رمان سکانس عاشقانه پارت 82 - رمان دونی

رمان سکانس عاشقانه پارت 82

 

پر خنده میگم :
_ بیشعور مامانمه ها !
ولی اون نمی خنده … برعکس اخم می کنه و لب میزنه :
_ چون مادرته داره حرصت رو می خوره … درست و غلطش دیگه مهم نیست !
لبخند روی لبام می ماسه و میگم :
_ داداشت رو دوست دارم … مامان بهار میگه طلاق بگیر …
_ در حالی که اصلا زن و شوهر نیستین … این عجیبه رها … آریا مشخصه که تو رو دوست داره … تو اینو نفهمیدی ؟
ساکت می مونم و نگاش میکنم … نفس عمیقی میکشم و لب میزنم :
_ کی گفته قبول ندارم ؟ … خیلی هم قبول دارم … اصلا الان جوابم بهش مثبته … برا اینه که دوسم داره !
_ داری طفره میری از سوالم !
نفس عمیقی میکشم و ماجرا رو از اولش براش تعریف میکنم … از اوله اولش … آیدا اولش جا می خوره و بعد ماتش میبره …
تهش میگه :
_ مامانت اگه بدونه نمی ذاره …
چیزی نمیگم که در اتاق بازی میشی … بی در زدن … این بار مامانمه با دست پر با نایلون های پر از خوراکی و خوردنی …
با دیدن ایدا لبخند میزنه و آیدا رو بیشتر از هرکسی توی خانواده ی آریا دوست داره …
لبخند میزنه و میگه :
_سلام … خوبی ایدا جان ؟ …
ایدا هم نیشش چاک می خوره :
_ قربونت خاله … خودت خوبی ؟ .. چرا زحمت کشیدی ؟ … می گرفتم براش …
مامان نایلون ها رو روی مبل توی اتاق می ذاره و میگه :
_ چه زحمتی … دخترمه … بشین عزیزم … چرا سرپایی …؟

آیدا از این پیشنهاد استقبال میکنه … به روی خودش نمیاره چه خبره … یا از چیزی خبر داره !
مشغول حرف زدن میشن ….
من سمت پنجره برمیگردم و با خودم فکر میکنم آریا قراره کی سر و کله ش پیدا بشه ؟ …
*
(رها)
مامان در اتاق رو پشت سر آیدا می بنده و سمت من برمیگرده …
میگه : اصلا جنسه این دختر با خانواده ش فرق میکنه … خیلی خوبه!
نچی می کنم و میگم :
_ همه ی خانواده ش خوبن !
مامان چشاشو ریز میکنه … سمتمن برمیگرده و میگه : تو دیشب تا مرگ رفتی !
کوتاه نمیام و میگم : از کجا معلوم الانم دمه مرگ نباشم ؟
مامان شاکی میگه : چرت و پرت نگو … کی الان اسلحه میکشه برات ؟
حاضر جواب میگم :
_ همه ی همه با اسلحه نمیمیرن … شاید الان قلبم یهویی گرفت یا سقف اینجا روی سرم خراب شد … کی می دونه چطوری می میره ؟ …
کفری شده روی مبل میشینه و میگه :
این چه ربطی به بحث ما داره ؟ … واقعا چه ربطی داره ؟
_ همین که آریا نمیتونه باعثه مرگه کسی باشه … اینکا تو نباید فکر کنی من فقط در شرایطی میمیرم که آریا منو تو خطر نندازه … می تونی تضمین کنی ؟…
صداش رو بغض برمی داره … گرفته لب میزنه :
_ ولی من دیشب مردم ! می تونی درک کنی ؟ …که من پیشت نبودم ولی منم با تو تا مرگ رفتم !

_ ولی من دیشب مردم ! می تونی درک کنی ؟ …که من پیشت نبودم ولی منم با تو تا مرگ رفتم !
خودمم بغضم میگیره و لب میزنم :
_ قربونت برم من … می خوام بگم چرا دنباله مقصری ؟ پیش اومده … باید بگی خدا رو شکر که ختم بخیر شده …آریا خودشم تیر خورده … خانواده ش در جریان نیستن … در حد حال و احوال … حرفم اینه فکر نکن اگه به من سخت گذشته آریا توی راحتی بوده !
صدای ملایم گریه کردنش میاد و این بار کسی به در میزنه ….
هر دو سمت در برمیگردیم … با مکث باز میشه و این بار بابا داخل میاد …
با دیدن مامان و حاله نه خیلی خوبش اخم کرده میگه :
_ چی شده؟؟؟ ‌…
مامام بینیش رو بالا میکشه و میگه :
_ می خواستی چی بشه ؟ …. داره تو گوشم می خونه که آریا مقصر نیست ….
بابا پر عشق میگه :
_ د آخه قربونت برم … منم از دیشب دارم تو گوشت همینو می خونم !
_ نگرانشم …
_ نباش … اون دیگه مستقله … دیگه تنها نیست … شوهرش رو داره … دوسش داره … ندیدی خودت چقدر آشفته بود وقتی رها این طوری افتاده بود؟ …
تند میگم :
_ چقدر ؟
بابا می خنده و لب میزنه :
_ زهره مار … حیا کن !
اخم میکنم و لوس میگم:
_ کم تو و مامانم خونه منو تو شیشه نکردینا … اصلا عشق و دوست داشتن رو از شما یاد گرفتم !

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 5 / 5. شمارش آرا 1

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان هایکا به صورت pdf کامل از الناز بوذرجمهری

  خلاصه رمان:   -گفته بودم بهت حاجی! گفته بودم پسرت بیماری لاعلاج داره نکن دختررو عقدش نکن.. خوب شد؟ پسرت رفت سینه قبرستون و دختر مردم شد بیوه! حاجی که تا آن لحظه سکوت کرده با حرف سبحان از جایش بلند شد و رو به روی پسرکش ایستاد.. -خودم کم درد دارم که با این حرفات مرهم میزاری روش؟

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان همین که کنارت نفس میکشم pdf از رها امیری

  خلاصه رمان:       فرمان را چرخاندم و بوق زدم چند لحظه بعد مرد کت شلواری در را باز میکرد میدانستم مرا می شناسد سرش را به علامت احترام تکان داد ماشین را از روی سنگ فرش ها به سمت پارکینگ سرباز هدایت کردم. بی ام دابلیو مشکی رنگ اولین چیزی بود که توجه ام را جلب کرد

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان بن بست pdf از منا معیری

    خلاصه رمان :     دم های دنیا خاکستری اند… نه سفید نه سیاه… خوب هایی که زیر پوستشون خوب نیست و آدمهایی که همه بد میبیننشون و اما درونشون آینه است . بن بست… بن بست نیست… یه راهه به جایی که سرنوشت تو رو میبره… یه مسیر پر از سنگلاخ… بن بست یه کوچه نیست… ته

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان تو را در گوش خدا آرزو کردم pdf از لیلا نوروزی

  خلاصه رمان :   غزال دختر یه تاجر معروف به اسم همایون رادمنشه که به خاطر مشکل پدرش و درگیری اون با پدر نامزدش، مجبور می‌شه مدتی همخونه‌ی خسرو ملک‌نیا بشه. مرد جذاب و مرموزی که مادرش به‌خاطر اتفاقات گذشته قراره دمار از روزگار غزال دربیاره و این بین خسرو خان… به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان درجه دو

    خلاصه رمان :       سیما جوان، بازیگر سینما که علی رغم تلاش‌های زیادش برای پیشرفت همچنان یه بازیگر درجه ۲ باقی مونده. ولی ناامید نمی‌شه و به تلاشش ادامه می‌ده تا وقتی که با پیشنهاد عجیب غریبی مواجه می‌شه که می‌تونه آینده‌اش و تغییر بده. در مقابل پسرداییش فرحان، که تو حرفه خودش موفقه و نور

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان سیاه سرفه جلد اول pdf از دریا دلنواز

  خلاصه رمان:         مهری فرخزاد سال ها پیش به خاطر علاقه ای که به همکلاسیش دوران داشته و به دلیل مهاجرت خانوادش، تصمیم اشتباهی میگیره و… دوران هیچوقت به اون فرصت جبران نمیده و تمام تلاش های مهری به در بسته میخوره… دختری که همیشه توی محیط کارش جدی و منضبط بوده با اومدن نامی بزرگمهر

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
5 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
sayeh
sayeh
4 سال قبل

چند پارتش مونده؟جونمون بالا اومد

رویا
رویا
4 سال قبل

مسخره اش و در اوردید بعد سه هفته پارت گذاشتید
این چه رمانیه
دهه شصت هم که تلویزیون سریال میداد لااقل هفته ای یک پارت میگذاشت

nsfise94
nsfise94
4 سال قبل

چهههه عجببببب

Bahar_Asn
Bahar_Asn
4 سال قبل

نذاشتن هم نذاشتن فقط تمومش کنن😑
پارت بعدی خدا کنه اخری باشه

مریم
مریم
4 سال قبل

بعد از سال ها چه عجب میگم می‌خوام دیگه این رمان نزارین زحمت میشه بخدا 😞
حداقل نمیزارین پارت طولانی بزارین😐

دسته‌ها
5
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x