رمان دل دیوانه پسندم پارت 100 - رمان دونی

 

 

 

_ ببینمت.

_ نمی خوام.

 

_گفتم ببینمت دلارام.

سرم رو گرفتم بالا که جلوی ریزش اشک هام رو بگیرم.

 

اما لعنتی بالاخره یه قطره اشک از گوشه چشمم چکید.

 

و نشد.

دید.

_ گریه می کنی؟

_ نه.

_ دیدم. چرا مقاومت می کنی.

_ خب که چی؟

خوشحال شدی الان؟

 

_ ناراحت شد و گفت : چرا باید از دیدن اشکت خوشحال بشم؟

 

_ چون از اولم هدفت همین بود. منو کشوندی پایین.

 

این کارا رو کردی که احساساتم رو قلقلک بدی.

 

_ خب.. آره… من هرکاری دارم می کنم که احساساتت رو اگر خوابه بیدار کنم.

 

چون دوست دارم دوباره مثل قدیما بشیم.

 

_ هیچی مثل قدیم نمیشه. خودت خوب می دونی.

_ اگه شد چی؟

_ دوست ندارم توی گذشته زندگی کنم.

 

_ خب یه زندگی جدید چطوره.

دهنم بسته شد

 

 

 

خوب بلد بود چی بگه و چی کار کنه.

کارشو بلد بود.

 

_ خوبی عزیزم؟

_ خوبم.

باید برم.

 

آه کشید و گفت :

برو. بیشتر از این اذیتت نمی کنم.

 

نگاهش کردم. می خواستم بگم باز خوبه می دونی که اذیت می کنی.

 

ولی نگفتم.

کادو رو نمی دونم چرا ولی گذاشتم روی داشبورد.

 

خواستم برم که گفت :

چرا نمی بریش؟

_ نمی خوامش.

 

_ ولی هدیه رو پس نمی دن.

مکث کردم.

دست بردار نبود.

 

از روی داشبورد چنگ زدمش و پیاده شدم.

 

موقع پیاده شدن هم سرسری خدافظی کردم و رفتم خونه.

 

سرم داشت می ترکید.

باید یه فکر اساسی براش می کردم.

 

اینجوری نمی شد.

باید یه مدت واقعا محو می شدم و توجهی بهش نمی کردم.

 

و تصمیم می گرفتم که توی زندگیم چند چندم. چی می خوام.

 

می خوام چی کار کنم.

 

 

 

به مامان بابا هم که نمی تونستم درمورد موقعیتش چیزی بگم.

 

پس چاره ای نبود.

باید خودم یه تصمیمی میگرفتم.

 

و مسئله اینجا بود. که اگه میخواستم قبولش کنم

 

آیا بابام می ذاشت. بامانعم می شد؟

بالاخره اون مدت

چه خواسته چه ناخواسته

 

از سمت مازیار هم من هم خانوادم خیلی اذیت شدیم

 

پس، حق داشتن اگه نذارن. یا مانع بشن یا سرم غر بزنن.

 

با این حال من حالا حقیقت رو می دونستم.

 

و با چشم باز تصمیم می گرفتم.

***

از اون روز دیگه به مازیار اعتنایی نکردم.

 

سعی کردم یه زندگی شادو پیش بگیرم.

 

و لذت زندگیم رو ببرم. تا حال روحیم درست بشه.

 

و اون موقع می تونستم تصمیمات بهتری هم بگیرم

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 5 / 5. شمارش آرا 3

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان انتقام در برابر اشتباه عاشقانه به صورت pdf کامل از دلارام

      خلاصه‌ی رمان:   دخترا متفاوت اند‌. یه وقتایی تصمیمایی میگیرن که پشتش کلی اتفاق براشون میوفته. گاهی یه سریاشون برای اولین بار که عاشق میشن،صبر نمیکنن تا معشوقشون قدم اولو جلو بیاد. خودشون قدم اولو یعنی خاستگاری کردنو بر میدارن. بعضی وقتا این میشه اولین اشتباه اما میشه اسمشو گذاشت عشق عاشقی که برای عشقش هرکاری رو

جهت دانلود کلیک کنید
رمان زیر درخت سیب
دانلود رمان زیر درخت سیب به صورت pdf کامل از مهشید حسنی

  خلاصه رمان زیر درخت سیب به صورت pdf کامل از مهشید حسنی :   من خود به چشم خویشتن دیدم که جانم میرود   فشاری که روی جسم خسته و این روزها روان آشفته اش سنگینی میکند، نفسهای یکی در میانش را دردآلودتر و سرفه های خشک کویری اش را بیشتر و سخت تر کرده او اما همچنان میخواهد

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان شوگار

    خلاصه رمان :         مَــــن “داریوشَم “…خانزاده ای که برای پیدا کردن یه دُختر نقابدار ، وجب به وجب خاک شَهر رو به توبره کشیدم… دختری که نزدیک بود با سُم های اسبم زیرش بگیرم و اون حالا با چشمهای سیاه بی صاحبش ، خواب رو برام حَروم کرده…!   اون لعنتی از مَـن یه

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان ستم به صورت pdf کامل از هاله بخت یار

      خلاصه رمان :   آمین رستگار، مردی سی ساله و خلبان ایرلاین آلمانیه… به دلیل بیماری پدرش مجبور به برگشتن به ایران میشه تا به شغل خانوادگیشون سر و سامون بده اما آشناییش با کارمند شرکت پدرش، سوگل، همه چیز رو به هم می‌ریزه! دختر جوونی که مورد آزار از سمت همسر معتادش واقع شده و طی

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان طلاهای این شهر ارزانند از shazde_kochool

    خلاصه رمان :     یه مرد هفتادساله پولداربه اسم زرنگارکه دوتا پسر و دوتا دختر داره. دختردومش”کیمیا ” مجرده که عاشق استادنخبه دانشگاهشون به نام طاهاست.کیمیا قراره با برادر شوهر خواهرش به اسم نامدار ازدواج کنه ولی با طاها فرار می کنه واز ایران میره.زرنگار هم در عوض خواهر هفده ساله طاها به اسم طلا راکه خودش

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان نا همتا به صورت pdf کامل از شقایق الف

  خلاصه رمان:         در مورد دختری هست که تنهایی جنگیده تا از پس زندگی بربیاد. جنگیده و مستقل شده و زمانی که حس می‌کرد خوشبخت‌ترین آدم دنیاست با ورود یه شی عجیب مسیر زندگی‌اش تغییر می‌کنه .. وارد دنیایی می‌شه که مثالش رو فقط تو خواب و رویا دیده!     به این رمان امتیاز بدهید

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
0 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
دسته‌ها
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x