رمان دل دیوانه پسندم پارت 97 - رمان دونی

 

 

_ خب بریم.

مامانم یکم خیره نگاهم کرد.

 

فکر کنم از نظرش عجیب شده بودم.

ولی دیگه سعی کردم طبیعی رفتار کنم.

 

رفتیم سمت جامون.

بابا بیدار شده بود و داشت وسایل رو جمع می کرد.

 

کمکش کردیم. بعد رفتیم سوار ماشین شدیم.

 

راه که افتادیم باز دیدم اس ام اس داد.

_ خیلی چسبید.

 

دلم قیلی ویلی رفت.

ولی هوفی کشیدم و چیزی نگفتم.

 

نیم ساعت وقتی گذشت و جواب ندادم باز پیام داد.

 

_ ناراحتت کردم؟

نوشتم :

گیرم که کردی؟

 

مگه برات مهمه؟

چند دقیقه بعد جواب داد :

_ معلومه که مهمه

 

دوباره نوشت :

فکر کردم تو هم خوشت اومد.

بر خلاف میلم نوشتم :

 

اشتباه فکر کردی. بهت گفته بودم بهم نزدیک نشو.

 

دیگه جوابم رو نداد.

نمی دونستم ناراحت شده یا نه.

 

ولی نباید پیگیری می کردم

 

 

 

سعی کردم بخوابم که مشغول پیام بازی باهاشم نشم.

 

و خوشبختانه تلاشم نتیجه داد.

***

_ بابا دلارام. بیدار شو رسیدیم.

 

چشم وا کردم جلوی خونه بودیم.

کش و قوسی به بدنم دادنم.

 

وسایلم رو برداشتم و رفتم سمت خونه.

توی اتاقم که رسیدم باز افتادم روی تخت و خوابم برد.

 

وقتی بیدار شدم هوا تاریک شده بود. مامانم صدام می زد برای شام.

 

قبل اینکه برم گوشیم رو چک کردم

چند تا پیام داشتم از مازیار.

 

_ ببین اصلا عین خیالش هم نیست من پیام نمی دم.

 

. خوابیدی؟

. نه مثل اینکه جدی جدی خوابیدی

. خوب بخوابی عزیزم.

. خیلی موندم جلوی در خونتون تا بیدار شی و بتونم ازت خدافظی کنم ولی نیومدی. از همینجا میگم خدافظ عزیزم.

 

چشمام گرد شد.

آخرین پیامش مال همین نیم ساعت قبل بود.

 

باورم نمی شد این همه منتظر مونده باشه

 

یهو دیدم همون لحظه باز پیام اومد

 

_ دیگه الان فکر کنم بیدار شدی. من رفتم و اومدم

 

میشه بیای جلوی در ببینمت؟

 

 

 

بلند شدم رفتم پشت پنجره. هرچی اینو اونور رو نگاه کردم نبود.

 

براش نوشتم :

کجایی؟

_ تو ماشین یکم عقب تر از خونتون نشستم.

 

زنگ زدم بهش. دیگه پیام بازی فایده نداشت.

 

زود جواب داد.

_ الو؟

_ الو… چرا ول نمی کنی؟

_ چیزیو گرفتم که باید ول کنم؟

 

_ جدیم. برو دیگه. تا شر درست نکنی ول کن نیستی.

 

_ شر چی؟

می خوام ببینمت.

_ امروز به اندازه کافی منو دیدی.

 

الانم بابا مامانم خونن.

نمی تونم بیام بیرون.

 

اصلا به چه بهونه ای بیام

_ بهونش با من.

اگه اشغال دارید بیا بگو می ذارم سر کوچه.

 

یا بگو یکی از دوستام اومده ببینتم برامم یه چیز آورده.

 

_ اونوقت یه چیز رو از کجا پیدا کنم.

_ اونشم با من.

تو بیا.

 

_ نمی تونم بیام مازیار.

برو.

_ نتونستم بند شم خونه. بیا ببینمت برم.

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 3.7 / 5. شمارش آرا 3

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان بی چهرگان به صورت pdf کامل از الناز دادخواه

    خلاصه رمان:   رویا برای طرح کارورزی پرستاری از تبریز راهی یکی از شهرهای جنوبی می‌شه تا دو سال طرحش رو بگذرونه. با مشغول شدن در بخش اطفال رویا فرار کرده از گذشته و خانواده‌اش، داره زندگی جدیدی رو برای خودش رقم می‌زنه تا اینکه بچه‌ای عجیب پا به بیمارستان می‌ذاره. بچه‌ای که پدرومادرش به دلایل نامشخص کشته

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان به نام زن

    خلاصه رمان :       به نام زن داستان زندگی مادر جوانی به نام ماهور است که در پی درآمد بیشتر برای گذران زندگی خود و دختر بیست ساله‌اش در یک هتل در مشهد به عنوان نیروی خدمات استخدام می شود. شروع ماجرای احساسی ماهور همزمان با آن‌چه در هتل به عنوان خدمات به مسافران خارجی عرضه

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان این من بی تو

    خلاصه رمان :     ترمه و مهراب (پسر کوچک حاج فیضی) پنهانی باهم قرار ازدواج گذاشته اند و در تب و تاب عشق هم میسوزند، ناگهان مهراب بدون هیچ توضیحی ترمه را رها کرده و بی خبر میرود! حالا بعد از دوسال که حاج فیضیِ معروف، ترمه را برای پسر بزرگش خواستگاری و مراسم عقد آنها را

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان جانان

    خلاصه رمان :     جانان دختریه که در تصادفی در سن 17 سالگی به شدت مجروح می شه و صورتش را از دست می دهد . جانان مادر و برادرش را مقصر این اتفاق می داند . پزشک قانونی جسد سوخته دختری را به برادر بزرگ و مادرش می دهد و آنها فکر می کنند جانان را

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان ربکا pdf از دافنه دوموریه

  خلاصه رمان :       داستان در باب زن جوان خدمتکاری است که با مردی ثروتمند آشنا می‌شود و مرد جوان به اوپیشنهاد ازدواج می‌کند. دختر جوان پس از مدتی زندگی پی می‌برد مرد جوان، همسر زیبای خود را در یک حادثه از دست داده و سیر داستان پرده از این راز بر می‌دارد مشهورترین اقتباس این اثر

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان مرا به جرم عاشقی حد مرگ زدند pdf از صدیقه بهروان فر

  خلاصه رمان :       داستانی متفاوت از عشقی آتشین. عاشقانه‌ای که با شلاق خوردن داماد و بدنامی عروس شروع میشه. سید امیرعباس‌ فرخی، پسر جوون و به شدت مذهبیه که به خاطر حمایت از زینب، دختر حاج محمد مهدویان، محکوم به تحمل هشتاد ضربه شلاق و عقد زینب می شه. این اتفاق تاثیر منفی زیادی روی زندگی

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
3 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
معصومه
معصومه
1 سال قبل

واقعا که

ثنا
ثنا
1 سال قبل

اه چندش

زهرا
زهرا
1 سال قبل

خسته نباشی

دسته‌ها
3
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x