انتخاب رستوران رو گذاشتیم برعهده ی رادان ، با اینکه هیکل رو فرمی داشت اما به شدت شکمو بود مثل خودم ، و رستورانایی که میبرد واقعا غذاهاش حرف نداشت.
تو پارکینگ یه رستوران پارک کرد و پیاده شدیم ، یه رستوران سنتی که جای میز و صندلی تخت بود و چسط رستوران یه حوض کوچیک بود و دورش پر گلدون کنار هر تخت هم گلدون های کوچیک و خوشگل گذاشته شده بود، فضاش واقعا قشنگ بود
_الان ایمان آوردم به اینکه واقعا رستورانای خوب رو بلدی ، حق با رسپینا بود
_خوشتون اومده ؟
_آره ، واقعا جای عالیه ، من از این بابت دیگه نگرانی ندارم انتخاب رستورانو راحت میسپارم بهت و میدونم جایی که میبریم بد نیست
با این حرفم آرام خندید
_یکم ، فقط یکم جلوی شکمم بودنتو بگیر
جای جواب دادن بهش اخم کردم و یه تخت کنار حوض انتخاب کردیم و نشستیم
_کباباش بخصوص چنجه اش حرف نداره ، عالین انتخاب خودم چنجه اس شما ؟
_ماهم مثل خودت ، وقتی تعریف میکنی نمیشه ندید گرفت
ما نشستیم و رادان رفت سفارشاتو بده
_برادری چیزی نداره ؟
با حرف آرام خندم گرفت
_احیانا شما اونی نبودید که از شوهر فراری بودید ؟ یا جنس مذکر ؟
_من ؟ نه ، کی گفتم همچین چیزی ؟
از اینکه حاشا میکرد خنده ام بیشتر شد
_اگه داشته باشه خودم به کاری میکنم بیاد بگیرت بیای پیش خودم
_یه جوری میگی انگار منم با کله قبول میکنم ، از رادان یکم بهتر باشه حله
سکوت کردم ، رادان خوب بود ، زیادی هم خوب بود ، اما آدما همیشه روی خوبشونو نشون میدن اول ، مثل خودم ، موقع عصبانیت چشمام رو میبندم و دهنمو باز میکنم و هرچی از دهنم دربیاد میگم ، با کسی دشمن شم هیچوقت نمیتونه پاشو بزاره تو زندگیم
رادان کدوم اینارو میدونست؟ که من بخوام عادت بد و رفتار بدشو بشناسم؟ قطعا رادان استثنا نبود و کامل خوب نبود ، رفتار بد داشت عادت بد داشت اما الان نمایان نشده بود ، تا الان فقط خشمشو نسبت به امیر دیده بودم ، به قدری عصبی بود که باعث شده بود بگیرش تهدید کنه و کتک بزنه در حدی که به بیمارستان بکشه کارش
این خشم این عصبانیت نمیدونستم تا کجاعه سر چه مسائلیه ، اصلا واسه جنس مونث دست بزن داره یا نه ، با اینکه جون میدادم براش اما اگه همه چی جدی میشد با عقلم جلو میرفتم حتی اگه مجبور شم احساسمو بکشم …
به این رمان امتیاز بدهید
روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!
میانگین امتیاز 0 / 5. شمارش آرا 0
تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.
به نظرم نویسنده حتی اگه میخاست پایان تلخی هم رمانش داشته باشه نباید میگفت که پایان تلخی داره اینطوری خواننده های رمان رمانی که میدونن قراره یه پایان تلخ داشته باشه رو نمیخونن یا دیگه مثل قبل هیجان و حسی که نسبت به رمان داشتن و از دست میدن چون اینطوری میدونن آخر داستان قراره چه اتفاقی بیفته به نظرم نویسنده نباید میگفت که پایان داستان چطوری قراره بشه.
خیلی این رمان رو دوس داشتم از وقتی گفتید آخرش بد میشه دیگه برام نچسب شده .حال نمیده
آره لطفا اگر آخرش تلخه یا رسپینا و رادان میمیرن یا رادان خوب نمیشه. بگید تا نخونم