رمان رسپینا پارت 59 - رمان دونی

 

دوباره تماس گرفتم جواب نداد
زنگ‌میزدم رد تماس میداد اما بیخیال نمیشدم ، نباید اشتباه میکرد
این راهش نبود
آرام تند تند میپرسید چیشده من چی میگم و رادان کجاست اما جوابشو نمیدادم
بعد کلی تماس بالاخره رادان جواب داد
_عزیزم میا….
_نیا ، اگه قراره تلافی کنی کارشو نیا … اینطور چه فرقی باهاش داری؟ … یا همین الان بیخیالش میشی یا قید منو میزنی ، این …. حرف آخرمه
و تماسو قطع کردم ، میترسیدم از عواقب کار رادان ، کار من عاقبتش خوب نبود و کشید به بیمارستان
نمیخواستم بلایی سر رادان بیاد
_رسپینا نمیخوای تعریف کنی ؟ چیشده ؟ رادان داره چیکار میکنه؟
مختصر همه چیو تعریف کردم
و آرام بیشتر شوک میشد
_در اون حد … کینه گرفته که … بخواد بکش… بکشه تورو؟ نمیشه این زیادیه .
منم میدونستم زیادیه ، منم میدونستم باید نتیجه کارشو ببینه
دیشبو یادم نمیرفت ، چطور برای ذره ای اکسیژن له له میزدم ، اگه بیدار نمیشدم الان مرده بودم و فقط یه جسد تو اون خونه میموند …
حسی که داشتم ، درد و عذابی که کشیدم زیادی بود
مرگو به چشم دیدم ، امید داشتم رادان برگرده ، اگه برنمیگشت هیچوقت نمیخواستم ببینمش
هر اتفاقی هم بیوفته نباید شخصیتشو عوض کنه، نباید اون روی دیگه اشو نشون بده ، نباید ….

~~~

(رادان)

با تماس رسپینا عصبی چشمام رو بستم ، نمیتونستم بگذرم و میدونستم نمیگذره اگه حرفشو زمین بندازم ، برگشتم سمت انبار
شاید این روی کثیفم خیلی وحشتناک بود اما قابل کنترل نبود ، همیشه راه درستو میرفتم اما به جنون رسیده بودم
وقتی رسپینامو بی جون و بی حال رو تخت بیمارستان کوفتی دیدم وقتی رنگ و روی زردشو دیدم ، سر شکستشو
و نفسی که بالا نمیومد
نمیتونستم و نتونستم به خودم و رفتارم غلبه کنم .
بلای خاصی سرش نیورده بودم
باید اون خفگی رو احساس میکرد اما با آب ، نفس نفس میزد و آب از موهاش میچکید ، نفس نمونده بود براش
_ببریدش ی قسمت خلوت تهران پرتش کنید ، جای پرت و دور نباشه که چیزیش شه ، جایی باشه که به بیمارستان برسوننش .
نگاهمو به چشماش دوختم
_ازت گذشتم ، اما بخوای کاری کنی بدترشو سرت میارم ، قاتل میشم اما حداقل یه حیوون کثیفو از روی زمین پاک میکنم ، قید خانواده منو بزن ، رسپیناهم جزوی از خانوادمه نزدیکش نشو .
از انبار زدم بیرون رفتم سمت ماشینم تنها و تنها بخاطر حرف رسپینام گذشتم ، بخشیدم ، روندم سمت بیمارستان.

سر راه یه دسته گل رز آبی قرمز صورتی خریدم و شکلات کاکائویی که بخاطر رفت و آمدا میدونستم چقدر علاقه داره.
امشب قطعی با خانوادم حرف میزدم که همه چیو رسمی کنم ، میخوام همه بدونن ماله منه ، نزدیکش نشن ، برای به دست آوردنش تلاش میکردم
برای اینکه بشه خانوم خونم ، که هر وقت با خستگی برم خونه چشمای قشنگشو ببینم وجودشو حس کنم، آرامش خونم بشه ….

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 0 / 5. شمارش آرا 0

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان نفس آخر pdf از اکرم حسین زاده

  خلاصه رمان :       دختر و پسری که از بچگی با هم بزرگ میشن و به هم دل میدن خانواده پسر مذهبی و خانواده دختر رفتار ازادانه‌تری دارن مسیر عشق دختر و پسر با توطئه و خودخواهی دیگران دچار دست انداز میشه و این دو دلداده از هم دور میشن , حالا بعد از هفت سال شرایطی

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان هیچ ( جلد اول ) به صورت pdf کامل از مستانه بانو

        خلاصه رمان :   رفتن مرصاد همان و شکستن باورها و قلب ترمه همان. تار و پودش را از هم گسسته می دید. آوارهای تاریک روی سرش سنگینی می کردند. “هیچ” در دست نداشت. هنوز نه پدرش او را بخشیده و نه درسش تمام شده که مستقل شود. نازخاتون چشم از رفتن پسرش گرفت و به

جهت دانلود کلیک کنید
رمان ماه مه آلود جلد اول

  دانلود ماه مه آلود جلد اول خلاصه : “مها ” دختری مستقل و خودساخته که تو پرورشگاه بزرگ شده و برای گذروندن تعطیلات تابستونی به خونه جنگلی هم اتاقیش میره. خونه ای توی دل جنگلهای شمال. اتفاقاتی که توی این جنگل میوفته، زندگی مها رو برای همیشه زیر و رو می کنه؛ زندگی که شاید از اول برای مها

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان دروغ شیرین pdf از Saghar و Sparrow

    خلاصه رمان :         آناهید زند دانشجوی پزشکی است او که سالها عاشقانه پسر عمه خود کاوه را دوست داشته فقط به خاطر یک شوخی که از طرف دوست صمیمی خود با کاوه انجام میدهد کاوه او را ترک میکند و با همان دختری که او را به انجام این شوخی تح*ریک کرده بود ازدواج

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان راه سبز به صورت pdf کامل از مریم پیروند

        خلاصه رمان:   شیوا دختری که برای درس خوندن از جنوب به تهران اومده و چندوقتی رو مهمون خونه‌ی عمه‌اش شده… عمه‌ای که با سن کمش با مرد بزرگتر و پولدارتر از خودش ازدواج کرده که یه پسر بزرگ هم داره…. آرتا و شیوا دشمن های خونی همه‌ان تا جایی که شیوا به خاطر گندی که

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان عقاب بی پر pdf از دریا دلنواز

  خلاصه رمان:           عقاب داستان دختری به نام دلوینه که با مادر و برادر جوونش زندگی میکنه و با اخراج شدن از شرکتِ بیمه داییش ، با یک کارخانه لاستیک سازی آشنا میشه و تمام تلاشش رو میکنه که برای هندل کردنِ اوضاع سخت زندگیش در اون جا استخدام بشه و در این بین فرصت

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
3 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
Mobina
2 سال قبل

عالییییییییه عزیزم😍😍😍😍😍😍
انشالا هر رمانی که می‌نویسی انقدر خوب،جذاب و باحال بشه 😉
مرسی قشنگمم❤️
با آرزوی بهترینها برات💜🤍

آخرین ویرایش 2 سال قبل توسط Mobina
Elina
Elina
2 سال قبل

یه دونه رادان لطفا

Shina
2 سال قبل

رمان خوبی هست
تشکر می‌کنم از نویسنده این رمان و بهترین‌ها رو برات آرزو می‌کنم🙃

دسته‌ها
3
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x