود این دختر فرق میکند !

 

 

⟮..♥️.⃟🍃⟯

 

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 3 / 5. شمارش آرا 2

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان دامینیک pdf، مترجم marya mkh

  خلاصه رمان :     جذابیت دامینیک همه دخترهای اطرافش رو تحت تاثیر قرار می‌ده، اما برونا نه تنها ازش خوشش نمیاد که با تمام وجود ازش متنفره! و همین انگیزه‌ای میشه برای دامینیک تا با و شیطنت‌ها و گذشتن از خط‌قرمزها توجهشو جلب کنه تا جایی که… به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان برزخ اما pdf از گیسوی پاییز

  خلاصه رمان :     جلد_اول:آدم_و_حوا         این رمان ادامه ی رمان آدم و حواست درست از لحظه ای که امیرمهدی تصادف می کنه.. به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید! ارسال رتبه میانگین امتیاز 0 / 5. شمارش آرا 0 تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان یکبار نگاهم کن pdf از baran_amad

  خلاصه رمان : جلد اول     در مورد دختری ۱۵ ساله است به نام ترنج که شیفته دوست برادرش ارشیا میشه اما ارشیا اصلا اونو جز ادم ها حساب نمیکنه … پایان خوش.. به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید! ارسال رتبه میانگین امتیاز 0 / 5. شمارش آرا 0

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان قمار جوکر
دانلود رمان قمار جوکر به صورت pdf کامل از عطیه شکری

    خلاصه رمان قمار جوکر :   دخترک دو قدم به عقب برداشت و اخم غلیظی کرد: از من چی می خوای؟ چشمان جوکر برق عجیبی زد که ترس را به دل دخترک راه داد: می خوام نمایش تو رو ببینم سرگرمم کن! – مثله این که اشتباه گرفتی نمایش کار توعه نه من! پسرک جوکر پشت دست دختر

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان رقص روی آتش pdf از زهرا

  خلاصه رمان :       عشق غریبانه ترین لغت فرهنگ نامه زندگیم بود من خود را نیز گم کرده بودم احساسات که دیگر هیچ میدانی من به تو ادم شدم به تو انسان شدم اما چه حیف… وقتی چیزی را از دست میدهی تازه ارزش واقعی ان را درک میکنی و من چه دیر فهمیدم زندگی تازه روی

جهت دانلود کلیک کنید
رمان تابو
رمان تابو

دانلود رمان تابو خلاصه : من نه اسم دارم نه خانواده، تنها کسی که دارم، پدرمه. یک پدر که برام همه کار کرده، مهربونه، دلرحمه، دوست داشتنیه، من این پدر رو دوست دارم، اون بهم اسم داد، بهم شخصیت داد، اون بهم حس انتقام داد. من این پدر رو می‌خوام بکشم، من پاییز عزیزنظامم که قصد قتل پدر کردم. این

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
9 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
بی نام
بی نام
1 سال قبل

چرا انقد پارتت کم. میحوای بگی بنام خدا. به ا آخر نرسیوه نموم شده پارت. خوب قشنگ پارت بذار دیگه. اگه انگشتت درد میکن. ما کمکت میکنیم تعارف نکن

بی نام
بی نام
1 سال قبل
پاسخ به  neda

چارش ااینلم بدی رو مبل پارتت بیشتر کنی ماهم دعات کنبم.زود خوب بشی

بی نام
بی نام
1 سال قبل
پاسخ به  neda

واسه زانو دردت شیر توصیه میکنم چندشب بخوری خوب میشی عزیزم 🤗

بی نام
بی نام
1 سال قبل
پاسخ به  neda

پس خواهربروکامل زانوت روعوض کن

Aida
Aida
1 سال قبل

خیلی دیر به دیر پارت میزاری

آسمان
آسمان
1 سال قبل
پاسخ به  Aida

آره 😞
ولی جالبه

آخرین ویرایش 1 سال قبل توسط آسمان
دسته‌ها
9
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x