9 دیدگاه

رمان دلوین پارت 15

0
(0)

#پارت_15

•┄┄┄┄┄┅•🤍🌚•┅┄┄┄┄┄•

 

 

به سرعت سر می‌چرخانم و با دهانی باز مانده نگاهش میکنم

 

چطور ممکن بود چنین دروغ بزرگی به بچه بگوید ؟

 

 

_ شما هیچ میفهمی چی میگی ؟‌

 

راد با چهره ای درهم التماس گونه پچ میزند

 

_ خواهش میکنم آراز از افسردگی رنج میبره ! من ، من اول باید با روانشناسش حرف بزنم

 

 

با این حرف راد بغضم می‌گیرد ، نگاهم روی پسر بچه ای موفرفری بامزه ای که با چشمانی خیس تماشایمان میکند چرخ میخورد …

 

_ مامان منو دوست ندالی؟ چلا بغلم نمیتونی؟

 

 

با این حرفش دلم آتش می‌گیرد و محکم به آغوش میکشمش

 

_ الهی فداتشم مگه میشه کوچولویی شیرینی مثل تورو دوست نداشت آخه عزیزم ؟‌‌ معلومه که دوست دارم…

 

 

راد با دیدن این وضعیت سریع بیرون می رود و حدس میزنم‌برای تماس با دکتر روانشناس رفته باشد

 

آراز اما با ذوقی وصف ناشدنی دستم‌را میکشد و تمام وسیله های بازی و گوشه به گوشه ای اتاقش را نشانم می‌دهد

 

 

من هم با غمی سنگین از حال این بچه همراهی اش میکنم و با لبخند و حوصله به تمام حرف هایش گوش میدهم

 

 

خسته که میشود روی تخت میشینم ، لحظه ای دستم را ول نمی کرد

 

این بچه شدیدا از کمبود محبت مادر رنج می برد …

 

روی پایم می خوابد و من با دست موهای پرپشتش را نوازش میکنم

 

_ مامانی توجا بودی ؟ چلا نیومدی پیشم ‌!‌

 

چندمین باری بود که این سوال را می پرسید و من عاجز از پاسخی درست فقط نگاهش میکردم

 

 

الان بیشتر از همیشه مطمئن بودم رفتار یک ساعت پیشم با آن زن کاملا درست بوده ، چطور ممکن بود یک مادر بچه ای به این گلی را به حال خودش رها کنه.

با فکر به اینکه این بچه تازه از خواب بیدار شده و حتما گرسنشه از جایم بلند میشوم و دستم را به سوی او میگیرم

 

_ آراز جان دلت میخواد یه صبحونه ای قشنگ باهم بخوریم عزیزم ؟

 

 

پسر بچه انگار که دنیا را بهش داده باشن بلند میشود و با شوق بالا و پایین می پرد

 

_ میخوام میخوام

 

مرسا با لبخند پسرک را به آغوش می‌کشد و با هم از اتاق خارج میشوند ‌

 

از خودش خنده اش می‌گیرد انگار راستی راستی احساس مادری اش  گل کرده بود

 

آراز به بغل از پله ها پایین می روند پایین پله ها که می رسند یادش می افتد اصلا او جای آشپزخانه را بلد نیست

 

 

با لحنی مهربان رو به پسرکی که همچون گربه ای شرک از گردنش آویزان شده می گوید

 

_ آراز جونم آشپزخونه رو بهم نشون میدی کجاست!

 

پسرک انگشتش را به حالت تعجب به صورت میگیرد و با ژشت بامزه و به شدت خوردنی که به خود می‌گیرد ، می گوید

 

_ عع بلد نیستی مامانی ؟‌ عب نداله تودم نشونت میدم !

 

مرسا ناخواسته دماغ کوچکش را گاز ریزی می گیرد و صورت پسرک را بوسه باران می‌کند

 

_ نشونم بده ببینم مرد بزرگ

 

با راهنمایی‌های آراز به سمت آشپزخانه می روند غافل از اینکه میثاق مدتهاست از بالای پله ها‌ نگاه‌شان می‌کند

 

گفت بود این دختر فرق میکند !

 

 

⟮..♥️.⃟🍃⟯

 

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 0 / 5. شمارش آرا 0

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
IMG 20240503 011134 326

دانلود رمان در رویای دژاوو به صورت pdf کامل از آزاده دریکوندی 3 (2)

بدون دیدگاه
      خلاصه رمان: دژاوو یعنی آشنا پنداری! یعنی وقتایی که احساس می کنید یک اتفاقی رو قبلا تجربه کردید. وقتی برای اولین بار وارد مکانی میشید و احساس می کنید قبلا اونجا رفتید، چیزی رو برای اولین بار می شنوید و فکر می کنید قبلا شنیدید… فکر کنم…
IMG 20240425 105138 060

دانلود رمان عیان به صورت pdf کامل از آذر اول 2.5 (4)

بدون دیدگاه
            خلاصه رمان: -جلوی شوهر قبلیت هم غذای شور گذاشتی که در رفت!؟ بغضم را به سختی قورت می دهم. -ب..ببخشید، مگه شوره؟ ها‌تف در جواب قاشق را محکم روی میز میکوبد. نیشخند ریزی میزند. – نه شیرینه..من مرض دارم می گم شوره    
IMG 20240425 105152 454 scaled

دانلود رمان تکتم 21 تهران به صورت pdf کامل از فاخته حسینی 5 (2)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان : _ تاب تاب عباسی… خدا منو نندازی… هولم میدهد. میروم بالا، پایین میآیم. میخندم، از ته دل. حرکت تاب که کند میشود، محکم تر هول میدهد. کیف میکنم. رعد و برق میزند، انگار قرار است باران ببارد. اما من نمیخواهم قید تاب بازی را بزنم،…
IMG 20240424 143258 649

دانلود رمان زخم روزمره به صورت pdf کامل از صبا معصومی 5 (2)

بدون دیدگاه
        خلاصه رمان : این رمان راجب زندگی دختری به نام ثناهست ک باازدست دادن خواهردوقلوش(صنم) واردبخشی برزخ گونه اززندگی میشه.صنم بااینکه ازلحاظ جسمی حضورنداره امادربخش بخش زندگی ثنادخیل هست.ثناشدیدا تحت تاثیر این اتفاق هست وتاحدودی منزوی وناراحت هست وتمام درهای زندگی روبسته میبینه امانقش پررنگ صنم…
IMG 20240424 143525 898

دانلود رمان هوادار حوا به صورت pdf کامل از فاطمه زارعی 4.3 (6)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان:   درباره دختری نا زپروده است ‌ک نقاش ماهری هم هست و کارگاه خودش رو داره و بعد مدتی تصمیم گرفته واسه اولین‌بار نمایشگاه برپا کنه و تابلوهاشو بفروشه ک تو نمایشگاه سر یک تابلو بین دو مرد گیر میکنه و ….      

آخرین دیدگاه‌ها

اشتراک در
اطلاع از
guest

9 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
بی نام
بی نام
11 ماه قبل

چرا انقد پارتت کم. میحوای بگی بنام خدا. به ا آخر نرسیوه نموم شده پارت. خوب قشنگ پارت بذار دیگه. اگه انگشتت درد میکن. ما کمکت میکنیم تعارف نکن

بی نام
بی نام
پاسخ به  neda
11 ماه قبل

چارش ااینلم بدی رو مبل پارتت بیشتر کنی ماهم دعات کنبم.زود خوب بشی

بی نام
بی نام
پاسخ به  neda
11 ماه قبل

واسه زانو دردت شیر توصیه میکنم چندشب بخوری خوب میشی عزیزم 🤗

بی نام
بی نام
پاسخ به  neda
11 ماه قبل

پس خواهربروکامل زانوت روعوض کن

Aida
Aida
11 ماه قبل

خیلی دیر به دیر پارت میزاری

آسمان
آسمان
پاسخ به  Aida
11 ماه قبل

آره 😞
ولی جالبه

آخرین ویرایش 11 ماه قبل توسط آسمان

دسته‌ها

9
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x