رمان سال بد پارت 14 - رمان دونی

 

 

نفس تندی کشیدم و دستم رو به فافا دادم و تلاش کردم از روی زمین برخیزم . زانوی شلوارم پاره شده و پوستم زخمی شده بود . حس می کردم نمی توانم زانویم را صاف کنم … ولی مهم نبود ! به اندازه ی کافی تحقیر شده بودم !

 

هستی و حنا هم به ما ملحق شدند … حنا زیر بغلم را گرفت و هستی خشمگین و بی اعصاب پرسید :

 

– آیدا جانم خوبی ؟! … وای وای نگاهش کن ! کثافتای آشغال چطور ترسوندنش !

 

حنا به او توپید :

 

– برو یه صندلی براش بیار !

 

هستی دوید تا همین کار را انجام بدهد … .

 

اندکی سرم را بالا گرفتم و چشم های به اشک نشسته و پر نفرتم را به روبرو دوختم .

 

پیشخدمت میانسال مشغول جر و بحث کردن با مزاحم ها … و سگ همچنان بی تاب و پارس کنان … .

 

ولی چیزی که آزارم می داد … صورت غرق در خنده و لذت شروین و دوستانش بود . انگار ذره ای برایش اهمیتی نداشت که من را ترسانده و زخمی کرده ! انگار ذره ای عذاب وجدان نداشت !

 

یکی از دخترها از گردنش آویزان بود و با دهان نیمه باز آدامس می جوید و هم زمان می خندید . شروین نگاهش در نگاه من گره خورد و میان خنده اش … برایم چشمکی زد .

 

 

قفسه ی سینه ام از نفرتِ عجیبی سوخت ! به سرعت نگاهم را از او گرفتم … .

 

همان وقت هستی با یکی از صندلی های حصیری چیده شده دور محوطه برگشت .

 

با کمک فافا و حنانه روی صندلی نشستم … صورتم را از شروین چرخاندم و چون مطمئن بودم من را نمی بیند ، به خودم اجازه دادم و دو قطره اشک ریختم … .

 

همان وقت شنیدم که پیشخدمت میانسال با لحن نگرانی گفت :

 

– جنابِ شاهید !

 

سر چرخاندم به پشت سرم … .

 

مردی را دیدم که از درِ کافه خارج شد و با خونسردی به همه ی ما نگاهی انداخت .

 

از پشت اشک های نریخته ام نگاهش کردم .

نسبتاً قد بلند و ترکه ای بود و شانه های پهن داشت . موهای مشکی و مرتبش اندکی حالت داشت . یک شلوار جین مشکی و تیشرت یقه گرد و ساده ی سفید رنگی پوشیده بود .

 

یک مرد کاملاً معمولی به نظر می رسید … ولی دیدم که شروین به طرز عجیبی دست و پایش را جمع کرد و شق و رق ایستاد !

 

– عرض ادب خدمت عماد خان ! …

 

آن مرد … جناب شاهید ، عماد خان یا هر کسی که بود … هیچ اعتنایی به او نکرد . صاف به سمت من آمد و حنا و هستی را پس زد … و چند ثانیه ای به زانوی زخمی من نگاه کرد .

 

 

معذب صورتم را چرخاندم تا چشم های سرخم را نبیند … .

 

باز شنیدم که شروین با لحن متملقی گفت :

 

– فکر کنم اشتباه به عرض شما رسوندن ! من خدمت رسیدم که … آخ !

 

صدای آخ غلیظ و بلندش … ! …

 

به سرعت چرخیدم به طرفش … .

شروین دست هایش را جلوی دهانش گرفته و اندکی خم شده بود . انگار جناب شاهید با مشت کوبیده بود توی دهانش !

 

ناخودآگاه هینی کشیدم و دسته های صندلی را میان انگشتانم فشردم .

 

قلبم گاپ گاپ می تپید ! حنا و هستی و فافا بدتر از من … هاج و واج تر از من بودند … .

 

خنده روی صورت دار و دسته ی شروین خشکیده و به جایش ترس نشسته بود … و این تا حدودی دلم را خنک می کرد ! …

 

و بعد آقای شاهید گفت :

 

– همین حالا سگات و فاحشه هات رو از ملک من ببر بیرون … مرتیکه ی لاتِ بی همه چیز !

 

گفت و بعد رو به دخترهایی که ثانیه هایی قبل به من می خندیدند … تشر رفت :

 

– چخه !

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4 / 5. شمارش آرا 8

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان ردپای آرامش به صورت pdf کامل از الهام صفری ( الف _ صاد )

  خلاصه رمان:     سوهان را آهسته و با دقت روی ناخن‌های نیکی حرکت داد و لاک سرمه‌ایش را پاک ‌کرد. نیکی مثل همیشه مشغول پرحرفی بود. موضوع صحبتش هم چیزی جز رابطه‌اش با بابک نبود. امروز از آن روزهایی بود که دلش حسابی پر بود. شاکی و پر اخم داشت غر می‌زد: “بعد از یه سال و خرده‌ای

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان کوازار pdf از پونه سعیدی

  خلاصه رمان :       کوازار روایتگر داستانی عاشقانه از دنیای فرشتگان و شیاطین است. دختری به نام ساتی که در یک شرکت برنامه نویسی کار می کند، پس از سپرده شدن پروژه ی مرموز و قدیمی نوسانات برق به شرکت شان، دست به ساخت یک شبکه ی کامل برای شناسایی انرژی های مشکوک (کوازار) که طی سال

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان فردا زنده میشوم pdf از نرگس نجمی

  خلاصه رمان:     وارد باغ بزرگ که بشید دختری رو میبینید که با موهای گندمی و چشمهای یشمی روی درخت نشسته ، خورشید دختری از جنس سادگی ، پای حرفهاش بشینید برای شما میگه که پا به زندگی بهمن میذاره . بهمن هم با هزار و یک دلیل که عشق به خورشید هیچ جایی در آن نداره با

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان عاشقانه پرواز کن pdf از غزل پولادی

  خلاصه رمان :   گاهی آدم باید “خودش” و هر چیزی که از “خودش” باقی مانده است، از گوشه و کنار زندگی اش، جمع کند و ببرد… یک جای دور حالا باقی مانده ها می خواهند “شکسته ها” باشند یا “له شده ها” یا حتی “خاکستر شده ها” وقتی به ته خط میرسی و هرچه چشم می گردانی نه

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان تبسم تلخ

    خلاصه رمان :       تبسم شش سال بعد از ازدواجش با حسام، متوجه خیانت حسام می شه. همسر جدید حسام بارداره و به زودی حسام قراره پدر بشه، در حالی که پزشکا آب پاکی رو رو دست تبسم ریختن و اون از بچه دار شدن کاملا نا امید شده. تبسم با فهمیدن این موضوع از حسام

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان طالع آغشته به خون به صورت pdf کامل از مهلا حامدی

            خلاصه رمان :   بهش میگن گورکن یه قاتل زنجیره‌ای حرفه‌ای که هیچ ردی از خودش به جا نمیزاره… تشنه به خون و زخم دیدست… رحم و مروت تو وجود تاریکش یعنی افسانه… چشمان سیاه نافذش و هیکل تومندش همچون گرگی درندست… حالا چی میشه؟ اگه یه دختر هر چند ناخواسته تو کارش سرک

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
4 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
army#
army#
1 سال قبل

پارتارو کی و ساعت چند میزاری

زن احسان علیخانی
زن احسان علیخانی
1 سال قبل

عالی بود

🙃...یاس
🙃...یاس
1 سال قبل

حمایت از رمانهای خاله فاطی😎
#هشتک_حمایت_❤

Anya
Anya
1 سال قبل

حیف از این قلم زیبا که نویسنده با خساست تمام مارو ازش محروم میکنه

دسته‌ها
4
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x