رمان رسپینا پارت 43 - رمان دونی

 

رادان بودنش اینجا تعجب برانگیز بود
_تو ؟ اینجا ؟
چهره اش سرخ شده بود عصبی بود و کاملا واضح بود
_چرا هر کاری دلت میخواد میکنی؟ چرا به رها همه چیو گفتی؟ دِ آخه من اگه میخواستم بدونه که میگفتم بهش ، خوشت میاد همه رو دشمن خودت کنی ؟ اصن عقل داری؟ میفهمی چیکار میکنی ؟
به قدری عصبی بود و حرفاشو حرصی میزد که ترسیده بودم
_لال شدی؟ تا قبلش خوب حرف می‌زدی ، والا که عقل نداری ، یکم یاد بگیر هرکاری که از دلت نشات میگیره انجام ندی ، یکم فکر کنی ، یکم بسنجیش ، بشین میرسونمت
مخالفت نکردم و همراهش رفتم ، درو باز کرد و نشستم کمی که گذشت آروم پرسیدم
_ از کجا فهمیدی؟
اخماش توهم بود بیشتر کشیدش توهم
_دیدم باهم زدین بیرون پشت سرتون اومدم اما نشد بیام داخل از عصبانیت رها میشد پیش بینی کرد چه کاری کردی ، دشمن واسه خودت درست میکنی
رک پرسیدم
_رها میشه دشمن؟ مثلا چیکار میکنه؟ بلایی که سرش آوردم سرم میاره؟ چوب لا چرخم میزاره؟
هیچی نگفت حتی به خودش زحمت نداد جوابمو بده
چند دقیقه گذشت که خیلی یهویی و غافلگیرانه گفت
_مخالف سرسخت تو میشه ، اینطور کار منم سخت تر میشه ، طرف تورو بگیرم یا خواهرم
زیرلب آروم یه چیزی گفت که نشنیدم اما همون یه جملش دلمو زیر رو کرد ، غیر مستقیم گفته بود دوسم داره
وگرنه کسی که دوس نداشته باشی رو چرا طرفشو بگیری ؟ چرا نگران باشی که خواهرت باهاش بد شه!
لبخندم نرمک نرمک روی لبم نشست اما قبل از اینکه رادان ببینه جمعش کردم اما انگار کارساز نبود چون دیده بود و جوری که بشنوم گفت
_یکی گند میزنه ، ازش عصبی میشن ، باهاش بحث میزنن میاد لبخند میزنه ، خدایا کرمتو شکر
رک و صریح اشاره کردم به جملش
_ اون لبخند میتونه بخاطر شنیدن یه حرف باشه که نشون بده یه چیزایی دو طرفه اس .
منظورمو گرفت اما خودشو زد به کوچه علی چپ .
با دیدن مسیری که میرفت ، متوجه شدم باید آدرس جدید رو بدم
_ اممم من از اون خونه اساس کشی کردم آدرس جدید ……
_چرا اساس کشی کردی؟
هرکس دیگه ای بود کامل و واضح نمیگفتم اما رادان فرق داشت ، جایگاهش تو زندگیم مهمتر از خودم بود برام
_با آوا به مشکل خوردیم ، سهممو فروختم و ترجیح دادم اونجا نمونم
_آدرسی که دادی برای آشناهاتونه یا …‌
ادامه ی حرفشو خورد ، مشخص بود چرا حرفشو خورد اما من زیادی مرض داشتم که یکم اذیتش کنم و به همین قصد با شیطنتی که سعی در پنهانش داشتم جواب دادم
_خونه دوس پسرمه ، چه کسی نزدیک تر از اون؟
_از دنیای خیالات دیگه؟ دوس پسر نوظهور؟
از حرفش و حرص توی صداش خندم بالا گرفت و کنترلش نکردم
_بخند ، بخند ، دست انداختن من ، اذیت کردن من خنده هم داره، همین مونده بود بازیچه مسخره بازیه تو بشم
_ اذیت کردن رادان شمس واقعا هم میچسبه ، خوب حالا منو به خونه دوست پسر نوطهور و تخیلاتم میبرید جناب ؟
از حرفام خندش گرفته بود اما بجاش اخم کرد و زیرلب کوفتی نثارم کرد
_میدونی وقتی میخای بخندی اما اخم میکنی چشمات خنده رو لو میدن کلا ظاهرت کج و کوله میشه خیلی زشت میشیا نکن اینطور
اینبار اونم پا به پام خندید ، اما برعکس من اروم .
امروز مطمئن شده بودم حسم دو طرفه اس ، میخواستم اعتراف کنم بهش اما با برنامه ریزی و یه سورپرایز، حتی اگه خیلیا بگن خوب نیست و پسر باید بیاد جلو و… ، من طاقت نداشتم اینکه ببینم دلامون بهم نزدیکه و عاشق همیم اما بخاطر غرور یا هرچیزی دوری کنیم و حرف دلمونو نگیم …

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 5 / 5. شمارش آرا 1

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان ضماد

    خلاصه رمان:         نبات ملک زاده،دختر ۲۰ساله مهربونی که در روستایی قدیمی بزرگ شده و جز معدود آدم های روستاهست که برای ادامه تحصیل به شهر رفته است. خاقان ،فرزند ارشد مرحوم جهانگیر ایزدی. مردی بسیار جذاب و مغرور و تلخ! خاقان بعد از مرگ برادر و همسربرادرش، مجرم را به زندان انداخته و فرزند

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان شکسته تر از انار pdf از راضیه عباسی

  خلاصه رمان:         خدا گل های انار را آفرید. دست نوازشی بر سرشان کشید و گفت: سوار بال فرشته ها بشوید. آنهایی که دور ترند مقصدشان بهشت است و این ها که نزدیکتر مقصدشان زمین. فرشته ها بال هایشان را باز کرده و منتظر بودند. گل انار سر به هوا بود. خوب گوش نکرد و رفت

جهت دانلود کلیک کنید
رمان هم قبیله
دانلود رمان هم قبیله به صورت pdf کامل از زهرا ولی بهاروند

      دانلود رمان هم قبیله به صورت pdf کامل از زهرا ولی بهاروند خلاصه رمان: «آسمان» معلّم ادبیات یک دبیرستان دخترانه است که در یک روز پاییزی، اتفاقی به شیرینی‌فروشی مقابل مدرسه‌شان کشیده می‌شود و دلش می‌رود برای چشم‌های چمنی‌رنگ «میراث» پسرکِ شیرینی‌فروش! دست سرنوشت، زندگی آسمان و خانواده‌اش را به قتل‌های زنجیره‌ای زنانِ پایتخت گره می‌زند و

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان حبس ابد pdf از دل آرا دشت بهشت و مهسا رمضانی

  خلاصه رمان:     یادگار دختر پونزده ساله و عزیزدردونه‌ی بابا ناخواسته پاش به عمارت عطاخان باز شد اما نه به عنوان عروس. به عنوان خون‌بس… اما سرنوشت جوری به دلش راه اومد که شد عزیز اون خونه. یادگار برای همه دوست شد و دوست بود به جز توحید… همسر شرعی و قانونیش که حالا بعد از ده سال

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان زخم روزمره به صورت pdf کامل از صبا معصومی

        خلاصه رمان : این رمان راجب زندگی دختری به نام ثناهست ک باازدست دادن خواهردوقلوش(صنم) واردبخشی برزخ گونه اززندگی میشه.صنم بااینکه ازلحاظ جسمی حضورنداره امادربخش بخش زندگی ثنادخیل هست.ثناشدیدا تحت تاثیر این اتفاق هست وتاحدودی منزوی وناراحت هست وتمام درهای زندگی روبسته میبینه امانقش پررنگ صنم دراحساسات وگذشته ی اوسبب ساز اتفاقاتی میشه و….    

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان شاهان pdf از سپیده شهریور

  خلاصه رمان :   ماهک زنی کم سن و بیوه که در ازدواج قبلی خود توسط شوهرش مورد آزار جنسی قرار گرفته. و حالا مردی به اسم شاهان به زور تهدید میخواد ماهک رو صیغه ی خودش کنه تا…     به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید! ارسال رتبه میانگین

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
4 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
Ghazaleh Behzad
Ghazaleh Behzad
2 سال قبل

پارت نمیدییی؟ 🥺🥺🥺🥺🥺💔💔💔
تروخدا پارت بده.
به قول بزرگی بده بزنیم🦟😂

هانی
هانی
2 سال قبل

پارت بعدی چیشد🥺

Slin
Slin
2 سال قبل
پاسخ به  هانی

اهوممممم چی شد؟

مانلی
مانلی
2 سال قبل

ای خداااا دلم خواست🥲🥺

دسته‌ها
4
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x