رمان رسپینا پارت 63 - رمان دونی

 

اسم بیمارستان رو واسه ی آوا فرستام با یه پیام که ، نه راجب خودش نه اون فرد هیچی نمیخوام بشنوم بدونم ببینم خبر دار شم‌ و همه چیز واسه ی همیشه تموم شه .
دوستیمون چطور شروع شد و چطور تموم شد ….
از کجا به کجا .
گوشیو گذاشتم کنار و روی تخت دراز کشیدم
_آرام من یکم میخوابم ، خستم
_باشه عزیزم ، راحت بخواب
پتو رو کشیدم روی سرم و آروم آروم خوابم برد .

با حس خفگی ترسیده بیدار شدم اما با بیدار شدنم راه تنفسیم باز شد ، و تنها یک حس یک ترس بود که باعث شد بیدار شم
این ترس این حس بد معلوم نبود تا کی باهامه و من باید تحمل کنم .. کنار بیام
با دیدن وسایلام که آماده بودن بلند شدم ، من اگه آرام رو نداشتم چیکار میکردم ؟ با ترس و وحشتی که مهمون زندگیم شده بود
بودن آرام برام مثل معجزه بود ، اگه نبود حتی میترسیدم وارد این خونه شم چه برسه به اینکه بخوام بخوابم
بلند شدم و رفتم سمت حموم که دوش بگیرم ، با آب سرد دوش گرفتم ترسیدم با آب گرم دوش بگیرم و بخارش حالمو بد کنه ، لبخند غمگینی زدم ،هیچوقت تا حالا انقدر احساس ضعیفی نداشتم اینقدر مثل شکست خوردها نابود نبودم ، تند و سریع خودمو شستم زدم بیرون ، شلوار پارچه ای راستا مشکی با مانتو پانچ طوسی یه زیرمانتویی مشکی با شال طوسی انداختم رو سرم ، خسته از صورت بی روحم نشستم که آرایش کنم ، قرار نبود و نیست خودمو ببازم ، یه چیزی بود گذشت ، شاید اثرش توی زندگیم باشه اما ذره ذره از بینش میبرم و این ضعیف بودنو تموم میکنم ، یه آرایش ملیح کردم و تو آینه زل زدم به خودم و زمزمه کردم
_هرچقدر داغونی از تو رو به نابودی هستی نشون نده ، قوی باش ، این روزاهم میگذره ، این دردا هم میگذره ، اینا هستن که تورو میسازن ، جا نزن ، مثل همیشه محکم و قوی به راهت ادامه بده چون تو میتونی تواناییشو داری و مهمتر از همه ارزش آرامش رو داری و لایقشی.
کمی از وسایل رو جمع کردم رفتم سمت حال ، آرام با گوشی روی مبل دراز کشیده بود
_آرام ، میتونیم بریم
سرشو آورد بالا نگاهم کرد
_تو کی رفتی حموم و حاضر شدی؟ دوم اینکه کجا بریم؟
نگاهمو دورتا دور خونه چرخوندم هنوز اینجا برام جای مهمی بود اما میترسیدم ، این ترس نمیذاشت که بمونم
_هتل رزرو کردم ، اینجا نمیمونم ، میرم هتل بعدش دنبال خونه
_رادان میاد سراغت ؟
این تعجبش نسبت به رادان هم درک میکردم چون هنوز نمیدونست که ما بهم اعتراف کردیم
_نه ، اسنپ گرفتم برو حاضر شو
_الان میرم سریع حاضر شم .
قبل رفتنش سمت اتاق محکم بغلش کردم
_مرسی که هستی ، اگه نبودی نمیدونستم چی میشد ، چیکار میکردم
_به این چیزا فکر نکن ، همیشه روم حساب کن ، اون همه تو پشتم بودی یه بارم من
لبخند زدم و آرام رفت حاضر شه.
خیلی سریع حاضر شد و راه افتادیم و در نهایت الان جلوی هتل بودیم ، هتل خیلی خاص و خفن نبود یه چیز معمولی
_میمونی باهام؟ یا میری خونه ؟
_میمونم ، اگه مجبور نباشم برم هستم تا هرموقع که بخوای .
دوتایی وارد شدیم کلید رو گرفتم و رفتیم سمت اتاق
یه اتاق سی متره که یه اتاق کوچیک ازش دراورده بودن با تخت دو نفره
مبلای ساده و یه تلویزیون
و همچنین یه آشپزخونه کوچولو و جمع و جور با رنگبندی سبز و نارنجی کرم، در کل خوب بود و راضی بودم

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 5 / 5. شمارش آرا 1

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان عاشقانه پرواز کن pdf از غزل پولادی

  خلاصه رمان :   گاهی آدم باید “خودش” و هر چیزی که از “خودش” باقی مانده است، از گوشه و کنار زندگی اش، جمع کند و ببرد… یک جای دور حالا باقی مانده ها می خواهند “شکسته ها” باشند یا “له شده ها” یا حتی “خاکستر شده ها” وقتی به ته خط میرسی و هرچه چشم می گردانی نه

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان سودا
دانلود رمان سودا به صورت pdf کامل از ملیسا حبیبی

  ♥️خلاصه رمان: دختری به اسم سودا که عاشق رادمان هم دانشگاهیش میشه اما وقتی با خواهرش آشناش میکنه عاشق هم میشن و رادمان با خواهر سودا ازدواج میکنه سودا برای فراموش کردم رادمان به خارج از کشور میره تا ادامه تحصیل بده و بعد چهارسال برمیگرده اما میبینه هنوزم به رادمان بی حس نیست برای همین تصیمیم میگیره ازدواج

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان تردستی pdf از الناز محمدی

  خلاصه رمان :   داستان راجع به دختری به نام مریم که به دنبال پس گرفتن آبروی از دست رفته ی پدرش اشتباهی قدم به زندگی محمد میذاره و دقیقا جایی که آرامش به زندگی مریم برمیگرده چیزایی رو میشه که طوفانش گرد و خاک بزرگتری توی زندگی محمد و مریم به راه میندازه… به این رمان امتیاز بدهید

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان حس مات pdf از دل آرا دشت بهشت

  خلاصه رمان:       داستان درباره سه خواهره که در کودکی مادرشون رو از دست دادن.پسر دوست پدرشان هم بعد از مرگ پدر و مادرش با اونها زندگی میکنه ابتدا یلدا یکی از دختر ها عاشق فرزین میشه و داستان به رسوایی میرسه اما فرزین راضی به ازدواج نیست و بعد خواهر دوم یاسمین به فرزین دل میبازه

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان آخرین این ماه به صورت pdf کامل از مهر سار

          خلاصه رمان :   گاهی زندگی بنا به توقعی که ما ازش داریم پیش نمیره… اما مثلا همین خود تو شاید قرار بود تنها دلیل آرامشم باشی که بعد از همه حرفا،قدم تو راهی گذاشتم که نامعلوم بود.الان ما باهم به این نقطه از زندگی رسیدیم، به اینجایی که حقمون بود.   پدر ثمین ناخواسته

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان من به عشق و جزا محکومم pdf از ریحانه

    خلاصه رمان :       یلدا تو دوران دبیرستان تو اوج شادابی و طراوت عاشق یه مرده سیاه‌پوش میشه، دختری که حالا دیپلم گرفته و منتظر خواستگار زودتر از موعدشه، دم در ایستاده که متوجه‌ی مرد سیاه‌پوش وسط پذیرایی خونه‌شون میشه و… شروع هر زندگی شروع یه رمان تازه‌ست. یلدای ما با تمام خامی‌ها و بی‌تجربگی وارد

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
3 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
Mobina
Mobina
2 سال قبل

کاش همه رفیقا مثل آرام باشن در همه حال پشت رسپینا بود🥺❤️
واقعا مرسییی هانی جون خیلی داستان رمان قشنگ و جذاب عزییییزم💜

سوگل
سوگل
2 سال قبل
پاسخ به  Mobina

اره کااش مثله ارام باشن نه یکی مثله اوا که رفیقشو با همه ی کارایی که براش کرد و زیر پاش گذاشت و یادش رفت این امیر همونیه که بهش خیانت کرد😒…

یکی ...
یکی ...
2 سال قبل
پاسخ به  سوگل

چون لیاقت آوا اون بود

دسته‌ها
3
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x