رمان رسپینا پارت 61 - رمان دونی

 

کم کم مسکن ها تاثیر خودشونو گذاشتن و چشمام ذره ذره بسته شدن .

این یک روز مثل برق و باد گذشت و من مرخص شده بودم
نه میخواستم برم خونه ی خودم یا درست ترش شاهین
نه خونه ی آوا و آرام چون هنوز حرفا و قضاوتارو یادم نرفته بود نه میخواستم به رادان اطلاع بدم راجب این قضیه
و به این زودی نمیخواستم قبول کنم پیشنهادش رو من بیشتر به فکر و بالا و پایین کردن پیشنهادش نیاز ذاشتم
و تنها گزینه پیش روم هتل بود که اینترنتی برای ۳ روز رزرو کردم با گوشی آرام.

با کمک آرام لباسایی که برام آورده بود رو عوض کردم ، هنوز کمی سردرد سرگیجه حالت تهوع هم داشتم اما قابل رفع بود و مشکل خاصی نبود.
قبل اومدن رادان از آرام خواهش کردم هزینه بیمارستانو پرداخت کنه تا بعد باهاش حساب کنم ، نمیخواستم باز با رادان درگیر شم سر این موضوع
با تماس رادان متوجه شدیم رادان اومده و قرار بود مارو برسونه
اول میرفتم وسایلم رو با کمک آرام جمع میکردم و بعد میرفتم هتلی که گرفته بودم
_کجا برم؟
_سمت خونه خودم
با مکث از آینه جلوی ماشین نگاهم کرد
_مطمئنی ؟
_آره ، تنها نمیمونم با آرامم
_هرجور راحتید
سرمو روی شونه آرام گذاشتم و چشمام رو بستم ، خسته تر از همیشه بودم ، چی فکر میکردم ، چی شد .

~~

از رادان تشکر کردیم و دوتایی رفتیم بالا و رادان رفت که به کارهاش برسه ، تا همین الانم زیادی درگیر کارای من شده بود ، بالاخره اون هم یه زندگی شخصی و فردی داشت و بهتر بود که زیادی درگیر مشکلات خودم نکنمش .
با آرام سوار آسانسور شدیم ، کلا اگه آرام نبود پخش زمین میشدم، بدنم حس نداشت کلا انگار توانمو از دست داده بودم، از این همه ضعیف بودن و ضعف داشتن خودم تنفر داشتم ، نمیخواستم اینطور باشم اما گاهی شرایط نشون میداد که دنیا برخلاف خواسته ها و تمایلاته .
در رو با کلید باز کردم وارد شدم ، اما حس خفقان داشتم آرام انگار متوجه شده بود که در تراس و پنجره هارو باز کرده بود
روی مبل نشستم و آرام بی حرف رفت سمت اتاق تا وسایلم رو جمع کنه …
واقعا ممنونش بودم تو سخت ترین شرایط و بدترین شرایطم پشتم بود و دستمو گرفت و شده بود همدم همراه رفیق واقعی
با صدای زنگ بلند شدم
_خودم باز میکنم تو راحت باش
آیفون رو جواب دادم
_کیه؟
با شنیدن صدای کسی که پشت در بود از تعجب خشکم زد ….

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 0 / 5. شمارش آرا 0

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان طالع آغشته به خون به صورت pdf کامل از مهلا حامدی

            خلاصه رمان :   بهش میگن گورکن یه قاتل زنجیره‌ای حرفه‌ای که هیچ ردی از خودش به جا نمیزاره… تشنه به خون و زخم دیدست… رحم و مروت تو وجود تاریکش یعنی افسانه… چشمان سیاه نافذش و هیکل تومندش همچون گرگی درندست… حالا چی میشه؟ اگه یه دختر هر چند ناخواسته تو کارش سرک

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان نذار دنیا رو دیونه کنم pdf از رویا رستمی

  خلاصه رمان:     ازدختری بنویسم که تنش زیر رگبار نفرت مردیه که گذشتشو این دختر دزدید.دختریکه کلفت خونه ی مردی شدکه تا دیروز جرات نداشت حتی تندی کنه….روزگار تلخ می چرخه اما هنوز یه چیزایی هست….چیزایی که قراره گرفتار کنه دختریرو که از زور کتک مردی سرد و مغرور لال شد…پایان خوش…قشنگه شخصیتای داستان:پانیذ۱۷ ساله: دختری آروم که

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان به تماشای دود
دانلود رمان به تماشای دود به صورت pdf کامل از منیر کاظمی

    خلاصه رمان به تماشای دود :   پیمان دایی غیرتی و بی اعصابی که فقط دو سه سال از خواهر‌زاده‌ش بزرگتره. معتقده سر و گوش این خواهرزاده زیادی می‌جنبه و حسابی مراقبشه. هر روز و هر جا حرفی بشنوه یه دعوای حسابی راه می‌ندازه غافل از اینکه لیلا خانم با رفیق فابریک این دایی عصبی سَر و سِر

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان آمیخته به تعصب

    خلاصه رمان :     شیدا دختریه که در کودکی مامانش با برداشتن اموال پدرش فرار میکنه و اون و برادرش شاهین که چند سالی از شیدا بزرگتره رو رها میکنه.و این اتفاق زندگی شیدا و برادر و پدرش رو خیلی تحت تاثیر قرار‌ میده، پدرش مجبور میشه تن به کار بده، آدم متعصب و عصبی ای میشه

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان بن بست 17 pdf از پگاه

  خلاصه رمان :     رمانی از جنس یک خونه در قدیمی‌ترین و سنتی‌ترین و تاریخی‌ترین محله‌های تهران، خونه‌ای با اعضای یک رنگ و با صفا که می‌تونستی لبخند را رو لب باغبون آن‌ها تا عروس‌شان ببینی، خونه‌ای که چندین کارگردان و تهیه‌کننده خواستار فیلم ساختن در اون هستن، خونه‌ای با چندین درخت گیلاس با تخت زیرش که همه

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان نیلوفر آبی

    خلاصه رمان:     از اغوش یه هیولابه اغوش یه قاتل افتادم..قاتلی که فقط با خشونت اشناست وقتی الوده به دست های یه قاتل بشی،فقط بخوای تو دستای اون و توسط لب های اون لمس بشی،قاتل بی رحمی که جذابیت ازش منعکس بشه،زیبایی و قدرتش دهانت رو بدوزه و اون یا گردنت رو می شکنه یا تورو به

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
5 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
Mobina
Mobina
2 سال قبل

چرا این پارت اینقد کم بود تا اومدیم بخونیم تموم شد😢🚶🏻‍♂️

Tina
Tina
2 سال قبل

میشه پارت گذاری رو طولانی هر کنی ممنونم

Mahsa
Mahsa
2 سال قبل

حسم میگه اواس

مانلی
مانلی
2 سال قبل
پاسخ به  Mahsa

یا امیره یا

نمی دونم😂

wicked girl
wicked girl
2 سال قبل

چرا خوشت میاد ما رو در هاله ای از ابهام بزاری😢

دسته‌ها
5
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x