رمان دل دیوانه پسندم پارت 87 - رمان دونی

 

 

 

یکم سکوت کرد. انگار دلش گرفت.

 

ولی اهمیت ندادم.

گفت :

ببخش که عذابت دادم.

 

ببخشید که از من زیاد بهت رسیده.

 

ببخشید که اذیتت کردم. ببخشید که اسایشت رو قطع کردم.

 

ببخشید که تنها عامل عذاب روحیت منم.

 

ببخشید که اینقد دوست دارم. ببخش که تحمل دیدن ناراحتیت رو ندارم.

 

ببخش که شب و روز برام نذاشتی.

ببخش.

 

بابت همش عذر می خوام.

 

قسم می خورم بعد این دیدار دیگه چشمت به چشمم نیفته.

 

اما باید الان ببینمت.

ضروریه.

 

با حرفاش یه جوری شدم. بغض سنگینی تو گلوم نشست.

 

می گفتم می خوام دیگه نبینمش.

اما از ته دل نبود.

 

می گفتم اذیتم کرده و کینه به دل گرفتم

ولی واقعی نبود.

 

می گفتم که عذابم می ده و آرامش ندارم.

 

ولی اینطور نبود.

به زور بغضم رو کنترل کردم.

 

نفس عمیقی کشیدم و گفتم : من الان مسافرتم

 

 

 

_ مسافرت؟ به به به سلامتی. کجا؟

 

فشنگ مشخص بود با حرص می گه. دلیلش هم می دونستم

 

چون قبل اینکه این اتفاقات پیش بیاد و بینمون جدایی بیفته

 

ما قرار بود با هم بریم سفر. اونم کجا؟ جنوب!

 

_ الو؟ صدامو داری؟

_ دارم.

_ گفتم کجا.

 

_ چی کار داری کجا.

با حرص پوزخند زد.

 

_ نترس. بلند نمیشم بیام اونجا.

 

دلم گرفت و گفتم ‌: جنوبم.

واسه چند لحظه صداش نیومد

 

فکر کنم اونم یادش افتاد.

 

آه غلیظش رو از پشت تلفن شنیدم.

 

بعدشم گفت:

کی بر می گردی.

 

مشخص نیست.

کلافه شد و گفت :

 

حدودی بگو.

 

_ شاید دو سه روز دیگه

 

_ دیره.

_ چی؟

 

هوفی کشید و گفت :

هیچی.

 

یه لوکیشن برام بفرست ببینم کجایی

 

 

 

 

_ لوکشین می خوای چی کار؟

 

کلافه شد و گفت : از چی می ترسی دلارام؟

 

می ترسی بخورمت؟ بیام بدزدمت؟

 

_ نه. از چیزی نمی ترسم. فقط دلم نمی خواد بلند شی بیای اینجا.

 

پوزخند زد

_ ها چیه. دلت نمی خواد ریختم رو ببینی.

من اینو نگفتم.

 

ولی تو می تونی هرجور دوست داری قضاوت کنی.

 

معلوم بود به زور جلوی خودشو گرفت چیزی نگه.

 

گفت : لوکیشن بفرست.

‌_ اگه نفرستم؟

 

_ باشه نفرست. خدافظ.

 

و بالا فاصله گوشی رو قطع کرد. مات و مبهوت به صفحه گوشی زل زدم.

 

شاید ته دلم یه جوری شد. و گفتم کاش این کارو نمی کردم.

 

ولی دیگه پیش رو نگرفتم.

 

سعی کردم خودم رو سرگرم کنم که اتفاقاتی که افتاده بود از یادم بره.

 

***

رفته بودم لب ساحل. داشتم قدم می زدم که حس کردم یکی نزدیک بهم داره راه میاد

 

اول اعتنا نکردم ولی انگار همینجور داشت نزدیک تر و نزدیک تر می شد.

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 5 / 5. شمارش آرا 4

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان انتقام در برابر اشتباه عاشقانه به صورت pdf کامل از دلارام

      خلاصه‌ی رمان:   دخترا متفاوت اند‌. یه وقتایی تصمیمایی میگیرن که پشتش کلی اتفاق براشون میوفته. گاهی یه سریاشون برای اولین بار که عاشق میشن،صبر نمیکنن تا معشوقشون قدم اولو جلو بیاد. خودشون قدم اولو یعنی خاستگاری کردنو بر میدارن. بعضی وقتا این میشه اولین اشتباه اما میشه اسمشو گذاشت عشق عاشقی که برای عشقش هرکاری رو

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان سیاه سرفه جلد اول pdf از دریا دلنواز

  خلاصه رمان:         مهری فرخزاد سال ها پیش به خاطر علاقه ای که به همکلاسیش دوران داشته و به دلیل مهاجرت خانوادش، تصمیم اشتباهی میگیره و… دوران هیچوقت به اون فرصت جبران نمیده و تمام تلاش های مهری به در بسته میخوره… دختری که همیشه توی محیط کارش جدی و منضبط بوده با اومدن نامی بزرگمهر

جهت دانلود کلیک کنید
رمان بوسه گاه غم

  دانلود رمان بوسه گاه غم   خلاصه : حاج خسرو بعد از بیوه شدن عروس زیبا و جوونش، به فکر ازدواج مجددش میفته و با خواستگاریِ آقای مطهری، یکی از بزرگترین باغ دارهای دماوند به فکر عملی کردن تصمیمش میفته که ساواش، برادرشوهر شهرزاد، به شهرزاد یک پیشنهاد میده، پیشنهادی که تنها از یک عشق قدیمی و سوزان نشأت

جهت دانلود کلیک کنید
رمان دلدادگی شیطان
رمان دلدادگی شیطان

  دانلود رمان دلدادگی شیطان خلاصه: رُهام مردی بیرحم با ظاهری فریبنده و جذاب که هر چیزی رو بخواد، باید به دست بیاره حتی اگر ممنوعه و گناه باشه! و کافیه این شیطانِ مرموز و پر وسوسه دل به دختری بده که نامزدِ بهترین رفیقشه! هر کاری میکنه تا این دخترِ ممنوعه رو به دست بیاره، تا اینکه شبانه اون‌

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان عاشقانه پرواز کن pdf از غزل پولادی

  خلاصه رمان :   گاهی آدم باید “خودش” و هر چیزی که از “خودش” باقی مانده است، از گوشه و کنار زندگی اش، جمع کند و ببرد… یک جای دور حالا باقی مانده ها می خواهند “شکسته ها” باشند یا “له شده ها” یا حتی “خاکستر شده ها” وقتی به ته خط میرسی و هرچه چشم می گردانی نه

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان نیل به صورت pdf کامل از فاطمه خاوریان ( سایه )

    خلاصه رمان:     بهرام نامی در حالی که داره برای آخرین نفساش با سرطان میجنگه به دنبال حلالیت دانیار مشرقی میگرده دانیاری که با ندونم کاری بهرام نامی پدر نیلا عشق و همسر آینده اش پدر و مادرشو از دست داده و بعد نیلا رو هم رونده نیلا که نمی‌خواست پدر و مادرش غم ترک شدن اون

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
0 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
دسته‌ها
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x