رمان رسپینا پارت 41 - رمان دونی

 

گوشیم صفحش روشن شده بود و امیداور رفتم سمتش شاید عرفان باشه و خبری بده
_شاهینو از کجا میشناسی ؟ اون فقط دو نفر براش مهم بود خزان و لاله ، هیچوقت اسمی از رسپینا نبرد
با غم تایپ کردم
_اگه وقت داری بیا اینجا حرف بزنیم ، خودم تا ۱۱ بیشتر وقت ندارم اگه میخوای بیای زود بیا تا مهلت شه حرف بزنیم
_زود خودمو میرسونم

ساعت ۷ صبح زنگ خونه خورد ، احتمال میدادم عرفان باشه ، ساعت ۶ صبح گفته بود میاد
از آیفون نگاه کردم خودش بود در رو باز کردم ، در ورودی هم نیمه باز گذاشتم که بیاد ، میخواستم ببرمش اتاق عکاسی شاهین ، توان گفتن ماجرا رو نداشتم ، در خودم نمیدیدم بخوام تعریف کنم و آروم بمونم و نمیخواستم جلوش اشک بریزم ، با صدای بسته شدن در برگشتم سمتش
_سلام ، همراهم بیا
توان حرف زدن ساده هم نداشتم چه برسه به تعریف ماجرای خودمو شاهین .
بی حرف دنبالم اومد در اتاق عکاسی رو باز کردم و اشاره دادم وارد شه ، کمی اخم کرده بود اما جلو در خشکش زده بود ، منم بودم تعجب میکردم اون همه عکس از من و شاهین ، من و شاهین و لاله ، من تنها ، شاهین با لباس افسری
آروم گفتم
_نمیری داخل
_خزان تو بودی؟ پس چرا نگفت رسپینا، گفت خزان؟
_رسپینا یعنی پاییز ، میگفت خزان هم میشه بهت گفت و من بهت میگم خزان ، منم عادت کرده بودم به خزان گفتنش.
_ تو شاهینو از کجا میشناختی؟
_پسرعممه
_ناتنی ، خیلی دنبال آدرس خانواده عمت گشتم اما پیدا نکردم ، منو میشناسن
چشماش غمگین شد
_عمم حالش خوب نیست ، داره نابود میشه ، دو ساله داغونه ، میبرمت همو ببینین شاید بهتر شه
تا ساعت ۱۰ حرف زدیم و خاطراتو مرور کردیم و باعث شد بیشتر تو خودم فرو برم
بلند شدم
_کلاس دارم با رادان ، باید برم ، ببخشید تا اینجا هم کشوندمت
_ نه مشکلی نیست راحت باش ، راهم نمیخوره به اونور وگرنه میرسوندمت
_خودم میرم بابا ، این همه وسیله

خدافظی کردیم و رفت ، خوراکی تو خونه نبود و وقتی میخواستم برگردم باید خرید میکردم ، سمت کمدم رفتم شلوار ساده و زیرمانتویی مشکی مانتو فیروزه ای ، شال فیروزه ای هم برداشتم ، کیف و کفش مشکی فیروزه ای ، هیچ آرایشی نکردم جز یه رژ کالباسی کمرنگ که رنگ پریدگیم کمتر مشخص باشه .
از خونه زدم بیرون و از فروشگاه یه کیک و شیرکاکائو گرفتم که معدم خالی نباشه و حالم بد نشه ، به سمت ایستگاه مترو رفتم و مطالبی که از جلسه های قبل نوت برداشته بودم شروع به خوندن کردم.

بعد چندتا ایستگاه عوض کردن رسیدم اما با کمی تاخیر ، آروم به در کوبیدم و با بفرماییدش وارد شدم
اشاره داد بشینم و اولین صندلی خالی نشستم و شروع کردم به گوش دادن
یه قسمتی از گوشه لبش پاره شده بود و کنار گونه اش کبودی به چشم میخورد اما کمرنگ و محو بود ، نشونه ی دعواش با امیر بود …

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 5 / 5. شمارش آرا 1

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
رمان شهر بازي
رمان شهر بازي

  دانلود رمان شهر بازي   خلاصه: این دنیا مثله شهربازی میمونه یه عده وارد بازی میشن و یه عده بازی ها رو هدایت میکنن یه عده هم بازی های جدید طراحی میکنن، این میون یه عده بازی می خورن و حالشون بد میشه و یه عده سرخوش از هیجانات کاذبی که بهشون دست داده بلند بلند می خندن و

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان سعادت آباد

    خلاصه رمان :         درباره دختری به اسم سوزانه که عاشق پسر عموش رستان میشه و باهاش رابطه برقرار میکنه و ازش حامله میشه. این حس کاملا دو طرفه بوده ولی مشکلاتی اتفاق میوفته که باعث جدایی این ها میشه و رستان سوزان رو ترک میکنه و طی یکماه خبر ازدواجش به سوزان میرسه!و سوزان

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان نت های هوس از مسیحه زادخو

    خلاصه رمان :   ارکین ( آزاد) یه پدیده ناشناخته است که صدای معرکه و مخملی داره. ویه گیتاریست ماهر، که میتونه دل هر شنونده ای و ببره.! روزی به همراه دوستش ایرج به مهمونی تولدی دعوت میشه. که میزبانش دو دختر پولدار و مغرور هستن.‌! ارکین در نگاه پریا و سرور یه فرد خیلی سطح پایین جلوه

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان ردپای آرامش به صورت pdf کامل از الهام صفری ( الف _ صاد )

  خلاصه رمان:     سوهان را آهسته و با دقت روی ناخن‌های نیکی حرکت داد و لاک سرمه‌ایش را پاک ‌کرد. نیکی مثل همیشه مشغول پرحرفی بود. موضوع صحبتش هم چیزی جز رابطه‌اش با بابک نبود. امروز از آن روزهایی بود که دلش حسابی پر بود. شاکی و پر اخم داشت غر می‌زد: “بعد از یه سال و خرده‌ای

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان شاپرک تنها

    خلاصه رمان:             روشنا بعد از ده سال عاشقی روز عروسیش با آرمین بدون داماد به خونه پدری برمیگرده در اوج غم و ناراحتی متوجه غیبت خواهرش میشه و آه از نهادش بلند میشه. به هم خوردن عروسیش موجب میشه، رازهایی از گذشته برملا شه رازهایی که تاوانش را روشنا با تموم مظلومیت

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان قصاص pdf از سارگل حسینی

  خلاصه رمان :     آرامش دختر هجده ساله‌ای که مورد تعرض پسر همسایه شون قرار میگیره و از ترس مجبور به سکوت میشه و سکوتش باعث میشه هاکان بخواد دوباره کارش رو تکرار کنه اما این بار آرامش برای محافظت از خودش ناخواسته قتلی مرتکب میشه که زندگیش رو مورد تحول قرار میده…   به این رمان امتیاز

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
6 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
سوگل
سوگل
2 سال قبل

نویسنده جان از اینکه دو پارت میزاری ممنون ولی احساس میکنم پارتا داره آب میره اولا خیلی طولانی تر بود لطفا تو دیگه نشو مثله بقیه که اولش زیاده بعد کم میشه 😐 تو دیگه نویسنده
خوبی باش تا ما هم رمانتو دوست داشته باشیم.😘😁 آفرین عزیزم😊

آخرین ویرایش 2 سال قبل توسط سوگل
Stin
Stin
2 سال قبل

خوب!
منتظرم ببینم عمه عرفان کیه🧐
احساس میکنم شاهین و رسپینا یه رابطه ای خانوادگی باهم دارن یا شاید دوستی

سوگل
سوگل
2 سال قبل
پاسخ به  Stin

(شاید دوستی)😐😂

Stin
Stin
2 سال قبل
پاسخ به  سوگل

دیونه😅🤣

سوگل
سوگل
2 سال قبل
پاسخ به  Stin

😁

یکی ...
یکی ...
2 سال قبل

رمان خیلی خوبی هست
لطفاً یکم پارت ها طولانی باشه

دسته‌ها
6
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x