رمان دل دیوانه پسندم پارت 37 - رمان دونی

 

بازهم چندتا نفس کشیدم و گفتم:
_شرط دومم اینکه که بعداز اعلام کردن نامزدیمون کارت رو ول کنی و بری سراغ یه شغل دیگه!
یک دفعه باعصبانیت و صدای بلند گفت:

_چیییی؟ هیچ معلومه چی داری میگی؟
_مازیار صدات رو بیار پایین داری آبرو ریزی میکنی! مگه وقتی داشتی از شرط و شروط هات واسه من میگفتی من اینجوری دادو بیداد کردم؟

_این مسخره بازی ها چیه دلارام؟ یک دفعه بگو نمیخوای بامن باشی و خودت رو خلاص کن.. دیگه لازم به شرط های چرت وپرت نیست!
_هرطور میخوای راجع بهش فکرکن!

متاسفانه نظرم عوض نمیشه و تنها شرطم واسه قبول کردن خواسته هات این هاست!
_نه دیگه نشد.. اومدی ونساختی! تو واسه آینده ی من تصمیم نمیگیری ومن هم اون آدمی نیستم که این اجازه رو بهت بدم!

تو واسه اینکه من گفتم نمیخوام زن آینده ام کارکنه این حرفارو میزنی که من رو عصبی کنی وخیلی متاسفم که من هرگز این اجازه هارو به تو و امسال تو نمیدم و نخواهم داد!
_پس قبول نمیکنی؟
_هرگز!

_خیلی خب مشکلی نیست! من هم قبول نمیکنم!
_یعنی میخوای بگی بین من و کارت، کارت رو انتخاب میکنی؟
_درسته! تصمیم ندارم بخاطر مردی که حتی حاضر نیست زن آینده اش رو به کسی معرفی کنه از آرزوهام دست بکشم!

_من توی آرزوهات نقشی نداشتم؟
پلک هامو روی هم گذاشتم و بامکث طولانی گفتم:
_توآرزوی من نیستی مازیار.. عشقم هستی، به عنوان همسر انتخابم هستی اما آرزوم نیستی!
_عه؟! اینجوریا‌ست؟

بازهم چندتا نفس کشیدم و گفتم:
_شرط دومم اینکه که بعداز اعلام کردن نامزدیمون کارت رو ول کنی و بری سراغ یه شغل دیگه!
یک دفعه باعصبانیت و صدای بلند گفت:

_چیییی؟ هیچ معلومه چی داری میگی؟
_مازیار صدات رو بیار پایین داری آبرو ریزی میکنی! مگه وقتی داشتی از شرط و شروط هات واسه من میگفتی من اینجوری دادو بیداد کردم؟

_این مسخره بازی ها چیه دلارام؟ یک دفعه بگو نمیخوای بامن باشی و خودت رو خلاص کن.. دیگه لازم به شرط های چرت وپرت نیست!
_هرطور میخوای راجع بهش فکرکن!

متاسفانه نظرم عوض نمیشه و تنها شرطم واسه قبول کردن خواسته هات این هاست!
_نه دیگه نشد.. اومدی ونساختی! تو واسه آینده ی من تصمیم نمیگیری ومن هم اون آدمی نیستم که این اجازه رو بهت بدم!

تو واسه اینکه من گفتم نمیخوام زن آینده ام کارکنه این حرفارو میزنی که من رو عصبی کنی وخیلی متاسفم که من هرگز این اجازه هارو به تو و امسال تو نمیدم و نخواهم داد!
_پس قبول نمیکنی؟
_هرگز!

_خیلی خب مشکلی نیست! من هم قبول نمیکنم!
_یعنی میخوای بگی بین من و کارت، کارت رو انتخاب میکنی؟
_درسته! تصمیم ندارم بخاطر مردی که حتی حاضر نیست زن آینده اش رو به کسی معرفی کنه از آرزوهام دست بکشم!

_من توی آرزوهات نقشی نداشتم؟
پلک هامو روی هم گذاشتم و بامکث طولانی گفتم:
_توآرزوی من نیستی مازیار.. عشقم هستی، به عنوان همسر انتخابم هستی اما آرزوم نیستی!
_عه؟! اینجوریا‌ست؟

_همینطوره!
_خیلی خب! راه بازه وجاده دراز.. برو بسلامت.. امیدوارم از حرفات پشیمون نشی چون هیچ راهی واسه برگشت پیش من نداری!
همه بدنم میلرزید و پاهام سست شده بود!

به سختی از جام بلند شدم و باصدای لرزون گفتم:
_امشب همراه با خانواده بیا که جدا شدنمون رو رسما اعلام کنیم!
_حتما.. حتما….
_خداحافظ
باقدم های سست و پاهای لرزون کافه رو ترک کردم و اجازه دادم اشک هام بریزه

دیگه مطمئن شدم مازیار دوستم نداره.. حتی میتونم بگم اون هیچوقت دوستم نداشته واین منه بدبخت بودم که با ازخودگذشتی و هرچنگ ودندونی که بوده رابطه ی بینمون رو حفظ کردم

تازه متوجه شدم که اون هیچوقت تلاشی برای نگهداشتن رابطمون نکرده بود و من از سر عشق زیادی هیچکدوم رو نفهمیده بودم!
دوستم نداشت ومن چندین سال عمرم رو به پای عشق یک طرفه ای هدر دادم که حتی حاضر نشد به پیشنهادم فکرکنه و بدون مکث قبول کرد که همه چی تموم بشه!

اون لعنتی اگه دوستم به دروغ و واسه نشکستن دل من هم که شده چند روزی وانمود به فکر کردن میکرد و بعد همه چی رو تمومش میکرد..اما نکرد.. با اشتیاق ورضایت کامل پیشنهاد جدایی رو پذیرفت.. اما اشکال نداره..
درسته که الان گریه میکنم ولی خوشحالم..

خوشحالم چون چهره ی واقعیش رو که ممکن بود توی شرایط های حساس تری ببینم رو دیدم.. خوشحالم چون دیگه قرار نیست بازیچه و غلام حلقه به گوش مازیار باشم.. فراموش کردن سخته و مطمئنا روزهای سختی پیش روم بود اما از وضعیتم راضی بودم

راضی بودم و خداروشکر کردم که پایان دهنده رابطه و عشق یکطرفه مون من بودم!

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 5 / 5. شمارش آرا 4

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان ریسک به صورت pdf کامل از اکرم حسین زاده

    خلاصه رمان: نگاهش با دقت بیشتری روی کارت‌های در دستش سیر کرد. دور آخر بود و سرنوشت بازی مشخص می‌شد. صدای بلند موزیک فضا را پر کرده بود و هیاهو و سروصدا بیداد می‌کرد. با وجود فضای نیمه‌تاریک آنجا و نورچراغ‌هایی که مدام رنگ عوض می‌کردند، لامپ بالای میز، نور نسبتاً ثابتی برای افراد دور میز فراهم کرده

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان طلایه pdf از نگاه عدل پرور

  خلاصه رمان :       طلایه دخترساده و پاک از یه خانواده مذهبی هست که یک شب به مهمونی دوستش دعوت میشه وتوراه برگشت در دام یک پسر میفته ومورد تجاوز قرار می گیره دراین بین چند روزبعد برایش خواستگار قراره بیاید و.. پایان خوش به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان پنجره فولاد pdf از هانی زند

  خلاصه رمان :         _ زن منو با اجازه‌ٔ کدوم دیوثِ بی‌غیرتی بردید دکتر زنان واسه معاینهٔ بکارتش؟   حاج‌بابا تسبیح دانه‌درشتش را در دستش می‌گرداند و دستی به ریش بلندش می‌کشد.   _ تو دیگه حرف از غیرت نزن مردیکه! دختر منم زن توی هیچی‌ندار نیست!   عمران صدایش را بالاتر می‌برد.   رگ‌های ورم‌

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان شاه دل pdf از miss_قرجه لو

    نام رمان:شاه دل نویسنده: miss_قرجه لو   مقدمه: همه چیز از همان جایی شروع شد که خنده هایش مرا کشت..از همان جایی که سردرد هایم تنها در آغوشش تسکین می یافت‌‌..از همان جایی که صدا کردنش بهانه ای بود برای جانم شنیدن..حس زیبا و شیرینی بود..عشق را میگویم،همان عشق افسانه ای..کاری با کسی ندارم از کل دنیا تنها

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان لیلی به صورت pdf کامل از آذر _ ع

    خلاصه رمان:   من لیلی‌ام… دختر 16 ساله‌ای که تنها هنرم جیب بریه، بخاطر عمل قلب مادربزرگم  مجبور شدم برای مردی که نمیشناختم با لقاح مصنوعی بچه بیارم ولی اون حتی اجازه نداد بچم رو ببینم. همه این خفت هارو تحمل کردم غافل از اینکه سرنوشت چیزی دیگه برام رقم زده بود     به این رمان امتیاز

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان ایست قلبی pdf از مریم چاهی

  خلاصه رمان:     داستان دختری که برای فرار از ازدواج اجباری با پسر عموی دختر بازش مجبور میشه تن به نقشه ی دوستش بده و با آقای دکتری که تا حالا ندیده ازدواج کنه   از طرفی شروین با نقشه ی همسر اولش فاطی مجبور میشه برای درمان خواهرش نقش پزشکی رو بازی کنه که از خارج از

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
13 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
ثنا
ثنا
2 سال قبل

رابطه یعنی درک متقابل دوطرف یک اندازه و یک سان عاشق هم بودن وقتی از تعادل حد خودت در یک رابطه فراتر بری همین میشع

a̷t̷e̷n̷a̷
a̷t̷e̷n̷a̷
2 سال قبل

داستان یکم نچسب شد اگ مازیار دلارام رو دوسش نداش پس چرا ازش خاستگاری کرد و حتی ی سیلی هم بابت خاستگاری خورد همون مازیار تو داستان میمرد بهتر بود نه به اون اولاش نه ب این اخراش ادم اگ کسی رو دوس نداشته باشه عشقم عشقم نمیگ بزور هم تحملش نمیکنه اینا چند سال نامزدن وقتی ی داستان مینویسید لطفا ب همه جاش دقت کنید:)اونموقع همه میشن نویسنده ک…

Aram
Aram
2 سال قبل

ای دلم میخواد این دهن مازیار رو صاف کنم بعدش دندوناش و خورد و خاکشیر کنم و دل و روده اشو بیارم بیرون کباب کنم بدم دانشجوهای دخترش بخورن
در ضمن حسم میگه مازیار با یکی دیگست و فقط برای یه چیزی که هنوز نمیدونم چیه اومده با دلارام

Maaayaaa
Maaayaaa
2 سال قبل

اخیشششش مازیار رو دیگه کمتر میبینیم

Devil
Devil
2 سال قبل

یک چیز عجیبه پارتای اول رابطه دلارام و مازیار خوب بود حتی باهم شوخی هم میکردن یهو چیشد که همه چی بهم ریخت؟! بنظرم بهتر بود از اول نشون میداد که رابطشون یه مشکل هایی داره

آخرین ویرایش 2 سال قبل توسط Devil
Bahareh
Bahareh
2 سال قبل
پاسخ به  Devil

بله دقیقا یهو از یه رابطه خوب تبدیل شد به یه رابطه‌ پر از جنگ.

زلال
زلال
2 سال قبل
پاسخ به  Devil

اخه از اول مریضی نداش که مرد جوون باشه مازیار هم فک نکرده بود ب این ماجرا وقتی شنیده و دیده همم دلارام خانوم تعریف کرده تشون داد دا خودشو

Tamana
Tamana
2 سال قبل
پاسخ به  Devil

اره دقیقا👌
هدف نویسنده فقط این بوده ک با هر طریقی رابطه ی مازیار و دلارام رو خراب کنه😐
وگرنه تو پارتهای اول خیلی عشقم عشقم میکردن

🍭GHAZAL💙
🍭GHAZAL💙
2 سال قبل
پاسخ به  Tamana

اره ولی از همون پارتای اول کمی مغرور و زورگو هم بود

Nahar
Nahar
2 سال قبل

دلارام نباید پیش کسی ک قدرتو نمیدونه بمونی
و بهترین تصمیمو گرفتی 🔥

Sahar Shoorechie
Sahar Shoorechie
2 سال قبل

من از همون اولش از مازیاره حس خوبی نمیگرفتم و بهش مشکوک بودم😑😑

🍭GHAZAL💙
🍭GHAZAL💙
2 سال قبل
پاسخ به  Sahar Shoorechie

منم، نچسب بود به ادم حس منفی منتقل میکرد😑

Shirin
Shirin
2 سال قبل
پاسخ به  🍭GHAZAL💙

حالا انگار آدم واقعیه هممون اینقدر جدی رفتیم تو فکرش 😂

آخرین ویرایش 2 سال قبل توسط Shirin
دسته‌ها
13
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x