رمان رسپینا پارت ۱۴۰

 

 

از اسنپ پیاده شدم و تو سالن انتظار منتظر و چشم به راه موندم ، با کلی مسخره بازی و حرف زدن تونستم رها رو راضی کنم ساعت پرواز رادان رو بهم اطلاع بده ، هرچند خودشم خبر نداشت چون رادان راضی نبود بریم فرودگاه سراغش و حرفش این بود که الکی چرا تا فرودگاه بریم و دو_سه ساعت ترافیک رو طی کنیم ، بالاخره خودش میاد اما خب من اینطور راضی نبودم با هر زوری بود تایم پروازشو گیر آوردم با اعلام اطلاعات پروازش با ذوق و شوق زل زدم به پله برقی که کی میاد و بلکه ببینمش ، از اونجایی که میدونستم عاشق گل یاسِ و دسته گل کوچیکی براش گرفته بودم ، از اینکه بعد یک ماه دقیق قرار بود ببینمش خوشحال بودم ، بالاخره بعد کلی انتظار دیدمش و از اونجایی که اون اطلاعی نداشت حتی احتمالش رو نمیداد کسی بیاد استقبالش نگاهی نمیکرد به شلوغی جمعیت و سرش پایین بود.

گوشه ای قایم شدم حالا که نگاهی نمیکرد تصمیم گرفتم کمی اذیتش کنم و اونم که بی حواس بود و بی حوصلگی از چهره اش مشخص بود ، انگار که سفر خوبی نبوده یا درست ترش پروازش خوب نبوده ، از کنارم که رد شد خندم رو نگه داشتم و خودمو بهش رسوندم و دست گل رو جلوش گرفتم

_آقا گل نمیخری؟

شوکه و یهویی برگشت سمتم و من با لبخندی که ۳۲ تا دندونم رو به نمایش گذاشته بود بهش نگاه میکردم ، قبل اینکه دوباره حرفی بزنم تو آغوشش فرو رفتم

محکم بغلم کرده بود یکی از دستام رو دور کمرش حلقه کردم

_دلم برات تنگ شده بود آرامشم

_منم … ، اما تا حراست نیومده بریم .

لبخند کمرنگی زد و چمدونشو با یه دست گرفت و دست دیگه اش رو دور شونم حلقه کرد

_بدون من خوش گذشت؟

_آره فوق العاده بود

از جوابم و لحن حرصیم لبخندش پررنگ تر شد

_ تو این یه ماه چه کردی قربونت برم ؟

_ یه جوری میپرسی انگار اصلا آمارمو به گوشت نمیرسونن

_ شنیدن با صدای تو فرق داره

_ یعنی اعتراف میکنی دلتنگ صدام شدی؟

ابرو بالا انداخت

_همچین چیزی نگفتم

_از حرفت همچین چیزی برداشت میشه

_شما آزادی هرجور میخوای برداشت کنی بانو .

 

 

سوار یکی از آژانس های فرودگاه شدیم و رادان آدرس خونه اش رو داد

_ من قصد ندارم بیام خونت

_سردرد دارم ، خسته ام ، کلافه ام و سر همچین چیزی باهات بحث نمیکنم میای

قبل اینکه حرفی بزنم یهویی برگشت سمتم

_چرا من خبردار نشدم قراره بیای فرودگاه؟

_چون خیلی شیک آدماتو پیچوندم

_رسپینا !

_ چیه خب ؟ قرار نبود بفهمی منم پیچوندم

_چطور سه نفر آدمو دور زدی؟

_اون دیگه راهکار منه ، بعدا نیاز پیدا میکنم بهش

_ دفعه بعدی درکار نیست ، چرا سعی نمیکنی بفهمی برای خودته ؟

_ تو چرا توضیح نمیدی که من کاملا بفهمم برای خودمه

_میشه سر این موضوع لجبازی نکنی؟

_نه نمیشه

پرسشی اسمشو صدا زدم

_ رادان

_ نه

_چی نه ؟ اجازه دادی اصلا بپرسم سوالو؟

_ اینکه چرا محافظ داری چرا حساسم رو قرار نیست بفهمی

_اما حقمه بدونم ، اینبار جدی میگم اگه نخوای توضیح بدی همیشه محافظات پیچونده میشن

_ محض رضای خدا بذار برسم یه استراحت کنم بعد شروع کن

_میگی یا نه؟

_راهی جز گفتن دارم مگه ؟

_امیدوارم بگی و بازم نخوای از زیرش در بری

با دیدن خنده ای که سعی درجمع کردنش داشت

_بخند ، بخند ، هربار که دیدی از دست آدمات در رفتم اونموقع میفهمی

دستشو دور شونم انداخت و من از خدا خواسته سرمو روی شونه اش گذاشتم

_گفتم که میگم عزیزکم .

 

با رسیدن به مقصد رادان هزینه رو حساب کرد و با برداشتن چمدونش رفتیم سمت خونه

_ شب همینجا میمونی از الان دنبال بهونه باش جلو خانوادت

_چی؟ نمیشه

خم شد سمتم و کنار گوشم آروم پچ زد

_میشه ، شب پیش خودم میمونی

قبل اینکه بخوام حرکتی کنم گوشه ی لبموو بوسید و در آسانسور رو باز کرد ، تا در خونه رو باز کنه سعی کردم خودمو جمع و جور کنم انقدر ماست بودن در برابر رادان خوب نبود ، لعنتی

وارد شد و چمدونو کنار در رها کرد هنوز کامل داخل نشده بودم که سریع در رو بست و منو بین در و خودش قفل کرد ، جوری وایساده بود که در نرم

_یه ماه تمام دیوونم کردی ، گفته بودم برگردم تلافی میکنم نه؟

با حرفش لبخند کمرنگم جون گرفت ، مگه میشد یادم رفته باشه؟ حرکاتام توی ویدیو کال یا پیامایی که برای اذیت کردنش می فرستادم و خودم صدبار سرخ و سفید میشدم و جوابش تنها یک چیز بود ، تلافی میکنم

با نزدیک شدن صورتش ب سمتم و نگاهاش رو لب هام چشمامو بستم

_ این اولین تلافی

با حرفش شوکه چشمام رو باز کردم با لبخندی که ازش شرارت میبارید کمی ازم فاصله گرفت

لعنتی لعنتی ، خاک تو سرم انقدر شل ام اَه ، از طرفی حرص میخوردم بابت رفتارم از طرفی خندم گرفته بود از کاراش

یهویی برگشت سمتم قبل اینکه بفهمم قصدش چیه ، دستاش روی گودی کمرم قفل شده و لب هام رو به بازی گرفت ، بعد چند ثانیه دستامو دور گردنش حلقه کردم و همراهیش کردم ، با همراهی کردنم فاصله بینمونو صفر کرد ، بعد مدتی نفس زنان از هم فاصله گرفتیم و همچنان تو بغلش مونده بودم و چونه ی رادان روی سرم بود ، دستامو دور کمرش حلقه کردم هم خجالت میکشیدم هم حس خوبی سرتا پامو گرفته بود .

نفسای عمیق رادان نشون میداد داره خودشو آروم میکنه با خنده سرمو به گردنش رسوندم و با خنده نفسمو روی گردنش فوت کردم

صداش بلند شد

_ نکن دختر ، نکن

با خنده ای که سعی در جمع کردنش داشتم جوابشو دادم

_کاری نکردم که

_ هوم مشخصه

و نفسشو داد بیرون ، اینبار روی شاهرگشو بوس کردم که نفساش عمیق تر شد

میدونستم کارایی که میکنم ممکنه عاقبت خوبی نداشته اما خب کنترلی روی رفتارای خودم نداشتم ….

دستامو از دور کمرش باز کردم و روی سینه اش گذاشتم و با دکمه پیرهنش بازی کردم و قبل اینکه بخوام بیشتر کرم بریزم ازم فاصله گرفت و پشتشو کرد بهم و رفت سمت اتاق

با شیطنت صداش کردم

_چیزی شده جناب ؟ زیادی عجله داری برای رفتن

برگشت سمتم و با چشمای ریز نگاهم کرد

_ باشه عزیزم ، خودت خواستی

متعجب نگاهش کردم که اومد سمتم و محکم بغلم کرد و برد سمت اتاق ، قشنگ به غلط کردن افتاده بودم اما چیزی نگفتم ، رادان از حدش نمی گذشت ف نباید میگذشت

منو که رو تخت گذاشت پیرهنش رو  دراورد و پرت کرد پایین تخت ، قشنگ به غلط کردن افتاده بودم و از کاری که کرده بودم پشیمون شده بودم زیاد ولی چشمام روی هیکلش و بازوهاش چرخ میخورد

آروم صداش کردم

_جانم عشقم

………………..

 

 

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز ۰ / ۵. شمارش آرا ۰

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان خلسه

    خلاصه رمان:       “خلسه” روایتی از زیبایی عشق اول است. مارال دختر سرکش خان که در ۱۷ سالگی عاشق معراج سرد و مغرور میشود ولی او را گم میکند و سالها بعد روزی دوباره او را می‌بیند و …       به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز

جهت دانلود کلیک کنید
رمان هم قبیله
دانلود رمان هم قبیله به صورت pdf کامل از زهرا ولی بهاروند

      دانلود رمان هم قبیله به صورت pdf کامل از زهرا ولی بهاروند خلاصه رمان: «آسمان» معلّم ادبیات یک دبیرستان دخترانه است که در یک روز پاییزی، اتفاقی به شیرینی‌فروشی مقابل مدرسه‌شان کشیده می‌شود و دلش می‌رود برای چشم‌های چمنی‌رنگ «میراث» پسرکِ شیرینی‌فروش! دست سرنوشت، زندگی آسمان و خانواده‌اش را به قتل‌های زنجیره‌ای زنانِ پایتخت گره می‌زند و

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان سالوادور به صورت pdf کامل از مارال میم

  خلاصه رمان:     خسته از تداوم مرور از دست داده هایم، در تال طم وهم انگیز روزگار، در بازی های عجیب زندگی و مابین اتفاقاتی که بر سرم آوار شدند، می جنگم! در برابر روزگاری که مهره هایش را بی رحمانه علیه ام چید… از سختی هایش جوانه میزنم و !از عشق قدرت سالوادرو داستان دختریست که به

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان شاه صنم pdf از شیرین نور نژاد

    خلاصه رمان :       شاه صنم دختری کنجکاو که به خاطر گذشته ی پردردسرش نسبت به مردها بی اهمیته تااینکه پسر مغرور دانشگاه جذبش میشه،شاه صنم تو دردسر بدی میوفته وکسی که کمکش میکنه،مردشروریه که ازش کینه داره ومنتظرلحظه ای برای تلافیه… به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان دامینیک pdf، مترجم marya mkh

  خلاصه رمان :     جذابیت دامینیک همه دخترهای اطرافش رو تحت تاثیر قرار می‌ده، اما برونا نه تنها ازش خوشش نمیاد که با تمام وجود ازش متنفره! و همین انگیزه‌ای میشه برای دامینیک تا با و شیطنت‌ها و گذشتن از خط‌قرمزها توجهشو جلب کنه تا جایی که… به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان خاطره سازی

    خلاصه رمان:         جانان دختریِ که رابطه خوبی با خواهر وبرادر ناتنی اش نداره و همش درگیر مشکلات اوناس,روزی که با خواهرناتنی اش آذر به مسابقه رالی غیرقانونی میره بعد سالها با امید(نامزدِ سابقِ دوستش) رودررو میشه ,امید بخاطر گذشته اش( پدر جانان باعث ریختن ابرویِ امید و بهم خوردنِ نامزدیش شده) از پدرِ جانان

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest

6 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
KAYLA
KAYLA
1 سال قبل

‌عه چه عجب ما رسپینارو تو لیست دیدیم
کجا بودی نویسنده ؟ 😐

ARMY
ARMY
1 سال قبل

به به چه عجب خورشید از کدوم طرف طلوع کرده شما پارت دادی به ما😂😂😂😂
خسته هم نباشی مرسی از رمانت ❤️ ✨
ولی خواهشن دیگه اینجوری پارتو تموم نکن بزا یمون تو خماری دیگه 😕 😐 😶

آخرین ویرایش 1 سال قبل توسط ARMY
نازلی
نازلی
1 سال قبل

نویسندههه جان خودت انتخاب کن باکودوم بکشمت
چاقویا تفنگ یا گیوتین؟!؟!؟!

hani
hani
پاسخ به  نازلی
1 سال قبل

چرااااااااا؟ 😂 

Devil
Devil
پاسخ به  hani
1 سال قبل

چرا جای حساس تموم شد تورو خدا یه پارت دیگ

دسته‌ها
6
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x